۱۴۰۰/۶/۴، ۰۵:۱۶ عصر
منم مطمئنم که برم خونه مامانم، روانم به هم میریزه از دستش. از همین الان از عطاری کلی علف ملف و داروی گیاهی گرفته واسه دلدرد و بی خوابی و زردی بچه. مدام باید باهاش بحث کنم. ولی اگر نرم و بمونم خونه، خانواده شوهرم میان تهران.
اونا خودشون چهار نفرن که مراعات کرونا هم نمیکنن
جدا از بحث آلودگی و بیماری واقعا تحمل شلوغی و این همه آدم رو تو خونه ندارم
خونه ما دو خوابه هست. یکیش که اتاق خودمونه. یکی هم که برای نی نی داریم درست میکنیم. اون چهار نفر و چمدان ها و رختخواب ها و لباساشونو... همه تو سالن. من دیوونه میشم از این همه شلوغی و صدا.
بیان هم که به من نمیرسن. میخوان بازار تهران و مزون و پاساژ هارو بگردن. شوهرم مجبور شه از بیرون غذا بگیره و فقط استرس کرونا بمونه برای من.
مادرشوهرم با ناراحتی گفت حداقل بعد 3 روز برگرد خونت. گفتم نه اصلا. من جراحیم سخته باید 40 روز بخوابم خونه مامانم.
اونا خودشون چهار نفرن که مراعات کرونا هم نمیکنن
جدا از بحث آلودگی و بیماری واقعا تحمل شلوغی و این همه آدم رو تو خونه ندارم
خونه ما دو خوابه هست. یکیش که اتاق خودمونه. یکی هم که برای نی نی داریم درست میکنیم. اون چهار نفر و چمدان ها و رختخواب ها و لباساشونو... همه تو سالن. من دیوونه میشم از این همه شلوغی و صدا.
بیان هم که به من نمیرسن. میخوان بازار تهران و مزون و پاساژ هارو بگردن. شوهرم مجبور شه از بیرون غذا بگیره و فقط استرس کرونا بمونه برای من.
مادرشوهرم با ناراحتی گفت حداقل بعد 3 روز برگرد خونت. گفتم نه اصلا. من جراحیم سخته باید 40 روز بخوابم خونه مامانم.