۱۴۰۱/۸/۱۵، ۰۸:۳۲ صبح
میدونین چیه بچه ها دقیقا نونا درست گفت هرجور باشی به خودت بستگی داره
من همیشه این تو ذهنمه که ادم بچه نیاره تا ابد فقط یه حسرت خیلی بزرگ داره که ندارم
اما وقتی اورد حسرت ها و مشکلات و مسایل خیلیییییی زیادی داره که تموم نشدنی هستن
فقط اینو تصور کنین که پسر من دیشب 12 خوابید
1 با نق نق شدید پاشد
نه جاییش درد میکرد نه سردش بود نه گرمش
به همین ترتیب 1ونیم، 2 و نسم، 3، 4ونیم،
و از 4ونیم رو پای منه تا هنین الان و من جمعا 2ساعتم نخوابیدم
نذاشتمش زمین که لااقل بخوابه یکم اون
زانو و پاشته و مچ پام و کمرم داره خورد میشه
سرم داره میترکه
به خاطر این پلی کیستیک و اینکه دکتره وقت نداشته برم قهوه رو فعلا نمیخورم
موندم تا شبو چجوری سر کنم در حالی که به م ش قول دادم یه ذره برم با پسر اونجا کمکش کنم که 3شنبه 4 صبح خ ش زایمانشه و میاد اونجا میمونه یکماه
...
یکماااااه؟!!!!!!
من 4 تیر حدود 3 شب زایمان کردم
5 ام ظهز مرخص شدم
از 6ام هرروز 9 صبح با شکم پاره تو بیمارستان بودم تا عصر برای دیدن و شیر دادن به بچم تو ان ای سیو
از 7تم هم اومدم خونه خودم با 3طبقه پله بی اسانسور
اصلا نفهمیدم زن زایو یعتی جی
استراحت بعد زایمان چیه
خواب جیه
تقویت چیه
هوووووف
اصلا نمیتونم بگم یادش بخیر
...
ماهوری من یه زوج حدود 60 ساله میشناسم که بچه ندارن
یعنی 3بار خانومه باردار شده در جوانی و به خواست همسرش سقط کرده چون از شروط قبل ازدواجش بوده که بچه نمیخوام
الان خانومه گاهی میگه تو نذاشتی من مادر بشم
اما هردو به شدت خوبن
هم باهم هم توی زندگیشون
ادا هم در نمیارن
خانومه میگه خواهر و برادر زاده هامو. من بزرگ کردم و با همون غریزه مادریمو ارضا کردم
اما اقاهه براش میمیره و جلو همه میگه به خاطر من کار بزرگی مرده و از این چیز گذشته منم دنیارو براش میخوام و میارم
واقعا هم کرده اینکارو
چه سفرهایی
چه خونه زندگی ای
چقدر خوشتیپن توی 60 سالگی...
لوش کن اما خوبن خیلی...
و اقاهه نه اما خانومه فقط 1حسرت داره اونم مادر نشدنه خودشه
همین
نه اینکه اخ بچم چی میشه
اخ کجاست
اخ دوستاش کین
اخ درس نخوند
اخ نخوابید
اخ نخورد
اخ خورد زمین
اخ مریض شد
...
تو سن بچه من
اخ راه نیوفتاد، اخ راه افتاد حالا نره تو درو دیوار
اخ شیرشو باشد زیاد کنم تا یکسالگی
اخ حالا یکسالش شد کم کم باید کم کنم
اخ از پوشک کی و چجوری بگیرمش
اخ حالا قد و وزنش خوبه یا نه
اخ حالا چرا حرف نمیزنه
اخ حالا چرا انقدر حرف میزنه
اخ غذا 5 مدل صبحانه و 5 مدل ناهار و 5مدل شام بذارم تا از هرکدوم یکم بخوره بلاخره
حالا امروز چرا پیگیش شله دیروز چزا سفت بود و زور میزد
دندونااااااااااااش
چرا اسیاباش 3تا باهم دراومد و یکیش مونده تو لثه و التهاب داره
خب حالا واکسن آنفولانزا زدیم اون هفته این هفنه ج ازمایشش اومد ببریم دوباره
پس چرا 2ماهه زینک نمیدم اون بار 160 بود الان که نمیدم 170 شده؟!!!!!!!
هووووف
احتمالا و مطمئنا برای 90 درصد زنها اینها نگرانیهای با لذت باشه
برای من...................
دیشب خ ش کوچیکه میگفت وای من اصلا نمیخوان بچه بیارم گفتم به خدا اگه چشماتو باز نکنی و بچه بیاری کشتمت
با چشم باز و اطلاعات و دانش بیاری درسته
...
همسرم میگفت ما هم نمیخواستیم بیاریم انقدر همتون همین هود تو هی رو مخ ادم رفتین که ادم پیش خودش میگه نکنه اشتباه میکنم همه انقدر میگن
بعد رفتیم یه سر خونه م ش
گفتم ادم اگه به کسی اصرار میکنه 24 ساعت که بچه بیار باید ببینه میتونه کمکی باشه
به ما همه هی گفتین ما که اوردیم دیدیم یه پوشک عوض کردن کسی یادش نیست و بلد نیست و ما موندیم و یه بچه
من همیشه این تو ذهنمه که ادم بچه نیاره تا ابد فقط یه حسرت خیلی بزرگ داره که ندارم
اما وقتی اورد حسرت ها و مشکلات و مسایل خیلیییییی زیادی داره که تموم نشدنی هستن
فقط اینو تصور کنین که پسر من دیشب 12 خوابید
1 با نق نق شدید پاشد
نه جاییش درد میکرد نه سردش بود نه گرمش
به همین ترتیب 1ونیم، 2 و نسم، 3، 4ونیم،
و از 4ونیم رو پای منه تا هنین الان و من جمعا 2ساعتم نخوابیدم
نذاشتمش زمین که لااقل بخوابه یکم اون
زانو و پاشته و مچ پام و کمرم داره خورد میشه
سرم داره میترکه
به خاطر این پلی کیستیک و اینکه دکتره وقت نداشته برم قهوه رو فعلا نمیخورم
موندم تا شبو چجوری سر کنم در حالی که به م ش قول دادم یه ذره برم با پسر اونجا کمکش کنم که 3شنبه 4 صبح خ ش زایمانشه و میاد اونجا میمونه یکماه
...
یکماااااه؟!!!!!!
من 4 تیر حدود 3 شب زایمان کردم
5 ام ظهز مرخص شدم
از 6ام هرروز 9 صبح با شکم پاره تو بیمارستان بودم تا عصر برای دیدن و شیر دادن به بچم تو ان ای سیو
از 7تم هم اومدم خونه خودم با 3طبقه پله بی اسانسور
اصلا نفهمیدم زن زایو یعتی جی
استراحت بعد زایمان چیه
خواب جیه
تقویت چیه
هوووووف
اصلا نمیتونم بگم یادش بخیر
...
ماهوری من یه زوج حدود 60 ساله میشناسم که بچه ندارن
یعنی 3بار خانومه باردار شده در جوانی و به خواست همسرش سقط کرده چون از شروط قبل ازدواجش بوده که بچه نمیخوام
الان خانومه گاهی میگه تو نذاشتی من مادر بشم
اما هردو به شدت خوبن
هم باهم هم توی زندگیشون
ادا هم در نمیارن
خانومه میگه خواهر و برادر زاده هامو. من بزرگ کردم و با همون غریزه مادریمو ارضا کردم
اما اقاهه براش میمیره و جلو همه میگه به خاطر من کار بزرگی مرده و از این چیز گذشته منم دنیارو براش میخوام و میارم
واقعا هم کرده اینکارو
چه سفرهایی
چه خونه زندگی ای
چقدر خوشتیپن توی 60 سالگی...
لوش کن اما خوبن خیلی...
و اقاهه نه اما خانومه فقط 1حسرت داره اونم مادر نشدنه خودشه
همین
نه اینکه اخ بچم چی میشه
اخ کجاست
اخ دوستاش کین
اخ درس نخوند
اخ نخوابید
اخ نخورد
اخ خورد زمین
اخ مریض شد
...
تو سن بچه من
اخ راه نیوفتاد، اخ راه افتاد حالا نره تو درو دیوار
اخ شیرشو باشد زیاد کنم تا یکسالگی
اخ حالا یکسالش شد کم کم باید کم کنم
اخ از پوشک کی و چجوری بگیرمش
اخ حالا قد و وزنش خوبه یا نه
اخ حالا چرا حرف نمیزنه
اخ حالا چرا انقدر حرف میزنه
اخ غذا 5 مدل صبحانه و 5 مدل ناهار و 5مدل شام بذارم تا از هرکدوم یکم بخوره بلاخره
حالا امروز چرا پیگیش شله دیروز چزا سفت بود و زور میزد
دندونااااااااااااش
چرا اسیاباش 3تا باهم دراومد و یکیش مونده تو لثه و التهاب داره
خب حالا واکسن آنفولانزا زدیم اون هفته این هفنه ج ازمایشش اومد ببریم دوباره
پس چرا 2ماهه زینک نمیدم اون بار 160 بود الان که نمیدم 170 شده؟!!!!!!!
هووووف
احتمالا و مطمئنا برای 90 درصد زنها اینها نگرانیهای با لذت باشه
برای من...................
دیشب خ ش کوچیکه میگفت وای من اصلا نمیخوان بچه بیارم گفتم به خدا اگه چشماتو باز نکنی و بچه بیاری کشتمت
با چشم باز و اطلاعات و دانش بیاری درسته
...
همسرم میگفت ما هم نمیخواستیم بیاریم انقدر همتون همین هود تو هی رو مخ ادم رفتین که ادم پیش خودش میگه نکنه اشتباه میکنم همه انقدر میگن
بعد رفتیم یه سر خونه م ش
گفتم ادم اگه به کسی اصرار میکنه 24 ساعت که بچه بیار باید ببینه میتونه کمکی باشه
به ما همه هی گفتین ما که اوردیم دیدیم یه پوشک عوض کردن کسی یادش نیست و بلد نیست و ما موندیم و یه بچه

