۱۴۰۱/۱۰/۱۸، ۰۷:۵۹ عصر
ولی حرفاتوکامل قبول دارم. من از روز پاتختیم مامانم هر رووووز میگفت بچه دار شو. بچه دار شو. من میگفتم مامان نمیتونم. من ارزومه یه کوله بندازم پشتم دنیارو بگردم . اون موقع میگفت تو بچه دار شو. من خودم بزرگش میکنم. هر جا میخوای بری برو.
حالا الان هفته ای یه بارمیبرم اونجا بچه رو. هفته پیش یه ساعت بعد اینکه رفتم داداشم زنگ زد گفت کی برمیگردی؟ گفتم من تازه راه افتادم. چیزی شده؟
گفت من میخوام برم بیرون. مامانم نمیتونه بچه رو نگه داره تنها. گفتم زودتر بیای من کار دارم بیرون.
یعنی انگار آتیش زدن منو از عصبانیت.
حالا الان هفته ای یه بارمیبرم اونجا بچه رو. هفته پیش یه ساعت بعد اینکه رفتم داداشم زنگ زد گفت کی برمیگردی؟ گفتم من تازه راه افتادم. چیزی شده؟
گفت من میخوام برم بیرون. مامانم نمیتونه بچه رو نگه داره تنها. گفتم زودتر بیای من کار دارم بیرون.
یعنی انگار آتیش زدن منو از عصبانیت.