۱۴۰۱/۶/۲۳، ۰۶:۳۱ صبح
سلام
جملات من رو میخونید در حالی که بشدت اعصابم ضعیف شده و از شدت بیخوابی هر آن به خوابی عمیق ممکنه فرو برم
دیروز بردمش متخصص گفت رژوئلاس احتمالا
حالا باید تا فردا صبر کنم اگر خدایی نکرده پایین نیومد ی آمپول نوشت براش
دیشب عرق کرد خیییییییلی خوشحال شدم
بچم بازی کرد کلی حالش خوب بود
لعنتی خونمون خیلی هواش خفه اس کولر نزدم ولی گفتم هوا گرفته پنکه زدم بعدم ی چیز خیلی نازک روش انداختم و ب مادرشوهرم گفتم نیم ساعت دیگه بیدارم کن من مراقب بچم باشم
خوابیدن من همانا و حدود ۴ ساعت بعد خودم بیدار شدم چون دل مادرشوهرم برام سوخته بود دیدم بچم بااااز تب کزده
از اون موقع خودمو لعنو نفرین میکنم ک نکنه باد پنکه اذیتش کرده روش چیزی نبوده و عرق داشته
وای خیلی داغونم
از ی طرف بیخوابی داره منو میکشه بعد ۳ شبانه روز حدود ۴ ساعت خوابیدم ک اونم از دماغم درومد
شانس منم بچم از وقتیدنیا اومده اقوام مادریم از اقصی نقاط کشور میان سفر اینجا و میرن خونه مادرم اینا.
الانم یکی از همسایه های ۱۰سال پیشمون اومده خونشون وگرنه مامانم میومد پیشم یکم استراحت میکردم هعی
جملات من رو میخونید در حالی که بشدت اعصابم ضعیف شده و از شدت بیخوابی هر آن به خوابی عمیق ممکنه فرو برم
دیروز بردمش متخصص گفت رژوئلاس احتمالا
حالا باید تا فردا صبر کنم اگر خدایی نکرده پایین نیومد ی آمپول نوشت براش
دیشب عرق کرد خیییییییلی خوشحال شدم
بچم بازی کرد کلی حالش خوب بود
لعنتی خونمون خیلی هواش خفه اس کولر نزدم ولی گفتم هوا گرفته پنکه زدم بعدم ی چیز خیلی نازک روش انداختم و ب مادرشوهرم گفتم نیم ساعت دیگه بیدارم کن من مراقب بچم باشم
خوابیدن من همانا و حدود ۴ ساعت بعد خودم بیدار شدم چون دل مادرشوهرم برام سوخته بود دیدم بچم بااااز تب کزده
از اون موقع خودمو لعنو نفرین میکنم ک نکنه باد پنکه اذیتش کرده روش چیزی نبوده و عرق داشته
وای خیلی داغونم
از ی طرف بیخوابی داره منو میکشه بعد ۳ شبانه روز حدود ۴ ساعت خوابیدم ک اونم از دماغم درومد
شانس منم بچم از وقتیدنیا اومده اقوام مادریم از اقصی نقاط کشور میان سفر اینجا و میرن خونه مادرم اینا.
الانم یکی از همسایه های ۱۰سال پیشمون اومده خونشون وگرنه مامانم میومد پیشم یکم استراحت میکردم هعی