نونا جون منم قبلا اصلا بچه ها رو دوست نداشتم و سمتم نمیومدن اصلا... ولی الان اگه بدونی، با پسرم که میرم بیرون، بچه های دیگه هم میان بغلم، بوس می خوان، بغل می خوان!!!!! واقعا از این رو به اون رو شدم... با اینکه هیچوقت مثل شما بچه دور و برم نبوده و هیچوقت این دید رو نداشتم که دیگه وقتشه ما هم یه بچه ای داشته باشیم، اما خود بچه داری یه جوری من رو تغییر داد... ببین اگه بدونی برای کشته شده های پرواز اوکراین چه زاری می زدم!!!! اصلا انگار همه ی اونها بچه های خودم بودن... یا همین مساله ی افغانستان و... کلا خیلی رقیق شدم، و انگار تغییرات بنیادی در تفکراتم ایجاد شده....... انگار همه ی بچه ها بچه ی خودمن...
خواهش می کنم ماهور جان
ببین دغدغه هات رو کامل می فهمم... منم حسم به دختر داشتن همین بود چون خودم محدودیت خیلی زیاد داشتم و حتی خانواده دست و بالم رو باز میذاشته اما جامعه پرهام رو می چیده... کسی که این دغدغه ها رو نداره خیلی راحت هم توی همین وضع زندگی می کنه، ولی ماها عذاب همیشگی داریم دیگه... شما می تونی روی تربیتش کار کنی، و قدرتمند بارش بیاری که بتونه راهش رو بسازه... یا بره از ایران... تازه 50% ممکنه که دختر باشه، 50% ممکنه هم پسر باشه خب... و می تونی با یه سری کارها احتمال پسر شدن رو بالا ببری ولی خب ببین هر چی سن بره بالا، احتمال پسر شدن کم میشه... اگه میخوای پسر داشته باشی، به فکر اقدام باش... بخصوص IVF...
اما درباره ی هزینه ها، واقعا قرار نیست ما تا هزینه های دانشگاه رو داشته باشیم که!!!! گذشته از اینکه دانشگاه های دولتی ایران خودشون حمایت می کنن... کلی وام های مختلف هست، کلی اسکالرشیپ و جایزه هست... ببین من خودم همه ی مقاطعم دانشگاه دولتی بوده، و رشته م هم آزمایشگاهی و پرخرجه، من نه تنها از جیبم برای درسم تا حالا خرج نکردم، خرج سیسمونی و زایمانم رو هم خودم پرداخت کردم... از همین وام های دانشجویی و جوایزی که داشتم... پس دانشگاه رو بیخیال... خودش زرنگ بود و دولتی قبول شد یا دانشگاه خارجی با فاند و اسکالرشیپ قبول شد، بره ادامه بده، اگه نشد خب برای درس خوندن ساخته نشده و شاید استعداد دیگه ای داره...
درباره ی کارهای دیگه هم مثل خونه یا شغل و... خب این هم تلاش خودش رو می خواد... اگه رشته ی خوبی قبول شه، خودش می تونه آینده ش رو تضمین کنه... شما در حد معمول شروع به پس انداز می کنی، و کم کم برای سالهای آتی به فکر هستی، اما شما وظیفه نداری براش خونه بخری که، در بهترین حالت می تونی کمکش کنی که کاری شروع کنه، و از سودش برای خودش خونه بخره... به فکر ماهی دادن نباش، ماهیگیری رو یادش بده... روی مهارتهای خودت و او کار کن که بچه ی توانمندی تحویل جامعه بدی و خودش راهش رو پیدا کنه... اصلا اینجوری فکر نکن الان من باید همه ی هزینه ها تا دانشگاه و ازدواجش رو داشته باشم که اقدام کنم!!! نه این طرز فکر درست نیست... با توجه به درآمدتون، یه حدی تعیین کن، مثلا 10% از حقوق ماهانه، ذخیره بشه برای بچه... و سر هر n ماه، تبدیل کنیش به طلا (ما سکه می گرفتیم اما دارم جمع می کنم که طلای دست 2 بگیرم)... که حداقل ارزشش حفظ شه... یا مثلا بیت بخرید یا سهام و عرضه اولیه بخرید... ما خودمون همه ی این کارها رو کردیم و سرمایه گذاری های پسرم توی جاهای مختلف انجام شده و راضی هم هستیم...
درباره ی سن و اینها و اینکه مقایسه می کنی، نمی تونی خودت رو در آینده بدون بچه ببینی پس بالاخره بچه می خوای... به نظر من برو دنبال اقدام و شروع کن... چون همسرت هم بچه میخواد... یه وقت دیدی پروسه طول کشید یا درمان خاصی نیاز بود... کلا قابل پیش بینی نیست...
ولی بشینید حرف بزنید...
الان که شما تا حالا توی جامعه وارد نشدی و شغلی نداری، پس یه 5-6 سال از عمرت رو بذار روی بچه داری (چون شما هم میگی تنهایی)... و دیگه به هیچی فکر نکن... و بعدش به فکر ساختن یه شغل خونگی یا کارآفرینی و... باش... چون سنت از استخدام که گذشته، از اونور هر کاری شروع کنی و توش سرمایه ببری، 2-3 سال خاک خوری داره تا راه بیفتی، بعدش که کلی هزینه کردی و جنس خریدی و تبلیغات کردی و... و تازه شناخته شدی، می خوای بچه دار شی... خب تمام این زحماتت به هدر میره... ولی بچه دار شی، مثلا اگه دوتا می خواید تا دومی 3-4 سالش بشه، فقط به فکر بچه داری باش و وقی رفتن مهد و مدرسه، شما هم ادامه تحصیل میدی و شاغل میشی و راه میفتی... ببین این بچه دار شدن مسیری هست که تقریبا همه ی زنان طی می کنن... حالا یه وقتا حمایت هایی دارن و می تونن بدون وقفه طی کنن... یه وقت مثل ما تنها هستن که اون 2-3 سال رو (تا حداقل مهد بره بچه) باید پاسوز بچه باشن... واقعا راه دیگه ای نیست و توی سن کم اگه پرستار 24 ساعته هم داشته باشی اما خودت بالاسر بچه نباشی خب خطرناکه... حتی برای پرستار گرفتن هم باید خودت پیششون باشی و خرد خرد کارات رو بکنی...
یه چیزی هم بگم... البته شاید همه اینطور نباشن، نشه به حرف ما فکر کنی همه همینطورن...
ببین از وقتی پسرمون به دنیا اومد، از نظر مالی ما درآمدمون کم کم رشد کرد و تا حالا حدود 100 برابر شد... ولی خب توی زندگی نمیاریمش و همون هم باز داره سرمایه گذاری میشه (و ما کماکان دست به عصا خرج می کنیم، خریدها کماکان از عمده فروشیه، حواسمون به خرید کردنامون هست و هر دو هفته یه مقدار مشخصی توی کارت خریدمون میریزیم نه بیشتر... یا هیچوقت یهویی سفر نمی ریم یا چیزی ببینیم یهویی پول پاش نمی دیم... دقیقا مثل اون زمانی که نمیشد بخریم... چون فقط امروز مهم نیست و باید به آینده و فرداها فکر کنیم، به خونه داشتن، سفر رفتن، مهاجرت فکر کنیم... و همه ی اینها پول می خواد)... من خیلی می ترسیدم از این بعد و اعتقادی به اومدن روزی بچه نداشتم واقعیتش (با دیدن بچه های اقشار کم درآمد می گفتم اگه روزی میاره، پس چرا اینهمه بچه ی بدبخت و کار و... داریم)... ولی همسرم به شدت اعتقاد داشت... یعنی اینجور بگم که برای آوردن یا نیاوردن بچه، هیچوقت دغدغه ش مالی نبود... و صحبت که می کردیم، انگار واقعا ایمان داشت که بچه خرج آنچنانی نداره... و من این رو به چشم دیدم... و خیلی وقتا این رو تاکید هم می کنیم که پسرمون خوش قدم و پر برکت بوده... و همسرم هم تایید می کنه و ذوق می کنیم و همین باعث تلاش بیشتر همسرم میشه که درآمدش رو بیشتر کنه (نمی دونم چطور توضیح بدم اما خیلی باعث میشه آدم به فکر آینده و پیشرفت های مختلف بیفته...) اینم از جنبه های جالب بچه... و البته وقت های آزادمون هم خیلی کم شده... همین الان دو هفته ی اخیر ما روز تعطیل نداشتیم... و وسط هفته که طی 14 روز، همسرم 1 روز خونه بوده، من بچه رو گذاشتم پیشش و 7 صبح رفتم دانشگاه و ساعت 2 اومدم خونه، پسرم خوابیده و بیدار شده رفتیم خرید!!!! تعطیلیای ما هم این شکلی می گذره... تقریبا کل این دو سال همینطوری گذشته و تعطیلیای اندکی هم که داشتیم یا به درس گذشته یا خریدهای لازم و ضروری........
خواهش می کنم ماهور جان
ببین دغدغه هات رو کامل می فهمم... منم حسم به دختر داشتن همین بود چون خودم محدودیت خیلی زیاد داشتم و حتی خانواده دست و بالم رو باز میذاشته اما جامعه پرهام رو می چیده... کسی که این دغدغه ها رو نداره خیلی راحت هم توی همین وضع زندگی می کنه، ولی ماها عذاب همیشگی داریم دیگه... شما می تونی روی تربیتش کار کنی، و قدرتمند بارش بیاری که بتونه راهش رو بسازه... یا بره از ایران... تازه 50% ممکنه که دختر باشه، 50% ممکنه هم پسر باشه خب... و می تونی با یه سری کارها احتمال پسر شدن رو بالا ببری ولی خب ببین هر چی سن بره بالا، احتمال پسر شدن کم میشه... اگه میخوای پسر داشته باشی، به فکر اقدام باش... بخصوص IVF...
اما درباره ی هزینه ها، واقعا قرار نیست ما تا هزینه های دانشگاه رو داشته باشیم که!!!! گذشته از اینکه دانشگاه های دولتی ایران خودشون حمایت می کنن... کلی وام های مختلف هست، کلی اسکالرشیپ و جایزه هست... ببین من خودم همه ی مقاطعم دانشگاه دولتی بوده، و رشته م هم آزمایشگاهی و پرخرجه، من نه تنها از جیبم برای درسم تا حالا خرج نکردم، خرج سیسمونی و زایمانم رو هم خودم پرداخت کردم... از همین وام های دانشجویی و جوایزی که داشتم... پس دانشگاه رو بیخیال... خودش زرنگ بود و دولتی قبول شد یا دانشگاه خارجی با فاند و اسکالرشیپ قبول شد، بره ادامه بده، اگه نشد خب برای درس خوندن ساخته نشده و شاید استعداد دیگه ای داره...
درباره ی کارهای دیگه هم مثل خونه یا شغل و... خب این هم تلاش خودش رو می خواد... اگه رشته ی خوبی قبول شه، خودش می تونه آینده ش رو تضمین کنه... شما در حد معمول شروع به پس انداز می کنی، و کم کم برای سالهای آتی به فکر هستی، اما شما وظیفه نداری براش خونه بخری که، در بهترین حالت می تونی کمکش کنی که کاری شروع کنه، و از سودش برای خودش خونه بخره... به فکر ماهی دادن نباش، ماهیگیری رو یادش بده... روی مهارتهای خودت و او کار کن که بچه ی توانمندی تحویل جامعه بدی و خودش راهش رو پیدا کنه... اصلا اینجوری فکر نکن الان من باید همه ی هزینه ها تا دانشگاه و ازدواجش رو داشته باشم که اقدام کنم!!! نه این طرز فکر درست نیست... با توجه به درآمدتون، یه حدی تعیین کن، مثلا 10% از حقوق ماهانه، ذخیره بشه برای بچه... و سر هر n ماه، تبدیل کنیش به طلا (ما سکه می گرفتیم اما دارم جمع می کنم که طلای دست 2 بگیرم)... که حداقل ارزشش حفظ شه... یا مثلا بیت بخرید یا سهام و عرضه اولیه بخرید... ما خودمون همه ی این کارها رو کردیم و سرمایه گذاری های پسرم توی جاهای مختلف انجام شده و راضی هم هستیم...
درباره ی سن و اینها و اینکه مقایسه می کنی، نمی تونی خودت رو در آینده بدون بچه ببینی پس بالاخره بچه می خوای... به نظر من برو دنبال اقدام و شروع کن... چون همسرت هم بچه میخواد... یه وقت دیدی پروسه طول کشید یا درمان خاصی نیاز بود... کلا قابل پیش بینی نیست...
ولی بشینید حرف بزنید...
الان که شما تا حالا توی جامعه وارد نشدی و شغلی نداری، پس یه 5-6 سال از عمرت رو بذار روی بچه داری (چون شما هم میگی تنهایی)... و دیگه به هیچی فکر نکن... و بعدش به فکر ساختن یه شغل خونگی یا کارآفرینی و... باش... چون سنت از استخدام که گذشته، از اونور هر کاری شروع کنی و توش سرمایه ببری، 2-3 سال خاک خوری داره تا راه بیفتی، بعدش که کلی هزینه کردی و جنس خریدی و تبلیغات کردی و... و تازه شناخته شدی، می خوای بچه دار شی... خب تمام این زحماتت به هدر میره... ولی بچه دار شی، مثلا اگه دوتا می خواید تا دومی 3-4 سالش بشه، فقط به فکر بچه داری باش و وقی رفتن مهد و مدرسه، شما هم ادامه تحصیل میدی و شاغل میشی و راه میفتی... ببین این بچه دار شدن مسیری هست که تقریبا همه ی زنان طی می کنن... حالا یه وقتا حمایت هایی دارن و می تونن بدون وقفه طی کنن... یه وقت مثل ما تنها هستن که اون 2-3 سال رو (تا حداقل مهد بره بچه) باید پاسوز بچه باشن... واقعا راه دیگه ای نیست و توی سن کم اگه پرستار 24 ساعته هم داشته باشی اما خودت بالاسر بچه نباشی خب خطرناکه... حتی برای پرستار گرفتن هم باید خودت پیششون باشی و خرد خرد کارات رو بکنی...
یه چیزی هم بگم... البته شاید همه اینطور نباشن، نشه به حرف ما فکر کنی همه همینطورن...
ببین از وقتی پسرمون به دنیا اومد، از نظر مالی ما درآمدمون کم کم رشد کرد و تا حالا حدود 100 برابر شد... ولی خب توی زندگی نمیاریمش و همون هم باز داره سرمایه گذاری میشه (و ما کماکان دست به عصا خرج می کنیم، خریدها کماکان از عمده فروشیه، حواسمون به خرید کردنامون هست و هر دو هفته یه مقدار مشخصی توی کارت خریدمون میریزیم نه بیشتر... یا هیچوقت یهویی سفر نمی ریم یا چیزی ببینیم یهویی پول پاش نمی دیم... دقیقا مثل اون زمانی که نمیشد بخریم... چون فقط امروز مهم نیست و باید به آینده و فرداها فکر کنیم، به خونه داشتن، سفر رفتن، مهاجرت فکر کنیم... و همه ی اینها پول می خواد)... من خیلی می ترسیدم از این بعد و اعتقادی به اومدن روزی بچه نداشتم واقعیتش (با دیدن بچه های اقشار کم درآمد می گفتم اگه روزی میاره، پس چرا اینهمه بچه ی بدبخت و کار و... داریم)... ولی همسرم به شدت اعتقاد داشت... یعنی اینجور بگم که برای آوردن یا نیاوردن بچه، هیچوقت دغدغه ش مالی نبود... و صحبت که می کردیم، انگار واقعا ایمان داشت که بچه خرج آنچنانی نداره... و من این رو به چشم دیدم... و خیلی وقتا این رو تاکید هم می کنیم که پسرمون خوش قدم و پر برکت بوده... و همسرم هم تایید می کنه و ذوق می کنیم و همین باعث تلاش بیشتر همسرم میشه که درآمدش رو بیشتر کنه (نمی دونم چطور توضیح بدم اما خیلی باعث میشه آدم به فکر آینده و پیشرفت های مختلف بیفته...) اینم از جنبه های جالب بچه... و البته وقت های آزادمون هم خیلی کم شده... همین الان دو هفته ی اخیر ما روز تعطیل نداشتیم... و وسط هفته که طی 14 روز، همسرم 1 روز خونه بوده، من بچه رو گذاشتم پیشش و 7 صبح رفتم دانشگاه و ساعت 2 اومدم خونه، پسرم خوابیده و بیدار شده رفتیم خرید!!!! تعطیلیای ما هم این شکلی می گذره... تقریبا کل این دو سال همینطوری گذشته و تعطیلیای اندکی هم که داشتیم یا به درس گذشته یا خریدهای لازم و ضروری........
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم