ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received:
20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
۱۴۰۱/۱۰/۴، ۰۵:۳۱ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۴، ۰۵:۳۲ عصر، توسط نسیمه جااان.)
راستش منم این نظر رو ک مادر چند سال اول وقف کامل بچه بشه رو قبول ندارم
و قصدم ندارم اینجوری باشم
بلاخره مادر هم یک انسانه با علایق شخصی خودش
نمیشه مثلا ۳ سال خودش نباشه ،تا بچه بزرگ بشه
اینجوری مادر دچار پوچی و افسردگی میشه
بچه یه مادر شاد بیشتر احتیاج داره تا یه مادر تمام وقت ناراحت
عاطفه باید به فکر ایجاد درآمد واسه خودت باشی ،یادمه گفته بودی کیک و شیرینی پزی دوس داری
خب برو دوره ببین ،اگه پولش هم نداری قرض کن ،مطمئن باش منبع درآمد میشه و ۱۰۰ برابرش برمیگرده
اگه توی شهر کوچیک هم هستی اصلا غصه نخور
دخترخاله ی من توی یه شهرستان کوچیک داره کیک و شیرینی خونگی میپزه
اینقد سرش شلوغ شده و کیک هاش طرفدار پیدا کرده ک فک نمیکنی
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
ارسالها: 6,736
موضوعها: 0
تشکر Received:
9,547 in 3,761 posts
تشکر Given: 5,949
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
16,123
۱۴۰۱/۱۰/۴، ۰۵:۵۳ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۴، ۰۵:۵۹ عصر، توسط رخشید.)
بنظر منم باید دنبال افزایش درآمد باشه چون همسرش درآمدش با این اوضاع گل و بلبل مملکت کفاف نمیده، واقعیتش من اعتقادی به فقط کارکرد آقا ندارم و ارج و خرج رو هم همین طور ،هیچ لباس و کیف و کفش هم تا حرکت نکنی برکت نمیاره، یکی قطعا داره سرویس میشه که جیب کت من جادویی میشه حالا اون یکی یا خودمم یا همسرمه یا هردو
حداقل در زندگی من که اینجوری بوده با تلاش و پشتکار نسل قبل و بعدشم خودم بوده هر دستاورد مالی که داشتم
ارسالها: 801
موضوعها: 0
تشکر Received:
2,761 in 620 posts
تشکر Given: 1,468
تاریخ عضویت: مرد ۱۴۰۰
اعتبار:
4,715
اره صنوبر راست میگی
من به اون مورد توجه نکردم…
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• صنوبر۷۱
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
صنوبر شوهرش کارش 24-48 هست... تفریحش رو راحت توی روزای آف همسرش انجام میده... یعنی تفریحاتشون هم بجاست... اما خب مرد رو هدایت می کنن به سمتی که کار سخت تری که هر مردی حاضر به انجامش نیست رو قبول کنن، ولی پیششون نباشن... من بعد از 5 سال که اولین شبی بود که پیش همسرم نبودم واقعا اشکام جاری بود... بهرحال هر کس یه هزینه ای میده و هر کس هدف و روش زندگیش فرق داره...
البته من کدبانو نیستم صنوبر... خیلی از کارایی که قبلا انجام میدادم از بچه به بعد انجام ندادم... کارم پارت تایمه به نوعی... 2.5 یا بهتر بگم تقریبا 3 سال مرخصی گرفتم که خب از همه چیز عقب موندم...
البته صنوبر اینجوری آشتی کردن هم دنیای خودشو داره ها... فکر می کنیم که حال نمیده شاید چون تا حالا تجربه ش رو نداشتیم

من فکر می کنم شاید خیلی جالب باشه که یکی برای آشتی کردن برای آدم کادو بخره... والا............. نازکش نداشتم نمی دونم ولی تصورشم جالبه برام
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• صنوبر۷۱
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
100%
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• صنوبر۷۱
ارسالها: 1,733
موضوعها: 0
تشکر Received:
5,714 in 1,177 posts
تشکر Given: 1,195
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
6,046
۱۴۰۱/۱۰/۴، ۰۸:۵۵ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۴، ۰۹:۱۳ عصر، توسط atefehjjjjjjj.)
ممنونم از همتون
اینجا چه جای خوبیه
آدم میتونه خودش باشه بدون اینکه نقش بازی کنه پذیرفته میشه
یکی از مشکلاتم بچه ها ارتباط برقرار کردن با آدمای سطح پایینه
من کلا همیشه دوس داشتم با آدمای بالاتر از خودم از نظر سطح زندگی و تحصیلات و شغل ارتباط برقرار کنم
اقوام سمت خودم تحصیلات آنچنانی ندارن نمیگم من تحصیلکرده ام اما واقعا رفتن ب دانشگاه دیدم رو به جامعه بیشتر باز کرد
خلاصه بگم آدمای پررو رو واقعا نمیدونم چیکار کنم
مثلا من ی زندایی دارم دختر ۷ ساله داره هررررر کاری دلش بخواد انجام میده
مامان من عمشه به این بهانه کلاااا بچه رو راحت میزاره
یبار ی سرویس ظرف مامانمو خودش موقع ظرف شستن شکست حواسش نبود ولی کلا نکرد بگه تو این گرونی ی پیش دستی براشون بخرم جبران بشه
یا قبلا بخودش نمیرسید واقعا نمیرسید ها
الان کلا تو آرایشگاه و بازاره فقط
من بعد بچه کلا دست از خودم کشیدم ن مو رنگ کردم نه کرم ن ماسک هیچی
خب تبعات بچه بود
اومد یبار گفت ناراحت نشی ولی پاشو بخودت برس موهاتو رنگ کن ورزش کن
دهنم باز مونده بود ک این آدم رو من اصن حساب نمیکردم اومده منو نصیحت میکنه
یا الان عموم عروس گرفته ده سال از من کوچیکتره ها کلا باهاش یبار در حد احوالپرسی برخورد داشتم ب خواهرم گفته میخوام برم آتلیه یلدا ببین عاطفه لباس داره بهم بده !
یا این خوبه جشم دعوت بودیم شاید ۵۰ نفر وسط داشتیم میرقصیدیم ی لحظه من تنها شدم یهو برگشت بهم گفت نباید تنها برقصی ببین دونفری باید برقصی ی نفرو پیدا کن باهاش برقص !
حالا اینا ک وسط بودن همه عمه و دایی و خاله من بودنا !
حالا برام جالب بود ک شاید میخواد باهام سرصحبت باز کنه ولی آخه آنقدر صمیمی؟
کلا آدم بسته ای هستم نسبت به روابط
ولی شیطون جون حرفت خوب بود شاید لازمه خودمو مجبور کنم حرف بزنم با آدما
پری جان حرفات عالی بود در مورد ظاهرم باید بنویسم چیا لازم دارم و کم کم بخرم
یا مثلا من جدیدا تا وقت گیر میارم میخوابم اصلا رغبت ب بیداری ندارم چون کلا خودمو محدود ب دخترم گردم اما دیشب قبل خواب طبق پیشنهاد نسیمه ۵۰ صفحه کتابمو خوندم صورتمو شستم مرطوب کننده هم زدم
باید سعی کنم کار مفید انجام بدم
عصر شیر برنج پختم بجای اینکه واسه دخترم فقط برای هممون درست کردم و لذت بردم
واقعا خدا ب لیانه با دستورات غذاییش عمر بده
خوبه این تاپیک هست واقعا
من حتی گاهی با آدمای سطح بالا هم رفت و آمد میکنم میام خونه بغض میکنم۰
رخشید قشنگم نمیشه دوباره برم دفتر
فعلا درگیر بچمم بشدت
ولی آخ آزمون استخدامی جونمه
خیییییییلی بشدت دوس دارم بخونم
راستش خیلیا نصیحتم کردن ک ولش کن سه بار آزمون دادی نشد دیگه نمیشه بگرد کار دیگه یا کلاس هنری برو و ..
ولی واقعا از ته دلم خوندن رو دوس دارم معلم شدن بزرگترین آرزو و هدفمه
ولی از بس درگیر دخترم شدم شبا بیهوش میشم
تو بارداریم تا لحظه آخر خوندم تا بتونم برسم به آزمون
اما یادمه دخترم ۴ ماهه بود روز آزمون بشدت دلدرد بود و گریه
منم نشد برم
ولی الان جسته گریخته میخونم ۵۰۰ صفحه ماه قبل نصف شبا بلند شدم خوندم
دوباره شروع میکنم خیلی دوس دارم امسال برسم بهش
چندتا از دوستام پارسال قبول شدن
من چقدرررر گریه کردم ! از بی عرضگی
البته ک نمرم عالی بود اما بومی نبودم نشد نمرم اومد پایین
راستی در مورد زندایی خواستم بگم
این دخترش هرکاری میکنه
مثلا مجلس دعوت بودیم ب هر مهمون ی سهمیه پذیرایی میکردن
من داشتم میرقصیدم تا برگشتم سرمیز یهو زندایی گفت ببخشید دخترم سهمیه تورو هم خورد !!!
اون لحظه و تموم لحظه های مشابه نمیدونستم چیکار کنم چی بگم ک هم شان خودم حفظ بشه هم ایشونو بشورم پهن کنم
ن حالا ک شکم مهم باشه ها
فقط اینکارش اذیتم کرد وگرنه حالا خودم کیلویی میخریدم واسه خودم
ارسالها: 1,002
موضوعها: 0
تشکر Received:
2,452 in 741 posts
تشکر Given: 87
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
2,746
عاطفه حق داری تا وقت گیر میاری بخوابی اگر بچه بدخواب باشه و مادر کمک نداشته باشه سخته هندل کزدن موضوع به خودت سخت نگیر.
فکر کنم مادرت نزدیک. اگر میتونی خواهش کن روزی چند ساعت بذار پیشش یا حداقل هفته ای چند ساعت برو خودت ی کم گردش و اینا.
من فکر کنم ی کم حساسی. اینکه چی گفت کی گفت من برام مهم نیست. از یکی خوشم میاد کلا باهاش ارتباط برقرار نمیکنم. میذارمش کنار. مثلا همین زندایی ات شاید بنده خدا وضع مالی خوبی نداره یا بچس دیگه هوس کرده خورده. من باشم میگم نوش جونش. من تازه میوه خورده بودم. منظورم این سعی نمیکنم حرصش بدم.ولی یکی بگه به خودت برس تا با بهره جوابش ندم ول نمیکنم.
بعد موهات دختر سفید اگر نداره مهم نیست رنگ نکنی. میتونی هزینه رنگ مو رو به لباس بهتر اختصاص بدی. هزینه رنگ مو بالاس.
سعی کن آنقدر از خودت راضی باشی که اگر کسی چیزی میگه راجع به ظاهرت یا مسائل شخصی ات سریع بگی از خودت راضی هستی و این تیپ میپسندی . همون طور که تو دخالت نمیکنی تو زندگی اونا، اونا هم اجازه دخالت ندارن