۱۴۰۱/۱۱/۶، ۰۲:۰۱ عصر
چ خوب پری جان - مرسی که به ما کمک میکنی عزیزم - زندگیت پر برکت
مسیر جهان دوره گردیست
بهترین ورژن خودت باش
|
۱۴۰۱/۱۱/۶، ۰۲:۰۱ عصر
چ خوب پری جان - مرسی که به ما کمک میکنی عزیزم - زندگیت پر برکت
مسیر جهان دوره گردیست
۱۴۰۱/۱۱/۸، ۰۹:۳۶ صبح
Pari جان عزیز فدات شم خانم
![]() ![]() منتظرتیم که بیای و برامون بنویسی
۱۴۰۲/۱/۲۴، ۱۱:۲۵ صبح
من خودم که ملکه پلکه نیستم. ولی در این موردی که آرتا جان گفتی یاد یه دوستم میفتم که همیشه خرجهایی میکرد که بهش حال بده و از طرفی پسانداز هم حساب بود. مثلا طلاهای با اجرت بالا میخرید. هم استفاده میکرد، هم به سلیقهاش بود هم پس انداز. یا ماشین خفن میخرید. همیشه ماشینهاش از عرف ماشینهای خانمهای هم رده خودش چند لول بالاتر بود.
من همیشه تو زندگی اول خودم اررجح بودم و بس.چه موقعی که دختر خونه بودم که الان که ازدواج کردم.یه جاهایی شاید حسکردم خودخواهیه ولی اخلاقم این بوده رفته تو وجودم.مثلا من الان پریود میشم قطعا تا دو روز شستن ظرفا با شوهرمه بدون برو برگرد.یا از سر کار بر میگردم غذای شام با شوهرمه چون نمیتونم هم واسه شب غذا درست کنم هم فردا.هر ماه به جز پس انداز واسه خودم 3 4 مدل لباس میخرم .کفش میخرم حالا کفش کمتر چون خیلی دارم .بهداشتی کرم پوستی و ابرسان میخرم هر 6 ماه یه مش اگه نکردم هر 2 ماه 3 ماه رنگی چیزی.خونه مادر شوهرم هیچ وقت یه مدل نمیرم جلو جاریم و خواهر شوهر همینطور . شوهرمم دیگه عادت کرده البته اون موقع هم که دوست بودیم جلوش هر روز یه مدا میپوشیدم شاید خیلی تاپ و گرون نخرم همیشه ولی همیشه متنوع میپوشم.البته این خصلتم مال مامانمه.چون شوهرم محل کارش نزدیک خونس معمولا ماشین دست منه ولی امسال زمستون میومد منو میذاشت سر کار دوباره عصری میومد دنبالم.حوصله نداشته باشم غذا درست نمیکنم حاضری میخوریم برعکس مامانم تا ازبیرون میومد میرفت تو اشپزخونه ولی من ترجیح میدم از بیرون بگیریم بشینیم با شوهرم تلویزیونی برنامه ای چیزیببینیم.ولی همون غذایی که درست میکنم رو با عشق درست میکنم که کیف کنه
خلاصه هر جور عادت بدین همونطوری هم میمونه
۱۴۰۱/۲/۲۶ بالاخره مال هم شدیم
![]()
۱۴۰۲/۱/۲۴، ۱۲:۰۹ عصر
آرتا جون من دقیقا عین شما. بخاطر پشتیبان نداشتن، هرچقدر درآمدم باشه رو ازش خرج های ضروری رو پرداخت میکنم.
بقیه ذخیره میشه. اما آخر امسال برای ارتقای روحیه ام 150 تومن سرویس طلا خریدم که چهل و خورده ایش اجرت بود. خیییییلی از من بعیده هاا ولی فدای حال خوبم. یا اینکه شروع کردم لباس مجلسی هایی تو کمدمو بجز دوتاش که برا مهمونی کنار گذاشتم، تو خیابون می پوشم. بجای مانتو نخی اسپرت و سویی شرت. مثلا مطب دکتر میرم یا پیش مشاور و خرید لباس اینها از طلاهامم که فقط برا مهمونی بود روزمره استفاده می کنم. به خودت شک نکن گاهی اگر پشت نداشته باشی این حس و داری که باید همش اندوخته خوبی داشته باشم برای مبادا.
گل پسر ۳۰ ماهه.
![]()
۱۴۰۲/۱/۲۴، ۰۱:۲۸ عصر
ارتا الان وصعیت جوریه که کسانی هم که متمکن هستن یکم دست به عصا راه میرن البته منظورم بیشتر همسن و سالهای خودمون هست
ولی خب نیازهای اساسی یا خواسته هایی که واقعا خوشحالت میکنه رو در صورت امکان نباید نادیده بگیری...
آرتا جان، دنیا به نکته ی مهمی اشاره کرد... اگه آدم حس تنهایی داشته باشه که اگه من اتفاقی برام بیفته، کسی نیست دستمو بگیره، بتونم ازش قرض کنم، بتونم روی کمک دادنش حساب کنم، مسلما یه ترسی همیشه ته وجودم هست که انگار روز مبادا همین امروزه... بخصوص هر چی تجربه ی زیسته ی آدم بیشتر میشه و سن هم بالا میره، خرج دارو و دکتر و چکاپ های سالانه و ۶ ماهه ووووو... که اضافه میشه، انگار آدم بهش یه شوکی هم وارد میشه...
یه چیز دیگه هم می تونه بی نیازی زیاد باشه ها... یعنی شما می بینی هر چی بخوای آماده س برات، هر چی بخوای بدون هیچ برنامه ریزی برای رسیدن به پول لازمش، می تونی بهش برسی، این هم یه جورایی ممکنه به آدم این حس رو بده که من به خودم نمی رسم... حالا اینکه این گزینه شامل حال شما میشه یا نه رو خودت باید بررسی کنی... اگه این حالت باشه، شاید کارهای خیریه، به فرد کمک کنه... و به نظرم توی ما بچه های دهه ی ۶۰ این خیلی نرماله که دست به عصا باشیم.. منم همینطورم... ولی حس بد ندارم چون همونطور که ترگل گفت، منم توی حیطه ای که دوست دارم و یه جورایی سرمایه گذاری محسوب میشه خرج می کنم... حالا به جز مثلا خرید ماشین یا طلا که اشاره کرد، مثلا همیشه غذا و کیفیتش رو در اولویت قرار میدم... یا خرید لوازم بهداشتی، در حد وسع خودم برام اولویت داره که با کیفیت و از یه برند معتبر (حالا نه مثلا برندای خیلی گرون ولی معتبر بودنش برام مهمه، نه مثلا کل لوازم آرایشی و بهداشتی ها، نه... ولی مرطوب کننده، کرم ضد چروک، کرم ضدآفتاب و بالم لب و از لوازم ارایش هم رژلب استفاده دارم و در حد وسع خودم سعی می کنم با کیفیت ترین چیزی که در دسترسه رو بگیرم...)... و خب اینجوری هم لذت می برم از خرید کردن، هم اینکه به نوعی یه سرمایه گذاری در سلامتیم می کنم... ولی خب مثلا کاشت ناخن یا رنگ کردن مو یا دست بردن توی صورت یا حتی نشستن توی آرایشگاه برام اصلا جذاب نیست و آخری که اصلا حالمم بد می کنه... ولی خب مثلا ماساژ رو دوست دارم که باز براش هزینه می کنم حتی قدیما سفر که بودیم، هماهنگ می کردیم بیان برای ماساژ... خیلی خوب بود و روحیه مون تغییر می کرد... فشارهای روی بدن و حتی روحمون کم میشد... یا مثلا سفر کم میریم ولی سعی می کنیم اکثرا دست پر بریم و حتما تفریحات خاص اون شهر، دیدنی هاش،غذاهاش، سوغاتیاش رو تست کنیم... حالا ممکنه پیش بیاد سفر یهویی هم بریما، ولی این حس رو ندارم که برای خودمون خرج نمی کنیم... چون اون موقعی که پول دستمون اومده، ویلاهای عالی هم رفتیم، اون مواقعی هم که پول دستمون نبوده، به پلاژ کنار ساحل هم راضی بودم و از کل مسیر لذت بردم... به نظرم باید توی نگاهت این باشه که به خودت توجه می کنی یا نمی کنی... شاید ریشه ی عزت نفس داشته باشه چون میگی وضع مالیتون خوبه ولی این حس رو داری... شاید حرف زدن با یه مشاور بد نباشه... از نظر مدیریت مالی هم بخوام اشاره کنم، میگن ۲۰ تا ۳۰٪ درآمد رو برای تفریح کنار بذارید... ۱۰٪ هم امور خیریه... که ممکنه این ۱۰٪ خیلیییی خیلییییی حس بهتری هم به آدم بده ها... ولی خیلی وقتا از قلم میفتن... کلا شما باید باید برای خودت اهداف تشویقی در نطر بگیری که بتونی با اشتیاق ادامه بدی (تاثیر دوپامین)... می تونی از همین امسال شروع کنی، یه هدف تعیین کن و براش پول جمع کن، خرید طلا، ماشین، سفر، آرایشگاه وووو هرررر چی که فکر می کنی بهت حال خوب میده... و به موعدش که رسید حتما این جایزه رو به خودت بده... کم کم که خاطرات خوبت زیاد شن، به مرور این ذهنیتت هم کمرنگ میشه... چون شما نمی تونی خاطرات رو پاک کنی، اما با ساختن خاطرات خوب می تونی اون خاطرات نامطلوب رو کمرنگ و کمرنگ تر کنی...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
۱۴۰۲/۱/۲۴، ۰۴:۲۵ عصر
سلاااام
ارتا جون و ندایا جون ببخشید من اون پیامتونو الان دیدم فکر کنم دم عید بوده که من خیلی وقت نمیکردم سایت بیام از دستم دررفته… آرتا جان من شخصیتم کاملا یه شخصیت محافظه کار و پس انداز کنیه ![]() اینارو بهت میگم چون من از همون ۱۸ سالگی همینجوزی بودم،وقتی عقد کردیم زود با وام و غیره خونه کوچولو خریدیم چون میترسیدم از اجاره نشینی و میدونستم عقدمون طولانیتر میشه…حتی یادمه پولی که برای عروسیمون جمع شد زود دادیم به یخچال!الان فکر میکنم مثلا اونپولو چرا ندادم یه سفر خوب؟چون انقدر محتاط بودم که از دوماه بعدم میترسیدم نشه پول یخچال رو داد…یا وقتی خودم سرکار رفتم کمتر میپوشیدم و میخریدم که مثلا ماشین عوض کنیم..تا ۳ سال پیش که همسرم شغلش رو تغییر داد و من کار جدیدم شروع شد…بازهم تو مود پس انداز بودم ولی واقعیت میدونستم بااین پولا پس انداز کرد یه مدت پس اندازمو رفتم خرید کردم…از طلا و لباس بگیر تا ساز…ولی هیچ کدوم حس خوبی بهم ندادن و احساس پوچی میکردم چون اون دستاورده تو زندگیم نبود که از شغلم رضایت داشته باشم یا از زندگی… حتی سال گذشته با گریه و ناراحتی کار کردم ۶ ماه هم حتی کار نکردم…چون نه خرج میکردم نه تفریح داشتم و نه دستاورد بزرگ… تا بهمن ماه که هدفم از درامد شد سفر رفتن…این واقعیت رو پذیرفتم که بااین پول من نه میشه خونه عوض کرد نه ماشین…طلادوست هم نیستم… از وقتی این اشتیاق رو پیدا کردم کارم برام لذتبخش شده…حتی قدیم یادمه اس ام اس واریزی ثبت نام میومد ناراحت میشدم که وای کارم قراره بیشتر بشه! چون نمبدونستم با پولم چیکار کنم… الان هم همچنان محتاط هستم فقط جوری که یه مقدار پول تو حسابم به عنوان پس انداز مونده و همیشه هم به شوهرم میگم ما چقدر ترسو هستیم که بااین پول هیچکاری نمیکنیم فقط نقد گذاشتیم تو حساب برای یه روزی! من به هیچ عنوانموافق مصرف گرایی نیستم که خونهات پر از لباس باشه…اما برای من گاهی اوقات پیش اومده که چرا مثل بقیه هیچی ندارم؟اونجوری که بقیه ۴ تا کتونی دارن من ندارم؟ یه لیست تهیه کردم از لباسهایی که خداقل باید داشته باشم تا این احساس منفی نیاد سراغم که از بقیه عقبم! هر ماه یه بخشی از این لیست رو مدیریت شده میخرم… و یکبارهمگفتم جنس خوب میخرم…ببین کلا بنظر من چندتا حنس معمولی درمقابل یدونه جیز با کیفیت عالی قابل مقایسه نیست! هم تو احساست زمان پوشیدن و هم تو کیفیت ظاهرت… نه بخاطر دیگران بلکه بخاطر خودت…بخاطر اون احساسی که خب من رفتم این همه کار کردم الان با پولم ببین چه چیز قشنگ و شیکی خریدم! و ناخواسته وقتی اینجوری باشه ارزشهای ظاهریت تغییر میکنن… پیشنهادم بهت اینه اول اشتیاقت زو پیدا کن که تو چی بیشتره…یه لیست تهیه کن بابت اون چیزهایی که ضعف داری و نیاز داری داشتت باشید و مدیریت شدت تهیه کنی…توی خریدت دقت کن و تا جاییکه بودجه ات میرسه جنس خوب بخر
همینکه کنارهمیم کافیه…
![]()
۱۴۰۲/۱/۲۴، ۰۴:۵۲ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۲/۱/۲۴، ۰۵:۰۷ عصر، توسط night star.)
من تا وقتی که شغل و موقعیت دلخواهم رو نداشتم حس خوبی نسبت به خودم نداشتم با اینکه موقعیت شغلی خوبی داشتم ولی چون اونی نبود که میخواستم حس خوبی نداشتم. حس میکردم چرا همه تلاش می کنن و نتیجه میگیرن ولی من از تلاشم نتیجه نمیگیرم!!ولی وقتی نتیجه گرفتم کل حس و حالم نسبت به خودم تغییر کرد و اون حس مثبت تازه به وجود اومد.
از حدود۱۵ یا ۱۶ سالگی به لباسم و برندش و …. اهمیت میدادم. ناگفته نماند که خوب خانواده خیلی درش نقش داشت. مثلا میگفتن برو فلان لباست رو بپوش، تو خونه مرتب باش، به ناخن هات برس!! و …… کلن خیلی مرتب بودن در خانه براشون مهم بود. از وقتی هم که سرکار رفتم سعی کردم هم پس انداز کنم و هم خوب خرج کنم. مثلا همیشه نیمی از درامدم به پس انداز تخصیص داشته و نیمی دیگه خرج شده. البته گاهی هم پروژه های مشاوره داشتم که پولش پس انداز شده. برای پس اندازم میتونم به گرفتن وام اشاره کنم چون میدونم اگر پول نقد تو حسابم باشه خرج میشه و اول ماه باید همه چیز رو پرداخت کنم و فقط هزینه های روتین ماه یا اگر احیانا برنامه ای برای ماه بعد دارم بمونه. از نیمی دیگه که میمونه سالی یکی دوتا دوره های تخصصی که میدونستم خیلی مهمه و برای مسیرم اثر داره گذروندم. طلایی که دوست داشنتم و لباس و …. خریدم. خیلی خوش خوراک و خوش اشتها نیستم ولی کافه گردی رو دوست دارم و براش خیلی هزینه میکنم. برای سفر رفتن یکمی کوتاهی کردم چون فکر می کنم باید همسفر خوب داشته باشم و تنهایی خیلی بهم خوش نمیگذره و البته امیدوارم که امسال بتونم طلسم سفر تنها رو بشکنم. امسال تصمیم دارم خرداد ماه امتحان ایلتس بدم و بعدش سه تا دوره تخصصی بگذرونم و اینکه برگردم باشگاه و ورزش رو دوباره شروع کنم. از بعد پس اندازی هم اگر بتونم تصمیم دارم ماشینم رو عوض کنم. این بود انشای من
رز جون❤️ پری جون❤️نایت استار جون خیلی ممنون ازتون که برام نوشتین.
رز جون راستش من قبل ترها تو اکثر مسافرت ها ماساژ هتل رو می رفتم، گاهی تنهایی رستوران های خوب می رفتم. با همسر هم همین طور رستوران رفتن رو یکی دو بار در ماه داشتیم، ولی الان تنها که نمیرم هیچ، با همسر هم جز مسافرت اونم حساب شده رستوران نمی ریم. یعنی طوری شده من برا یه بستنی یا آبمیوه هم به قیمتش توجه می کنم. چند شب پیش دپرس بودم گفتم بریم آبمیوه توچال یه چیزی بخوریم یک کم حال و هوام عوض شه! دو شب بعد دوباره دلم خواست ولی نرفتم حالا اونجا واقعا اقتصادی قیمتهاش.( البته همسر معتقده اونجا طبیعی نیست آبمیوه هاش) راستش من نه مورد اول شامل حالم میشه و نه جز گروه دوم هستم. من هزینه های کوچیک رو که بالاتر گفتم از خودم دریغ می کنم. یا اینکه تعداد سفرهام اخیرا خیلی کم شده. ولی در مورد پوشاک و لوازم بهداشتی هنوز به فنا نرفتم. |