(۱۴۰۱/۱۰/۱۱، ۰۶:۱۴ عصر)Targol نوشته است: نونا یاد اون دورهای افتادم که میخواستی با شیشه بهش شیر بدی، لباستو سوراخ کرده بودی آه خدایا چقدر مادری سخته. چقدر ما سختی کشیدیم