۱۴۰۱/۶/۹، ۱۰:۵۰ صبح
ندا جون توی این 15 ماه پشر من 4تا از خون داده
بار اول گفتن باباش نگهش داره من عین ابر بهار اشک ریختم
بار دوم و سوم با اشک خودم نگهش داشتم
بار اخرم خودم اما دیگه اشک نریختم و هنش باهاش حرف زدم و شعر خوندم
همونجا که سوزنو زدن فقط گریه کرد و تا بلندش کردم اروم شد
این سیر تکامل من بود خخخخخخخ
بار اول گفتن باباش نگهش داره من عین ابر بهار اشک ریختم
بار دوم و سوم با اشک خودم نگهش داشتم
بار اخرم خودم اما دیگه اشک نریختم و هنش باهاش حرف زدم و شعر خوندم
همونجا که سوزنو زدن فقط گریه کرد و تا بلندش کردم اروم شد
این سیر تکامل من بود خخخخخخخ