۱۴۰۰/۷/۲۷، ۱۲:۵۲ صبح
(۱۴۰۰/۷/۲۶، ۱۱:۵۸ عصر)(کژال) نوشته است: سحر جان من هنوز که بچم داره دو ماهش میشه هم این فکرارو دارم. به تختم نگاه میکنم میگم وای خدا. چه قدر با آرامش اینجا میخوابیدم. به کتابام. به لباسام. تو اینستا عکسای قبلیمونو نگاه میکنم که چه قدر سرخوش بودم. ولی این زندگی جدید هم خیلی قشنگه. بچه خیلی شیرینه. خیلی. وقتی بغلش کنی هزار برابر بیشتر از الان که تو شکمته عاشقش میشیکژال جون به همین شیرینیش فکر میکنم یکم اروم میشم
این دوست داشتن همه سختیارو میشوره میبره.
خداروشکر فکر کردم این فکرا فقط تو ذهن من داره میاد چقدر عذاب وجدان داشتم احساس کردم چقدر ناشکرم
ولی الان فهمیدم این فکرارو شماهم داشتین