سروناز جون یکم قیل خواب عوض میکنم دیگه تا ۶-۷ صبح که پاشه عوض نمیکنم
قبلا تو خواب عوضش میکردم میبردم میشستمش اگه خوابش سنگین بود دستمال مرطوب وپنبه خیس، اما اکثرا تا حدی هشیار بود که بشورمش الان دیگه تو خواب کامله نمیشورمش پوشکشم باز نمیکنم دیگه تا وقتی بیدار شه
میدونید بچه ها فکر میکنم نیست که از اول تنها شدیم متوجه سختیش اونقدر نشدیم در حالیکه شما سروناز جون و کژال جون بهتر متوجه موضوع میشید.البته من ویوناب که جدیدیم قطعا رز خیلی بیشتر سختی کشیده
بعدم یه چیزی که هست من نیست که از زمان دانشگاه از ۱۸ سالگی اومدم تهران و همینجا کار کردم و تنها زندگی کردم حتی خونه پیدا کزدن اجاره کردن و اسباب کشی و همه اینها رو همیشه خودم انجام میدادم و حتی کمک مالی هم از مامانم نمیگرفتم و شده بود خیلی از حداقل ها رم نداشته باشم و هرچقدر بهم سخت میگذشت هم صدام درنمیومد برای همین به بکسری شرایط سخت عادت دارم برای همین سریع تطبیق پیدا میکنم
سختی واقعی رو کسی احساس میکنه که مامان باباش یا باقی اعضای خانوادههمیشه نزدیکش بودن و همیشه ازشون کمک میگرفت یهوتو یه مقطعی بی یاور شده باشه.
برای همین همچنان عمق فاجعه رو درک نکردم
قبلا تو خواب عوضش میکردم میبردم میشستمش اگه خوابش سنگین بود دستمال مرطوب وپنبه خیس، اما اکثرا تا حدی هشیار بود که بشورمش الان دیگه تو خواب کامله نمیشورمش پوشکشم باز نمیکنم دیگه تا وقتی بیدار شه
میدونید بچه ها فکر میکنم نیست که از اول تنها شدیم متوجه سختیش اونقدر نشدیم در حالیکه شما سروناز جون و کژال جون بهتر متوجه موضوع میشید.البته من ویوناب که جدیدیم قطعا رز خیلی بیشتر سختی کشیده
بعدم یه چیزی که هست من نیست که از زمان دانشگاه از ۱۸ سالگی اومدم تهران و همینجا کار کردم و تنها زندگی کردم حتی خونه پیدا کزدن اجاره کردن و اسباب کشی و همه اینها رو همیشه خودم انجام میدادم و حتی کمک مالی هم از مامانم نمیگرفتم و شده بود خیلی از حداقل ها رم نداشته باشم و هرچقدر بهم سخت میگذشت هم صدام درنمیومد برای همین به بکسری شرایط سخت عادت دارم برای همین سریع تطبیق پیدا میکنم
سختی واقعی رو کسی احساس میکنه که مامان باباش یا باقی اعضای خانوادههمیشه نزدیکش بودن و همیشه ازشون کمک میگرفت یهوتو یه مقطعی بی یاور شده باشه.
برای همین همچنان عمق فاجعه رو درک نکردم
