۱۴۰۱/۹/۱۶، ۱۲:۴۲ عصر
ستی اگر قد و وزنش خوبه و روی منحنی رشده (نایستاده یا کم نشده)، دفعش خوبه، دندونا و موهاش خوبه، دیگه یعنی به بچه داره غذای مناسب و کافی می رسه... ولی اگه مسواک نمی زنیم و بچه همش شیرینی و چیزای شیرین و قندهای مصنوعی می خوره و دندونش خرابه، یا ارثی دندونای ضعیفی داره، اون بحثش جداست دیگه... اما در حالتی که مراقبیم و هر کدوم مشکل داشت و چشمگیر بود، اونجا دیگه با دکتر بهتره که صحبت کرد...
اتفاقا سوالت خیلی هم خوبه، ما فکر می کنیم به اندازه یعنی هر چقدر ما کشیدیم باید بخوره (بخاطر پس زمینه های ذهنی از قحطی ها و جنگ هایی که ایران درگیرش بوده، توی اکثر خانواده های ایرانی، تاکید میشه که غذا رو کامل بخورن بچه ها... با اینکه اینجوری فقط صدای بدن رو ندیده می گیریم...)... ولی در واقعیت مایی که بزرگسالیم، در طول روز (بسته به قد و وزنمون)، شاید مثلا 10-15 ق برنج، 5 تا کف دست بربری و حدود 250 گرم گوشت و یه لیوان شیر، کامل نیازهای ماکروهامون رو تامین کنه... ولی مشکل اینجاست که بچه رو اندازه ی خودمون می بینیم... من بخاطر زخم و ورم معده یه مدت خیلی پیگیر بودم... اصلا همون مقادیر هم یه باره نباید وارد بشه به بدن... و حدود 1/3 معده پر بشه کافیه... یعنی 1.3 هم اسید معده باید باشه، 1/3 هم فضای خالی...
کلا باید بذاریم بچه خودش بفهمه که چقدر و چی می خواد بخوره... ما فقط یه تامین کننده ی مناسب باید باشیم...
من واقعا فکر می کردم خیلی مادر بی عرضه ای هستم... چون بعد از 1، دیدم که خیلی غذاش کم شد... بعد از 3، صبحونه فقط نون خالی می خورد و می خوره... ولی کنار بقیه که می بینمش، می بینم که نه بابا، خیلی از استرس هام الکی بوده... رشدش خوبه، قد و موهاش خوبن... چرا الکی به خودم و خودش فشار وارد کنم و یه رابطه ی مریض با غذا براش بسازم...
من فکر کنم اکثر مامانا این مشکلات رو با غذا دارن... حالا یه سریا دوره ایه، یه سریا مثل نونا، یکم پایدارتره... ولی همه مون این مشکل رو کمابیش داریم و داشتیم... فقط و فقط انتخاب های خوب برای بچه بذاریم، بقیه ش رو بسپریم به بدن بچه... مثلا من اون زمان که خب اوج رشد هم بود، حجم غذا کم بود، خیلی از حجم غذا شاید فقط براش بازی بود، سعی می کردم بیشتر از سوپرفودها استفاده کنم... کمتر کرب ساده بدم... اما خب الان اون حساسیت رو اصلا به خرج نمیدم... بود میدم، نبود یا نخواست، هر چی داریم میدم... شما هم سعی کنید غذا رو مغذی کنید که اگه یه لقمه هم خورد، براش بس باشه...
مثلا اون موقع ها من انواع پاستاها رو با مغزیجات درست می کردم (کره ی مغزیجاتی که همون موقع درست می کردم رو به مایه اضافه می کردم و آب میریختم میشد عین خامه)... پاستا با اسفناج، با دال عدس، با لوبیا.... با اسفناج و قارچ و خامه و گوشت وووو... (در هر نسبتی یا با حذف یکی یا چند قلم از مواد...)
پاستا با پستوهایی که مغزش بیشتر از ریحون بود... با انواع مغزها هم درست می کردم خیلی خوب میشد...
پاستای پخته با پوره ی آووکادو...
کوکو یا مافین یا دسر با کدوها...
جای برنج کینوا، کوس کوس، گندم سیاه و این چیزا میدادم..
جای نون ساده، نون 7 غله میدادم...
جای آرد ساده که خب خودم تا 2 سالگی کیک براش می پختم، آرد جو دوسر پرک خونگی درست می کردم... آرد جوونه ها رو خودم درست می کردم... آرد برنج...
جای بستنی، نایس کریم درست می کردم میدادم...
جای آب، آبمیوه ی تازه و رقیق میدادم...
جای دندونگیر، از این عصاره گیرها میدادم...
کلا هر چی ایده ببینید برای انتخاب ها بهتره...
اتفاقا سوالت خیلی هم خوبه، ما فکر می کنیم به اندازه یعنی هر چقدر ما کشیدیم باید بخوره (بخاطر پس زمینه های ذهنی از قحطی ها و جنگ هایی که ایران درگیرش بوده، توی اکثر خانواده های ایرانی، تاکید میشه که غذا رو کامل بخورن بچه ها... با اینکه اینجوری فقط صدای بدن رو ندیده می گیریم...)... ولی در واقعیت مایی که بزرگسالیم، در طول روز (بسته به قد و وزنمون)، شاید مثلا 10-15 ق برنج، 5 تا کف دست بربری و حدود 250 گرم گوشت و یه لیوان شیر، کامل نیازهای ماکروهامون رو تامین کنه... ولی مشکل اینجاست که بچه رو اندازه ی خودمون می بینیم... من بخاطر زخم و ورم معده یه مدت خیلی پیگیر بودم... اصلا همون مقادیر هم یه باره نباید وارد بشه به بدن... و حدود 1/3 معده پر بشه کافیه... یعنی 1.3 هم اسید معده باید باشه، 1/3 هم فضای خالی...
کلا باید بذاریم بچه خودش بفهمه که چقدر و چی می خواد بخوره... ما فقط یه تامین کننده ی مناسب باید باشیم...
من واقعا فکر می کردم خیلی مادر بی عرضه ای هستم... چون بعد از 1، دیدم که خیلی غذاش کم شد... بعد از 3، صبحونه فقط نون خالی می خورد و می خوره... ولی کنار بقیه که می بینمش، می بینم که نه بابا، خیلی از استرس هام الکی بوده... رشدش خوبه، قد و موهاش خوبن... چرا الکی به خودم و خودش فشار وارد کنم و یه رابطه ی مریض با غذا براش بسازم...
من فکر کنم اکثر مامانا این مشکلات رو با غذا دارن... حالا یه سریا دوره ایه، یه سریا مثل نونا، یکم پایدارتره... ولی همه مون این مشکل رو کمابیش داریم و داشتیم... فقط و فقط انتخاب های خوب برای بچه بذاریم، بقیه ش رو بسپریم به بدن بچه... مثلا من اون زمان که خب اوج رشد هم بود، حجم غذا کم بود، خیلی از حجم غذا شاید فقط براش بازی بود، سعی می کردم بیشتر از سوپرفودها استفاده کنم... کمتر کرب ساده بدم... اما خب الان اون حساسیت رو اصلا به خرج نمیدم... بود میدم، نبود یا نخواست، هر چی داریم میدم... شما هم سعی کنید غذا رو مغذی کنید که اگه یه لقمه هم خورد، براش بس باشه...
مثلا اون موقع ها من انواع پاستاها رو با مغزیجات درست می کردم (کره ی مغزیجاتی که همون موقع درست می کردم رو به مایه اضافه می کردم و آب میریختم میشد عین خامه)... پاستا با اسفناج، با دال عدس، با لوبیا.... با اسفناج و قارچ و خامه و گوشت وووو... (در هر نسبتی یا با حذف یکی یا چند قلم از مواد...)
پاستا با پستوهایی که مغزش بیشتر از ریحون بود... با انواع مغزها هم درست می کردم خیلی خوب میشد...
پاستای پخته با پوره ی آووکادو...
کوکو یا مافین یا دسر با کدوها...
جای برنج کینوا، کوس کوس، گندم سیاه و این چیزا میدادم..
جای نون ساده، نون 7 غله میدادم...
جای آرد ساده که خب خودم تا 2 سالگی کیک براش می پختم، آرد جو دوسر پرک خونگی درست می کردم... آرد جوونه ها رو خودم درست می کردم... آرد برنج...
جای بستنی، نایس کریم درست می کردم میدادم...
جای آب، آبمیوه ی تازه و رقیق میدادم...
جای دندونگیر، از این عصاره گیرها میدادم...
کلا هر چی ایده ببینید برای انتخاب ها بهتره...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم