۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۸:۵۷ عصر
(۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۷:۵۳ عصر)Rose نوشته است:(۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۴:۵۴ عصر)(کژال) نوشته است: خاطره خجالت آور من از اتاق عمل اینه که گان رو همونجا تو اتاق عمل تنم کردن. چون با عجله رفتیم اتاق عمل، لباسمو عوض نکرده بودن. به خاطر شرایطم هم دو تا دکتر زنان با دستیاراشونم و متخصص اطفال و دستیارانش بودن. خلاصه 20 نفری تو اتاق عمل بودن که فقط سه تاشون خانوم بودن. منم اون وسط روی تخت لخت شدم گان پوشیدم که خیلی بی حیایی بود.
دکتر بیهوشی من و دستیارش هم خیلی گوگولی بودن حتما برای تشکر ازشون میرم بیمارستان
دکتر بیهوشی کنارم نشسته بود. شونمو گرفته بود و اول عمل گفت نگران نباش. من تا آخرش اینجا مواظبتم که خیلی حس خوبی بود. بعد هم قرار شد بهم بگه اونور تو چه مرحله ای هستن. که البته با تاخیر گفته بود?چون وقتی گفت دارن شکمتو تمیز میکنن سی ثانیه بعد صدای بچه اومد
بچمم گذاشتن پیشم. واقعا خوشحال بودم و مغزم کار میکرد. دستیارش بهم گفت مامانش صورتتو بچسبون بهش و بوسش کن. این که تو اون شرایط حواسشون به این چیزا بود برام خیلی ارزشمنده.
همون اول هم که بچرو درآوردن پردرو زد کنار که ببینمش.
منم دقیقا تجربه ی مشابهی دارم... با اینکه گان داشتم اما همونجا من رو لخت مادرزاد کردن حتی جلوی من خدماتی که تخت می برن اینور اونور، تکیه داده بودن به دیوار و وایساده بودن به تماشا بی شعورا... و دقیقا سر همین دوتا مساله (لخت کردن و اون حرکت زشت دکتر بیهوشی)، اصلا بیمارستانم از چشمم افتاد... با اینکه در کل خوب بودنا... ولی اینکه انگار من فقط یه چیزی بودم که مثل روبات باید یه سری کارها روم انجام میشد فوق العاده اذیتم کرد... اینکه هیچ حریمی برای آدم قائل نبودن... و فکر کردم احتمالا چون زن در ضعیف ترین حالت زندگیشه و اونجا راهی جز تحمل شرایط نداره، اینجوری برخورد می کنن (چون برای صفرا من اصلا چنین حالتی رو تجربه نکردم و همه با ادب و احترام و اتاق خالی از افراد اضافی و استرس و اینها بود)... دقیقا مثل مطب های زنان که خیلی از دکترها چند تا خانم باهم ویزیت می کنن یا خیلی بی ادبانه حرف می زنن و...
یا من توی اتاق زایمان روی توپ که بودم، 2 نفر بدون اجازه اومدن داخل اتاق خصوصی که گرفته بودیم!!!!!!!! فقط ماما اومد در رو باز کرد و توضیح داد بهشون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
رز برای من شکل بدی نداشت. نمیدونم شاید چون همه چی خیلی سریع پیش رفت دیگه حسی نداشتم به این موضوع و معذب نشدم.
ولی من روی تخت نشسته بودم که گان رو گرفتن جلوم و پیراهنم رو از بالا درآورد دکتر مهربونم. فقط پشتم باز بود که دیگه اون بندارو نبستن. که دکتر بیهوشی شروع کنه.
همه هم به سرعت مشغول کارای خودشون بودن
البته من شنیدم بیمارستان میلاد کل کادر بخش زنانش خانوم هستن.