۱۴۰۱/۱۰/۲۶، ۰۵:۲۶ عصر
نونا جان همینکه با این بچه حساس به یه بچه دیگه فکر میکنی خیلی مردی بخدا! من تو مریضی های این خودم مریض میشم اینقدر بهم فشار میاد از نظر روحی داغونم اصلا
یاد مریضی و واکسن میوفتم تنم میلرزه! هنوزم با تلویزیون به بچه غذا میدم همینطوری نمیخوره!
صبح بهش فرنی دادم یه ساعت گذشته برنگردوند گفتم خداروشکر خوب شد یک ساعت بعدش یجا همه رو برگردوند منتظرم شوهرم بیاد ببریمش دکتر!
یاد مریضی و واکسن میوفتم تنم میلرزه! هنوزم با تلویزیون به بچه غذا میدم همینطوری نمیخوره!
صبح بهش فرنی دادم یه ساعت گذشته برنگردوند گفتم خداروشکر خوب شد یک ساعت بعدش یجا همه رو برگردوند منتظرم شوهرم بیاد ببریمش دکتر!