هلیا با اسنپ رفتن سخت حساب نیست. از رانندگی هم آسونتره. جلوی درمانگاه مگه جاپارک گیر میاد؟ تو تعاریفت از کلمات و مفاهیم یه کم اشتباهه.
بعد اگر خودت رانندگی کنی خیلی مسیرها رو ممکنه اولش اشتباه بری. احتمال اشتباه کردن تو از رانندهی اسنپ خیلی بیشتره!
در ضمن ماشین بخری تو خودت تنهایی باید مرتب بری به قول خودت «وسط یک مشت تعمیراتی»، گریزی ازش نیست.
ببین من فقط یه سری حقایق رو بهت میگم که یادت بمونه. تو انگار در دنیای خیالی خودت سیر میکنی گاهی و باید یکی بهت واقعیتها رو یادآور بشه.
بعد یه مورد دیگه: ماهرخ تا حالا به این فکر کردی که با وجود این همه اشکالاتی که خانوادهت داشتهاند و این همه اشکالات فکری که ما تو این سایت از تو میبینیم و خودت هم بعضیشون رو قبول داری، تا حالا فکر کردی که یه بار بشینی جلوی شوهرت و خودتون دوتایی راجع به این موضوع صحبت کنید که اون انتظاراتش از تو چی بوده که برآورده نشده؟ ببین من تصور میکنم همونطور که تعاریفت از مفاهیمی مثل «سختی» و «مستقل بودن» و «رسوندن شوهرم به جایی از قِبلِ پول خودم (در حالی که از پول بابات بوده)» با تعاریف بقیهی آدمها متفاوته، شااااید یک درصد شوهرت هم دقیقا به اون بدی که اینجا میگی نباشه. من هدفم این نیست بگم تو مقصری، اصلا و ابداَ (چون واضحه که شوهرت خیلی سنتی و بیاخلاق هست)، فقط میگم با توجه به این که تو هم یک جاهایی اشتباهات فاحش و آشکاری داری، شاید در مورد شوهرت هم اشتباه قضاوت میکنی. شاید شوهرت جای بهبود داشته باشه. شاید اگر تو دست از اجرا گذاشتن مهریه برداری و به جای لجبازی صحبت کنی، این زندگی رو بشه درست کرد.
ماهرخ جان، کاش یه بار واقعاَ به حرفم گوش کنی. بشین خوبیهای شوهرت رو برای خودت لیست کن، اشتباهات خودت رو هم لیست کن، غرورت رو هم بذار کنار، کینه رو بذار کنار، فقط به خاطر خوشبختی دخترت و بدتر نشدن اوضاعت تلاش کن این زندگی رو از راه معقول درست کنی.
بعد اگر خودت رانندگی کنی خیلی مسیرها رو ممکنه اولش اشتباه بری. احتمال اشتباه کردن تو از رانندهی اسنپ خیلی بیشتره!
در ضمن ماشین بخری تو خودت تنهایی باید مرتب بری به قول خودت «وسط یک مشت تعمیراتی»، گریزی ازش نیست.
ببین من فقط یه سری حقایق رو بهت میگم که یادت بمونه. تو انگار در دنیای خیالی خودت سیر میکنی گاهی و باید یکی بهت واقعیتها رو یادآور بشه.
بعد یه مورد دیگه: ماهرخ تا حالا به این فکر کردی که با وجود این همه اشکالاتی که خانوادهت داشتهاند و این همه اشکالات فکری که ما تو این سایت از تو میبینیم و خودت هم بعضیشون رو قبول داری، تا حالا فکر کردی که یه بار بشینی جلوی شوهرت و خودتون دوتایی راجع به این موضوع صحبت کنید که اون انتظاراتش از تو چی بوده که برآورده نشده؟ ببین من تصور میکنم همونطور که تعاریفت از مفاهیمی مثل «سختی» و «مستقل بودن» و «رسوندن شوهرم به جایی از قِبلِ پول خودم (در حالی که از پول بابات بوده)» با تعاریف بقیهی آدمها متفاوته، شااااید یک درصد شوهرت هم دقیقا به اون بدی که اینجا میگی نباشه. من هدفم این نیست بگم تو مقصری، اصلا و ابداَ (چون واضحه که شوهرت خیلی سنتی و بیاخلاق هست)، فقط میگم با توجه به این که تو هم یک جاهایی اشتباهات فاحش و آشکاری داری، شاید در مورد شوهرت هم اشتباه قضاوت میکنی. شاید شوهرت جای بهبود داشته باشه. شاید اگر تو دست از اجرا گذاشتن مهریه برداری و به جای لجبازی صحبت کنی، این زندگی رو بشه درست کرد.
ماهرخ جان، کاش یه بار واقعاَ به حرفم گوش کنی. بشین خوبیهای شوهرت رو برای خودت لیست کن، اشتباهات خودت رو هم لیست کن، غرورت رو هم بذار کنار، کینه رو بذار کنار، فقط به خاطر خوشبختی دخترت و بدتر نشدن اوضاعت تلاش کن این زندگی رو از راه معقول درست کنی.