۱۴۰۱/۶/۳، ۱۱:۱۳ صبح
پریشب خواهر شوهر گفت فردا شب میان خونمون دیدنی خونه
تا ظهر که سر کار بودم و اومدم گوشت از شب قبل خریده بودیما چرخ کردم و بسته بندی کردم
قلم پخته شده را عصاره ها شا بسته بندی کردم و شیرینی درست کردم
اینا را خونه مامانم انجام دادم
شب قبلش 4 ساعت خوابیده بودم و هلاک خواب بودم یه نیم ساعتی چرت زدم و رفتیم خونمون
دختری را خوابوندم و مشغول گردگیری و جارو و تمیز کردن سرویسا شدم
ظرفایه شسته را جابجا کردم
دوش گرفتم و با دختری رفتیم مهمون عصر نشینی خونه مادر شوهر
ساعت 7.5 رفتیم و 9 برگشتیم
موهیتو درست کردم و میوه و شیرینی چیدم
ولی از در اومدن نشستن تو هال و از همونجا هم رفتن
گفتم شاید یه دوری بزنن تو خونه
الکی خودما خسته کردم
تا ظهر که سر کار بودم و اومدم گوشت از شب قبل خریده بودیما چرخ کردم و بسته بندی کردم
قلم پخته شده را عصاره ها شا بسته بندی کردم و شیرینی درست کردم
اینا را خونه مامانم انجام دادم
شب قبلش 4 ساعت خوابیده بودم و هلاک خواب بودم یه نیم ساعتی چرت زدم و رفتیم خونمون
دختری را خوابوندم و مشغول گردگیری و جارو و تمیز کردن سرویسا شدم
ظرفایه شسته را جابجا کردم
دوش گرفتم و با دختری رفتیم مهمون عصر نشینی خونه مادر شوهر
ساعت 7.5 رفتیم و 9 برگشتیم
موهیتو درست کردم و میوه و شیرینی چیدم
ولی از در اومدن نشستن تو هال و از همونجا هم رفتن
گفتم شاید یه دوری بزنن تو خونه
الکی خودما خسته کردم