۱۴۰۱/۸/۱۴، ۰۶:۲۶ عصر
ممنون صنوبری
ببخش دیر جواب دادم
رز و ندا کامل ترین حرفای دل منو زدین واقعا
اما یه چیز دیگه ام هست
ببین میتونی 24 ساعت بچه کسی رو تنها بدون مادرش تحمل کنی؟
توی هر سنی
ببین من نه
من حتی تو نوجوونیممیه بچه رو حتی با حضور مادرش 1ساعت بیشتر نمیتونستم تحمل کنم
مثلا یه بچه تو طبیعتی جایی میدیدیم 5 تا جمله حرف میزد جمله ششم من حوصلشو نداشتم
دور و برمم خب خیلییییی کم بچه بوده ها
اخرین بچه پسر داییم بود متولد 84 که سی پی داشت
دیگه ندیدم
تو خیابون بچه خوشگل میدیدم قربون صدقش میرفتما اما در همون حد
من از روزی که بیبی چکم مثبت شد انگار رسمی تر شد و این تردیدا اومد سراغم هرچی پیش رفت بیشتر شد
حتی گاهی
اگه توهم مثل منی توهم ادمش نیستی یا اگه برعکس خب خیلی خوبه
ندا خیلی عالی گفت
اگه نوعروس بود با تماااام مشکلاتی که با همسرم داشتیم اما دوتاییای خیلیییییییی خوبی داشتیم
ما توی همین چیتگر و سرخه حصار خودمون تو تهرانم شب چادر زدیم موندیم و عشق کردیم
صبح جمعه هنوز تو تخت بودیم بی هیچ برنامه ای یهو گفتیم پاشیم بریم مثلا شمال
کاشان
قزوین
همدان
زنجان
رفتیم و یا شب برگشتیم یا صبح شنبه
با اینکه کارمند بودیم
یا میلیون میلیون خرج لوازم کمپ و طبیعت گردی میکردیم عین خیالمونم نبود و عشق میکردیم
یا یهو تو 1روز 5،6 بار تو هرجای خونه رابطه داشتیم و عین خیالمونم نبود
یا یهو ماشینو میذاشتیم میدون ولیعصر و تا تجریش پیاده میرفتیم و هرچی سرراهمون بود میخوردیم و کلی میخندیدیم
یا... هزاران چیزه ریز و درشت دیگه که تموم شدن و رفتن تو همون خاطرات...
یا هرسال تولدم محال بود کادو یا گلمو اگه سرکار بودم برام نفرسته اونجا
امسال زنگ زد که قطره فلان رو نداره فلان رو بگیرم
بعد قطع کرد دوبا ه همون موقع زنگ زد که تولدت مبارک خخخ
اینم بگم بچه من نه رفلاکس داشت نه کولیک نه آلرژی نه هیچی
ببخش دیر جواب دادم
رز و ندا کامل ترین حرفای دل منو زدین واقعا
اما یه چیز دیگه ام هست
ببین میتونی 24 ساعت بچه کسی رو تنها بدون مادرش تحمل کنی؟
توی هر سنی
ببین من نه
من حتی تو نوجوونیممیه بچه رو حتی با حضور مادرش 1ساعت بیشتر نمیتونستم تحمل کنم
مثلا یه بچه تو طبیعتی جایی میدیدیم 5 تا جمله حرف میزد جمله ششم من حوصلشو نداشتم
دور و برمم خب خیلییییی کم بچه بوده ها
اخرین بچه پسر داییم بود متولد 84 که سی پی داشت
دیگه ندیدم
تو خیابون بچه خوشگل میدیدم قربون صدقش میرفتما اما در همون حد
من از روزی که بیبی چکم مثبت شد انگار رسمی تر شد و این تردیدا اومد سراغم هرچی پیش رفت بیشتر شد
حتی گاهی
اگه توهم مثل منی توهم ادمش نیستی یا اگه برعکس خب خیلی خوبه
ندا خیلی عالی گفت
اگه نوعروس بود با تماااام مشکلاتی که با همسرم داشتیم اما دوتاییای خیلیییییییی خوبی داشتیم
ما توی همین چیتگر و سرخه حصار خودمون تو تهرانم شب چادر زدیم موندیم و عشق کردیم
صبح جمعه هنوز تو تخت بودیم بی هیچ برنامه ای یهو گفتیم پاشیم بریم مثلا شمال
کاشان
قزوین
همدان
زنجان
رفتیم و یا شب برگشتیم یا صبح شنبه
با اینکه کارمند بودیم
یا میلیون میلیون خرج لوازم کمپ و طبیعت گردی میکردیم عین خیالمونم نبود و عشق میکردیم
یا یهو تو 1روز 5،6 بار تو هرجای خونه رابطه داشتیم و عین خیالمونم نبود
یا یهو ماشینو میذاشتیم میدون ولیعصر و تا تجریش پیاده میرفتیم و هرچی سرراهمون بود میخوردیم و کلی میخندیدیم
یا... هزاران چیزه ریز و درشت دیگه که تموم شدن و رفتن تو همون خاطرات...
یا هرسال تولدم محال بود کادو یا گلمو اگه سرکار بودم برام نفرسته اونجا
امسال زنگ زد که قطره فلان رو نداره فلان رو بگیرم
بعد قطع کرد دوبا ه همون موقع زنگ زد که تولدت مبارک خخخ
اینم بگم بچه من نه رفلاکس داشت نه کولیک نه آلرژی نه هیچی

