۱۴۰۱/۸/۱۴، ۰۳:۱۳ عصر
به نظرم واسه کسی که زندگیش روتین خوبی داشته بچه دار شدن خیلی سخته
من خودم چند سال شاغل بودم ، چند سال ورزش حرفه ای میکردم
همه عشقم هیکلم بود کلی خرج سلامتیم میکردم
خونه زندگیم به معنای واقعی برق میزد همیشه غذای تازه داشتیم
چند بار در هفته دسر و کیک درست میکردم
از صبح تا شب برنامه داشتم ، کلی کتاب میخوندم
همش دورهمی با دوستا و شب نشینی
مادربزرگم زنده بود هر هفته جمع میشدیم خونه اش کلی بازی و خنده داشتیم
رابطه ام با همسرم عالللی بود چه بیرون چه خونه اصلا حوصلمون سر نمیرفت اصلا زندگی یکنواخت نبود ، هر وقت سرکار بود از دلتنگی دلم یه جوری بود ، رابطه جنسی درست حسابی ...
الان تقریبا ۹۰ درصد اون زندگی دود شده رفته هوا
من اصلا به خودم امیدواری نمیدم که بزرگ بشه بهتر میشه
حالا شاید یه باشگاه بتونم برم وقت کنم به خودم برسم ولی بقیه چیزا برنمیگرده
پسر من اصلا جیغ جیغو و تو مخ نیس با اینکه الرژی داشت و تنش اگزما میشد حتی نوزادیش هم گریه نمیکرد
فقط فعالیتش زیاده ، همش میگه بشین بازی کنیم برقصیم ادا در بیاریم منم نهایت یکساعت بتونم اینکارارو کنم بعدش اعصابم نمیکشه شاید اگه ۲۰ سالم بود حوصله ام بیشتر بود
شاید اگه قبلش زندگیم درب و داغون بود به این شرایط زودتر عادت میکردم
ولی دیگه کاریه که شده ، این تصمیم رو خودم گرفتم پاشم وایسادم ، دیگه یه انسان واقعی تو زندگیمه نمیخوام با حسرت بزرگش کنم
ولی بازم خوبه اینجا هست درددل میکنیم
مامانم دیروز میگفت ببین یه بوسی که این بچه میاد اینجوری با عشق میکنه به یه دنیا میارزه
خب قبلش همسرم روزی ۵۰ بار بوسم میکرد بی اغراق هربار از کنار هم رد میشدیم هر بار بغل هم فیلم میدیدیم هر بار تو ماشین کنار هم بودیم
امیدوارم بتونم صبورتر باشم
اروم ترین بچه ها هم سختیای خودشونو دارن
من خودم چند سال شاغل بودم ، چند سال ورزش حرفه ای میکردم
همه عشقم هیکلم بود کلی خرج سلامتیم میکردم
خونه زندگیم به معنای واقعی برق میزد همیشه غذای تازه داشتیم
چند بار در هفته دسر و کیک درست میکردم
از صبح تا شب برنامه داشتم ، کلی کتاب میخوندم
همش دورهمی با دوستا و شب نشینی
مادربزرگم زنده بود هر هفته جمع میشدیم خونه اش کلی بازی و خنده داشتیم
رابطه ام با همسرم عالللی بود چه بیرون چه خونه اصلا حوصلمون سر نمیرفت اصلا زندگی یکنواخت نبود ، هر وقت سرکار بود از دلتنگی دلم یه جوری بود ، رابطه جنسی درست حسابی ...
الان تقریبا ۹۰ درصد اون زندگی دود شده رفته هوا
من اصلا به خودم امیدواری نمیدم که بزرگ بشه بهتر میشه
حالا شاید یه باشگاه بتونم برم وقت کنم به خودم برسم ولی بقیه چیزا برنمیگرده
پسر من اصلا جیغ جیغو و تو مخ نیس با اینکه الرژی داشت و تنش اگزما میشد حتی نوزادیش هم گریه نمیکرد
فقط فعالیتش زیاده ، همش میگه بشین بازی کنیم برقصیم ادا در بیاریم منم نهایت یکساعت بتونم اینکارارو کنم بعدش اعصابم نمیکشه شاید اگه ۲۰ سالم بود حوصله ام بیشتر بود
شاید اگه قبلش زندگیم درب و داغون بود به این شرایط زودتر عادت میکردم
ولی دیگه کاریه که شده ، این تصمیم رو خودم گرفتم پاشم وایسادم ، دیگه یه انسان واقعی تو زندگیمه نمیخوام با حسرت بزرگش کنم
ولی بازم خوبه اینجا هست درددل میکنیم
مامانم دیروز میگفت ببین یه بوسی که این بچه میاد اینجوری با عشق میکنه به یه دنیا میارزه
خب قبلش همسرم روزی ۵۰ بار بوسم میکرد بی اغراق هربار از کنار هم رد میشدیم هر بار بغل هم فیلم میدیدیم هر بار تو ماشین کنار هم بودیم
امیدوارم بتونم صبورتر باشم
اروم ترین بچه ها هم سختیای خودشونو دارن
پسر ۱۹ ماه ❤