۱۴۰۱/۹/۷، ۰۲:۲۳ عصر
يوتاب چشمامو درشت كردم گفتم شما ديگه اصلا دست به تلوزيون نميزني . اولش خنديد جدي نگرفت
بعد دوباره رفت سمتش به ضرب بلند شدم دستشو محكم گرفتم كشيدمش كنار گفتم مگه نميگم دست نزن
به همسرمم سپردم پشتم باشه
يه بارم همسرم محكم گفت عع مگه مامان نگفت بهت دست نزن ؟! خيلي جدي و قاطع برخورد كرديم
دو بار اين قضيه تكرار شد ديگه از سرش افتاد
الان ديگه طرفش نميره
مهموني هم ميريم ديگه راحت شديم ، بكن و نكن نداريم چون دست نميزنه
البته يه چيز بگم كلا همه بچه هاي ما حرف گوش كنن
مثلا سرهمين قضيه چيدمان روي ميز من اول ميز رو خلوته خلوت كرده بودم
ولي دخترعموم بهم گفت ميز رو كاملا خلوت نكن بزار بچه چشمش عادت داشته باشه كه روي ميز حداعقل يه وسيله باشه ولي بهش دست نزنه اينجوري مهمون مياد يا مهموني ميري ديگه نگران خرابكاري بچه نيستي
ا
بعد دوباره رفت سمتش به ضرب بلند شدم دستشو محكم گرفتم كشيدمش كنار گفتم مگه نميگم دست نزن
به همسرمم سپردم پشتم باشه
يه بارم همسرم محكم گفت عع مگه مامان نگفت بهت دست نزن ؟! خيلي جدي و قاطع برخورد كرديم
دو بار اين قضيه تكرار شد ديگه از سرش افتاد
الان ديگه طرفش نميره
مهموني هم ميريم ديگه راحت شديم ، بكن و نكن نداريم چون دست نميزنه
البته يه چيز بگم كلا همه بچه هاي ما حرف گوش كنن
مثلا سرهمين قضيه چيدمان روي ميز من اول ميز رو خلوته خلوت كرده بودم
ولي دخترعموم بهم گفت ميز رو كاملا خلوت نكن بزار بچه چشمش عادت داشته باشه كه روي ميز حداعقل يه وسيله باشه ولي بهش دست نزنه اينجوري مهمون مياد يا مهموني ميري ديگه نگران خرابكاري بچه نيستي
ا