من مامانم همیشه می گفت من از همه بدتر بودم و یکسره گریه می کردم خخخ شاید دلیلش شرایط روحی مامانم تو بارداریش سر من بوده که پدرشو یهو تومور مغزی گرفته و نمی شده کاری براش کرد و یکی دو ماهه فوت کرده. شایدم دل دردی چیزی داشتم و مامانم درست نمی دونسته چه جوری آرومم کنه. ولی بزرگتر شدم از بقیه براش بی دردسرتر شدم. داداشم خیلی آروم بود ولی خب هنوز که هنوز دردسرهاش برای مامانمه. دو تا خواهر کوچیکترم دارم یکیشون خیلی آروم بود بچه بود و واکسنم می زد جیکش در نمی اومد ولی اونم بزرگ شد از لحاظ دردسر برای مامانم اینا در جایگاه دوم بعد داداشمه. خواهر کوچیکمم یادمه دل درد و کولیک اینا داشت و بچه نسبتا آرومی بود اونم. از لحاظ شیطونیم من شیطونتر بودم وقتی کوچیک بودم ولی یکم بزرگتر شدم آروم شدم.
گپ و گفت مامانهای 1401
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 21 مهمان