۱۴۰۱/۴/۱، ۰۴:۵۷ صبح
مرسی بچه ها
فاطمه جون دختر منم بعضی وقتا اینطوری میشینه نگران نباش هیچی نمیشه
ایانه جان خداروشکر
الهام جان چشم عکسا تو گوشی همسرمه از ماموریت بیاد میذارم از بس شلوغم قشنگ بدقول شدم
یوتاب جون ایشالا شاهد موفقیتای گل پسر باشی
پروانه ابریشم جان ممنون گفتی
آقا پرستاررررررر نگم براتون
موسسه سلامت اول ۴ نفر معرفی کرد
(یعنی ترگل جون باید یه خیرات بدی که آدم خوب و سالم و کاربلد گیرت افتاده بعد مصاحبه ها باور کن همش میگفتم خداروشکر ترگل پرستار خوبی پیدا کرد)
اولی یه دختر ۳۳ ساله بود مجرد ولی چون سپرده بودیم حرفه ای باشه گفتن سابقه کار مهد داره و دوقلو نگه داشته و چه و چه گفتم بیاد گفته بود با مترو میاد
آقا اومد تا بیاد بالا از لابی من پرسیدم ماسک داشت گفت نه! گفتم شاید دم در تو کیف گذاشته اومد بالا بدون دست شستن نشست منتظر موندم چند دقیقه پاشه بشوره نشست اخر خودم گفتم رفت شست
آرایش کاملم داشت که اصلا برای پرستار یا مراقب بچه صحیح نیست کافیه یه کوچولو از ریمل بره چشم بچه دختر منم کلا لمسیه دست میزنه به صورت . گفتم شاید موقع رفت و امد فقط ارایش میکنه خلاصه لابلای حرفا بهش گفتم شما طول روزم با آرایشید همیشه گفت اره همینجا منفی رو گرفت ولی خب خیلی حرف شنو بود اما به درد من نمیخورد
دومی بعد کارش اومد تلفنی گفته بود من ۵ عصر باید خونه باشم چون همسرم مریضه ( البته یه جمله ای گفت که جور همسرمو میکشم راستش خوشم نیومد بهرحال ازدواج خوشی ناخوشی داره نباید به من غریبه با نارضایتی اینو بگه) آقا اومد از بیماری همسرش پرسیدم خیلی چیزا بود از ناراحتی پوستی و هدیان و …اخرش گفت همه داروهارم قطع کردیم و … دلم سوخت اما دیدم خب همسرش یه چند ماه استیشگاه بستری بود الانم میگه تو خونه مدام با همه اشیا حرف میزنه که قشنگ علایم شیداییه ٫ …. دیدم خب یه خانم با این حجم مشکل واقعا نمیتونه مراقب خوبی باشه از بعد بیماری همسرشم باالجبار مجبور به کار شده بود.
آقا سومی اومد همه چیش بنظر و طاهر تو حرف خوب بود اما طبق معمول نمیدونم استرس داشتم خلاصه حرفا رو دوستانه بردم سمت بچه هاش دیدم یکیش شب تا صبح پای گیمه ( پسر ۲۴ ساله) ازون کوچیکتره هم راضی نبود میگفت یکم ناسازگاره
همسرم تلفنی باهاش صحبت کرده بود خوشش اومده بود هی میگفت این بنظر خوبه خلاصه ادرسشم گرفتم وقتی رفت گفتم حداقل تحقیق کنم خیالم از خانوادش راحت باشه ( چون راجع به موسسه پرسیدم که چقدر این پول رو به شما میدن گفت همش رو شما جداگانه یه مبلغی به موسسه میدید بعد پرسیدم بیمه کردنتون گفت نه بهو گفت بابا این موسسه وزندگی برتر و نمیدونم چی همه مال به نفرن یه عالم پرسنل داره نه ما اونا رو میبینیم نه اونا ما رو اینجا شک کردم پس تصورم از اینکه از پرسنل سوپیشینه میگیرن و قشنگ صحت روحی روانیشون سلامت خانوادشون سنجیده میشه کشک باشه احتمالا. )زنگ زدم همسرم گفتم از یکی از دوستاش که همونجا زندگی میکنه و بواسطه شغلش خیلی راحت میتونه اطلاعات استخراج کنه بیزحمت به امار از خانواده بگیره
بچه ها خوب شد گرفتم دوست همسرم بهم زنگ زد گفت پسرش اعتیاد داره و زن و شوهر هم مدام با هم درگیرن ( اصلا به ظاهرش نمیومد یه خانم پنج سال از من بزرگتر بود خیلی خوش پوش و مودب و بنظر اروم و خوش خنده) خلاصه اینم رد شد
فردام چهارمی میاد هرچند با این وضع بعیده دیگه بتونم اعتماد کنم براحتی
امروز تصمیم گرفتم فردا هم اکی نبود پرونده پرستارو تا دو سالگی کامل ببندم بشینم خونه.
فاطمه جون دختر منم بعضی وقتا اینطوری میشینه نگران نباش هیچی نمیشه
ایانه جان خداروشکر
الهام جان چشم عکسا تو گوشی همسرمه از ماموریت بیاد میذارم از بس شلوغم قشنگ بدقول شدم
یوتاب جون ایشالا شاهد موفقیتای گل پسر باشی
پروانه ابریشم جان ممنون گفتی
آقا پرستاررررررر نگم براتون
موسسه سلامت اول ۴ نفر معرفی کرد
(یعنی ترگل جون باید یه خیرات بدی که آدم خوب و سالم و کاربلد گیرت افتاده بعد مصاحبه ها باور کن همش میگفتم خداروشکر ترگل پرستار خوبی پیدا کرد)
اولی یه دختر ۳۳ ساله بود مجرد ولی چون سپرده بودیم حرفه ای باشه گفتن سابقه کار مهد داره و دوقلو نگه داشته و چه و چه گفتم بیاد گفته بود با مترو میاد
آقا اومد تا بیاد بالا از لابی من پرسیدم ماسک داشت گفت نه! گفتم شاید دم در تو کیف گذاشته اومد بالا بدون دست شستن نشست منتظر موندم چند دقیقه پاشه بشوره نشست اخر خودم گفتم رفت شست
آرایش کاملم داشت که اصلا برای پرستار یا مراقب بچه صحیح نیست کافیه یه کوچولو از ریمل بره چشم بچه دختر منم کلا لمسیه دست میزنه به صورت . گفتم شاید موقع رفت و امد فقط ارایش میکنه خلاصه لابلای حرفا بهش گفتم شما طول روزم با آرایشید همیشه گفت اره همینجا منفی رو گرفت ولی خب خیلی حرف شنو بود اما به درد من نمیخورد
دومی بعد کارش اومد تلفنی گفته بود من ۵ عصر باید خونه باشم چون همسرم مریضه ( البته یه جمله ای گفت که جور همسرمو میکشم راستش خوشم نیومد بهرحال ازدواج خوشی ناخوشی داره نباید به من غریبه با نارضایتی اینو بگه) آقا اومد از بیماری همسرش پرسیدم خیلی چیزا بود از ناراحتی پوستی و هدیان و …اخرش گفت همه داروهارم قطع کردیم و … دلم سوخت اما دیدم خب همسرش یه چند ماه استیشگاه بستری بود الانم میگه تو خونه مدام با همه اشیا حرف میزنه که قشنگ علایم شیداییه ٫ …. دیدم خب یه خانم با این حجم مشکل واقعا نمیتونه مراقب خوبی باشه از بعد بیماری همسرشم باالجبار مجبور به کار شده بود.
آقا سومی اومد همه چیش بنظر و طاهر تو حرف خوب بود اما طبق معمول نمیدونم استرس داشتم خلاصه حرفا رو دوستانه بردم سمت بچه هاش دیدم یکیش شب تا صبح پای گیمه ( پسر ۲۴ ساله) ازون کوچیکتره هم راضی نبود میگفت یکم ناسازگاره
همسرم تلفنی باهاش صحبت کرده بود خوشش اومده بود هی میگفت این بنظر خوبه خلاصه ادرسشم گرفتم وقتی رفت گفتم حداقل تحقیق کنم خیالم از خانوادش راحت باشه ( چون راجع به موسسه پرسیدم که چقدر این پول رو به شما میدن گفت همش رو شما جداگانه یه مبلغی به موسسه میدید بعد پرسیدم بیمه کردنتون گفت نه بهو گفت بابا این موسسه وزندگی برتر و نمیدونم چی همه مال به نفرن یه عالم پرسنل داره نه ما اونا رو میبینیم نه اونا ما رو اینجا شک کردم پس تصورم از اینکه از پرسنل سوپیشینه میگیرن و قشنگ صحت روحی روانیشون سلامت خانوادشون سنجیده میشه کشک باشه احتمالا. )زنگ زدم همسرم گفتم از یکی از دوستاش که همونجا زندگی میکنه و بواسطه شغلش خیلی راحت میتونه اطلاعات استخراج کنه بیزحمت به امار از خانواده بگیره
بچه ها خوب شد گرفتم دوست همسرم بهم زنگ زد گفت پسرش اعتیاد داره و زن و شوهر هم مدام با هم درگیرن ( اصلا به ظاهرش نمیومد یه خانم پنج سال از من بزرگتر بود خیلی خوش پوش و مودب و بنظر اروم و خوش خنده) خلاصه اینم رد شد
فردام چهارمی میاد هرچند با این وضع بعیده دیگه بتونم اعتماد کنم براحتی
امروز تصمیم گرفتم فردا هم اکی نبود پرونده پرستارو تا دو سالگی کامل ببندم بشینم خونه.