ارسالها: 1,733
موضوعها: 0
تشکر Received:
5,714 in 1,177 posts
تشکر Given: 1,195
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
6,046
فری برد جان در مورد مادرشوهرم چون خیلی کمکم بوده دیگه نمیخوام اذیتشون کنم همین دیگه مشکل اصلیم همینه ک نمیتونم نیازهامو بیان کنم حس میکنم من مادرم پس تمام وظایف مادری گردن خودمه میبرمش پیششون خیلی نگه میدارن اما خودمم حضور دارم بیشتر حواسم هست رو عوض کردنش رو غذاش رو راه رفتنش
راستش چندباری گفتم استقبال نکردن
خودشونم آخه مغازه دارن
از طرفی خونه نشینی باعث شده همون ی ذره اعتماد بنفس ک تو دفترشوهرم داشتمم از دست بدم
دخترم ۱۸ماهه شد
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• نسیم64، نسیمه جااان
ارسالها: 2,127
موضوعها: 0
تشکر Received:
3,205 in 1,261 posts
تشکر Given: 2,037
تاریخ عضویت: مهر ۱۴۰۰
اعتبار:
4,723
حالا دو سه ساعت حواست نباشه هیچ اتفاقی نمیفته
من که مادرم بیشتر از من پسرمو نگه داشته خوبم بزرگش کردن دستشون درد نکنه.افتخار نمیکنم ولی شرایطم اینجوری ایجاب میکرد
من میدونم چجوری گفتی شل و ول گفتی با جسارت نگفتی
یه جوری تو عمل انجام شده بزارشون بگو من میخوام برم فلان جا کی وقت دارین مثلا امروز یا فردا
ارسالها: 1,120
موضوعها: 0
تشکر Received:
3,251 in 846 posts
تشکر Given: 4,446
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
3,744
عاطفه جان اولین قدم واسه اینکه اعتماد به نفست بره بالا این ه که یه هدف کوچیک و قابل دسترس برای خودت بذاری و انجامش بدی که حس خوبی بهت میده. در حد همین که با همسرت بعدازظهرها برین بیرون.
ببین هدفی که به شرایط تو نمیخوره (با توجه به اینکه میگی فرصت انجامش و نداری در حال حاضر در دسترس نیست برات مگر شرایطتت تعییر کنه) بدتر اعتماد به نفست و ازت میگیره. بگرد با توحه به شرایطی که توش هستی هدف گذاری کن. هدفی که نمیتونی همین الان بهش برسی و بریز دور لطفا.
It's better to lose the fight than losing your peace
ارسالها: 1,733
موضوعها: 0
تشکر Received:
5,714 in 1,177 posts
تشکر Given: 1,195
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
6,046
۱۴۰۲/۴/۱۲، ۰۱:۴۲ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۲/۴/۱۲، ۰۱:۴۲ عصر، توسط atefehjjjjjjj.)
ممنونم ازتون
درسته من همش سکوت میکنم
راستش دوران کرونا خیلی کیک میپختم بااینکه هدفم نبود ولی بقیه خیلی تایید میکردن خیلی تشویق میکردن و خودم حس خوبی میگرفتم
در مورد بچه هم باور کنین روم نمیشه ب مادرشوهرم بگم نگه دار
چون حس میکنم مادرم باید نگهش داره ن اون
اون وظیفه ای نداره
مادرم نداره ها ولی باز با اون باید راحت تر باشم .
مهراسا جان چشم الان چند وقته ک سعی میکنم حرف بزنم درسته بعدش بغض میکنم ولی حرفامو میزنم
فری برد دمت گرم الان ک بچه ۱۸ ماهش شده میگم کاش از مامانم بیشتر کمک میگرفتم بیشتر بهش کار میدادم ک انقد عقب نشینه
ب مامانم میگم نگه دار میگه با من ک وای نمیسته ببر پیش مادرشوهرم
همشم میگه اونا با تو زندگی میکنن روم نمیشه بیام
تو دوران بارداریمم کنارم نبود
شاید اگر مامانم بیشتر حواسش بهم بود منم روم بازتر میشدپشتم گرمتر بود اینجا بااینکه همه مهربونن حس میکنم نباید کمک بخوام
مهتا جون باید هدف بزارم پس
از امروز شروع میکنم اول ببینم میتونم بگم ی ساعت بچمو نگه دارن
دخترم ۱۸ماهه شد
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• خانم فسقلی
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received:
30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
عاطفه جان من اصلا موضوع رو نمیدونم چیه
فقط این جمله که « مادرم باید نگه داره» از بیخ و بن اشتباهه
شما و پدر بچه در قبال بچتون مسئول صد در صدید و نه هیچ احد دیگه ای.
ارسالها: 4,457
موضوعها: 1
تشکر Received:
9,629 in 3,202 posts
تشکر Given: 3,566
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
13,743
۱۴۰۲/۴/۱۲، ۰۱:۴۴ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۲/۴/۱۲، ۰۱:۴۸ عصر، توسط صنوبر۷۱.)
عاطفه مادر دخترت تو هستی و مسئولیتش با توئه. اما خب میتونی کم و بیش کمک بخوای از مادرشوهرت و مادرت اما توقع ازشون نداشته باش. اگر کمکت کردن لطف کردن اگرم نه که هیچ.
ولی به نظر من در قدم اول اگر مسئولیت کاراتو بپذیری از نقش قربانی بیرون میای و با جسارت بیشتری میتونی کاراتو پیش ببری.
اینجوری وقتی آزمون رو قبول نمیشی فکر نمیکنی خیلی بیچاره و بدشانس بودی یا تواناییت از بقیه کمتر بوده بلکه میدونی تصمیم گرفتی با وجود اینکه از قبل بچه رویای استخدامی رو داشتی بچه دار بشی و شدی و در عوض الان یه دختر داری، اما واقعیتش اونجوری که باید و شاید نمیتونی و نمیرسی که برای درس خوندن وقت بذاری. در نتیجه قبول نشدنت صرفا به عدم تواناییت برنمیگرده بلکه انتخابایی که " خودت" کردی باعث شده شرلیطت فرق کنه و نشه که بشه. در ادامه هم انتخابای خودت میتونه شرایط رو برات جوری تغییر بده که بری سرکار مورد علاقهت.
ارسالها: 4,986
موضوعها: 27
تشکر Received:
8,192 in 2,975 posts
تشکر Given: 5,959
تاریخ عضویت: مهر ۱۴۰۰
اعتبار:
12,568
عاطفه جون مامانبزرگ منم (مادرشوهر مامانم) ماها رو نگه داشت، چون مامانم شاغل بود.
به هر حال بچه ت نوه مادرشوهرته، اگه ببینه مصممی برای کار کردن و پول درآوردن،شاید استقبال کنه.
بعد معلم حقالتدریس بشی کارت پاره وقت میشه. دو سه روز در هفته هم میری
تایم زیادی نیست اما به نظرم روی اعتماد به نفست تاثیر داره گلم.