۱۴۰۱/۸/۴، ۱۲:۲۸ صبح
من الان که بچه ام ۱۳ ماهشه نمیتونم تصور کنم یه روزی دوباره بچه دار شم
مامانم میگه ۵ سالش بشه این سختی ها یادت رفته و دوباره یکی میاری
ولی خدا میدونه این درد آلرژی چه به روز من آورد
هربار که میخوام یه ماده غذایی ساده رو بار اول بهش بدم تمام عضلات بدنم منقبض میشه
هربار که بچه خودشو میخارونه، شبا از شدت رفلاکس نفسش بند میاد
روزی که بیبی چکم مثبت شد با همون ماه اول اقدام ، با خودم گفتم اوه واسه اولین بار تو همه ی عمرت یه چیزیو راحت به دست آوردی ، ولی هییییچی راحت نبود هیچییی
رابطه زناشویی که افتضاااح ، خواب شب افتضاح ، رسیدگی به خودم افتضاح ، وضع خونه زندگی افتضاح
راستش تو مطب دکتر که میریم بچه من وضعش از همه بهتره
دکترشم ازش راضیه ، شاید چون من رژیم رو مو به مو واسه جفتمون رعایت میکنم ، هر روز از صبح تا شب هر چی میخوریم یادداشت میکنم ، علایم یادداشت میکنم ، حواسم به کوچک ترین علایم و رفتاراش هست .. ولی خسته ام از همه چی
گاهی با خودم میگم اگه این یچه الرژی نداشت چقققققدر همه چی آسون تر بود ، حداقل خودم مثل ادم میخوردم ، یه مهمونی میرفتم یه رستوران که روحیه ام عوض شه ، انقدر استرس نداشتم که یه قاشق ماست قراره چه به روز بچه ام بیاره
ماها هممون کمال گراییم
این چیزایی که من اینجا یاد گرفتم یا خودم از قبل مطالعه کردم و دوره والدگری شرکت کردم رو تو هیچ کدوم از مامانای اطرافم ندیدم
مامانم میگه ۵ سالش بشه این سختی ها یادت رفته و دوباره یکی میاری
ولی خدا میدونه این درد آلرژی چه به روز من آورد
هربار که میخوام یه ماده غذایی ساده رو بار اول بهش بدم تمام عضلات بدنم منقبض میشه
هربار که بچه خودشو میخارونه، شبا از شدت رفلاکس نفسش بند میاد
روزی که بیبی چکم مثبت شد با همون ماه اول اقدام ، با خودم گفتم اوه واسه اولین بار تو همه ی عمرت یه چیزیو راحت به دست آوردی ، ولی هییییچی راحت نبود هیچییی
رابطه زناشویی که افتضاااح ، خواب شب افتضاح ، رسیدگی به خودم افتضاح ، وضع خونه زندگی افتضاح
راستش تو مطب دکتر که میریم بچه من وضعش از همه بهتره
دکترشم ازش راضیه ، شاید چون من رژیم رو مو به مو واسه جفتمون رعایت میکنم ، هر روز از صبح تا شب هر چی میخوریم یادداشت میکنم ، علایم یادداشت میکنم ، حواسم به کوچک ترین علایم و رفتاراش هست .. ولی خسته ام از همه چی
گاهی با خودم میگم اگه این یچه الرژی نداشت چقققققدر همه چی آسون تر بود ، حداقل خودم مثل ادم میخوردم ، یه مهمونی میرفتم یه رستوران که روحیه ام عوض شه ، انقدر استرس نداشتم که یه قاشق ماست قراره چه به روز بچه ام بیاره
ماها هممون کمال گراییم
این چیزایی که من اینجا یاد گرفتم یا خودم از قبل مطالعه کردم و دوره والدگری شرکت کردم رو تو هیچ کدوم از مامانای اطرافم ندیدم
پسر ۱۹ ماه ❤