(۱۴۰۰/۵/۳۱، ۰۲:۵۷ عصر)nona نوشته است: مرسی رز عزیز. طفلی عزیزم این که پاهاشوگفتی میکشید دلم سوخت خیلی. دیشبم دخترم گریه از اعماق قلب میکرد و پاشو تا تکون میداد گریش میگرفت خیلی دلم سوخت
آخه دکترش صبحا بیمارستانه فقط عصرا سه ساعت مطبه. میخواستم صبح مرکز بهداشت بزنم که بطور عجیبی کل مراکز بهداشت تهران تعطیل بودن ( تو تعطیلات شش روزه) اوناییم که درش باز بود بخش واکسیناسیونش تعطیل بود
لیانه جون مبارکه عزیزم
آره خدایی گناه دارن.
خدارو شکر دخترم دیگه از صبح خوبه. فقط بالا زیاد میاره امروز. استامینوفنشو دادم پنج دقیقه بعد بالا آورد دیگه تکرارش نکردم ترسیدم مسمومیت ایجاد کنه. استامینوفن تا ۴۸ ساعت کافیه دیگه بچه ها نه؟
یوتاب خیلی کم پیدایی کجایی عزیزم
لیانه شما هم از بس نیستی من حس میکنم درست بچه داری نمیکنم مثل شما
آره منم یهو که پاش گرفت نشستم گریه کردم با خودش... ولی زود خودم رو جمع و جور کردم.. چون یه چیز طبیعیه و باید بالاخره انجام بشه...
من به جز دوماهگی که خواهر همسرم گفت حتما استا بدیم، و 18 ماهگی که همون موقع که گرفت دادیم، هیچ وقت دیگه ای استامینوفن ندادم...
حتی کمپرس سرد و گرم و اینها هم فقط همون دوماهگی و کمی هم 18 ماهگی انجام دادم

میگم تا 18 ماهگی یکم همه چیز پیچیده و سنگینه و درد و جهش های مختلف دارن... بعدش خدا رو شکر همه چیز بهتر میشه...
خودت رو قضاوت نکن عزیزم
هم شرایط بچه ها فرق می کنه هم شرایط مادرا...
بعضی بچه ها خوش خوابن، بضی بدخواب
بعضی مادرا پرخوابن بعضی کم خواب، بعضیا دورشون شلوغه و نمی تونن گوشی دست بگیرن... بعضیا اولویت های دیگه ای دارن... بعضیا خدای نکرده توی بیماری خاصی هستن حالا یا خودشون یا بچه...
این موضوع رو واقعا زیاد می بینی درآینده... من و دوستم 40 روز پسرامون فاصله ی سنی دارن... اگه بدونی باید 2 ماه برنامه ریزی کنیم که بتونیم باهم صحبت کنیم... او خیلی مهمون داره، بعضا پدرشوهرش مریض میشه میاد اینجا پیش دوستم اینها... باید رفت و آمدهاش رو داشته باشه که کمک هایی رو دریافت کنه از خواهراش... بچه های همدیگه رو نگه می دارن... حالا این یه مثال بودش... شرایط آدمها خیلی متفاوته... هر جور می تونی به روح خودت کمک کن...
من زمانی که بچه دار شدم، نوعروس نمیومدم چون ناراحت شده بودم... ولی توی اینترنت بودم و با خیلیا حرف می زدم... و خیلی هم سبک می شدم با این کار!!! هر چیزی که کمکت می کنه رو انجام بده و مقایسه نکن


آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم