۱۴۰۲/۱/۲۴، ۰۶:۰۶ عصر
(۱۴۰۲/۱/۲۴، ۰۵:۱۲ عصر)artatam نوشته است: رز جون❤️ پری جون❤️نایت استار جون خیلی ممنون ازتون که برام نوشتین.
رز جون راستش من قبل ترها تو اکثر مسافرت ها ماساژ هتل رو می رفتم، گاهی تنهایی رستوران های خوب می رفتم.
با همسر هم همین طور رستوران رفتن رو یکی دو بار در ماه داشتیم، ولی الان تنها که نمیرم هیچ، با همسر هم جز مسافرت اونم حساب شده رستوران نمی ریم.
یعنی طوری شده من برا یه بستنی یا آبمیوه هم به قیمتش توجه می کنم.
چند شب پیش دپرس بودم گفتم بریم آبمیوه توچال یه چیزی بخوریم یک کم حال و هوام عوض شه! دو شب بعد دوباره دلم خواست ولی نرفتم حالا اونجا واقعا اقتصادی قیمتهاش.( البته همسر معتقده اونجا طبیعی نیست آبمیوه هاش)
راستش من نه مورد اول شامل حالم میشه و نه جز گروه دوم هستم.
من هزینه های کوچیک رو که بالاتر گفتم از خودم دریغ می کنم. یا اینکه تعداد سفرهام اخیرا خیلی کم شده.
ولی در مورد پوشاک و لوازم بهداشتی هنوز به فنا نرفتم.
شاید بخاطر شرایط اقتصادی جامعه اس که به قیمت حتی بستنی یا آبمیوه توجه می کنی... آره؟ تاثیری توی شرایطتون نداشته؟ احیانا خاطره ی بدی از بچگی در این مورد مدیریت مالی نداری؟
احتمال افسردگی میدی به خودت؟ شاید بحث فقط اون انگیزه نداشتن برای قدم برداشتنه نه خرج نکردن... یا شاید بگی این که لذتی نداره چرا وقتمو تلف کنم؟
شاید اگه برنامه ی منظم برای یه سری کارا بریزی، بتونی یه حالی به خودت بدی


شاید هم احساس تنهایی داری... و باهاش آشتی نکردی... ببین همه ی ما تنهاییم، و یه جاهایی هست که لازمه تنهایی کارامون رو جلو ببریم... لذت بردن از زندگی هم وظیفه ی خودمونه و به مرور با افزایش سن، تنهاتر هم میشیم... به نظرم بشین یه لیست از علاقمندیات تهیه کن، کم کم برنامه بریز که اگه دوستی در اون زمینه داری، با اونها شروع کنی به رفتن و گشتن و تفریح... اگه نه، با کارهایی که میشه تنهایی هم رفت شروع کن مثل کوهنوردی، صبحانه یا قهوه توی یه کافه ی باحال... یا مثلا رفتن به شهر کتاب و خرید کتاب... یا دوچرخه سواری و خلاصه هر چیزی که بهت لذت میده... حتی نشستن پشت فرمون توی نیمه شب و گوش دادن به آهنگ و گرفتن یه قهوه از این ماشینایی که توی همون دور و برم زیاد شدن باشه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم