امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای 1401
وای ندا گفتی حالت تهوع گرفتم... آره ماری درست گفت، پسر منم خورد توی تیزی دیوار و خودم از خونی که توی خونه و خودمون و در و دیوار پخش شده بود تقریبا از حال رفتم... هنوز از کنج ها می ترسم... هنوز می ترسم بازی فعالیتی توی خونه بکنم... 8 تا بخیه از بیرون خورد، از تو هم نمی دونم من اصلا فقط پاشو گرفته بودم... واقعا خدا رو شکر که باز نشده مال پسرت... خییییلی بده اونم دقیقا وسط صورت... آخ آخ آخخخخخ...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Nedaaa28، nona، Targol، youtab، آیسان ۹۶
پاسخ
وای رز چقد وحشتناک Sad

بچه‌ها قربونتون. الان یعنی با یه خوابی بیدار شدم که خودمم جرات نمیکنم بگم!!
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Rose، youtab، ستی‌لیته
پاسخ
اوووف رز چه وحشتناک ۸ تا بخیه یا خدا من همونجا سکته میکردم

ترگل خدا قوت
ما داریم میریم واکسن Sad
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، Targol، youtab
پاسخ
عزیزم نونا. انشالله دخترت اصلا اذیت نشه Sad
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، youtab
پاسخ
نونا جون به سلامتی و بی دردسر بزنه الهی
اومدی خبر بده بهمون Heart
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona
پاسخ
وای رز جان خیییلی سخته
من که فوبیا خون هم دارم غش میکنم
امیدوارم دیگه از این اتفاقا واسه هیچ بچه ای نیوفته Sad
پسر ۱۹ ماه ❤
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab
پاسخ
وای ندا جان خداروشکر به خیر گذشته

رز جان از تصورش لرزیدم خیلی سخته
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Nedaaa28، youtab
پاسخ
نونا اون شب یه چیزی در من مرد........
خیلیییی وحشتناک بود... خدا سر هیچ مادر و بچه ای نیاره... اولش که من خودمو نمی تونستم جمع کنم پسرم هم داشت از حال می رفت... بعدش که توی ماشین بغلش کردم و جلوی گریه مو گرفتم، هی سرشو از شونه م بر میداشت، صورتمو بین دو تا دستش می گرفت و زل میزد توی دوتا چشمام و با غم دوباره سرشو میذاشت روی شونه م و گریه نمی کرد...... امیدوارم دیگه هیچوقت اون حال و اون نگاها رو نبینم...
از اونروز من انگار توی جهنمم... اون زخم پیشونیش شده آیینه ی دق که چه مادر بی عرضه و احمقی هستم... فقط دوستی خاله خرسه ام...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، Gitii، Nedaaa28، nona، youtab
پاسخ
نونا جان امیدوارم واکسن گل دختر راحت باشه و اذیت نشه

رز جان الکی خودتو سرزنش نکن تو کاری نمیتونستی بکنی
واقعا بعضی وقتا هر چقدر هم مراقب باشی جلو یه سری اتفاقا رو نمیتونی بگیری
من تو خونه خودمون هرچی میز بود جمع کردم رفتیم مهمونی پسرم کنار میز ایستاده بود باباش هم کنارش یهو دستش لیز خورد با صورت خورد تو میز
از صداش من جرات نمیکردم نگاهش کنم یه طرف صورتش کبود شد
همسرم هنوز از یادآوریش اعصابش بهم میریزه
من انقدر گریه کردم فشارم افتاد
پسرم از من اوکی تر بود

نگران جاش نباش اگر خوب بخیه خورده بزرگ بشه خیلی جاش نمیمونه
برادرم ۴ سالش بود پیشونیش شکافت الان اصلا معلوم نیست
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Gitii، Nedaaa28، nona، Rose، youtab
پاسخ
سلین واقعا؟
والا رفتیم بهمن، متخصص جراحی پلاستیک بخیه زد... و گفته بود هر روز ببرید حموم و بشورید و اینا که پسرم حتی نمیذاشت صورتشو آب بزنیم... و اونجا هم گفت چرا نشستیدش و به سختی بخیه ها رو کشید... ولی اگه جاش نمونه خیلی خوبه... خدا کنه نمونه... الان که هنوز بعد از ۳ ماه، قرمزه
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Nedaaa28، youtab
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 20 مهمان