امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار
(۱۴۰۰/۴/۴، ۱۰:۱۹ عصر)youtab نوشته است: نسیمه جان واقعا خدا هیچکسو درگیر این بیمارستانا نکنه
منم کنجکاو شدم ببینم کدوم طرفایی؟

انشالله که زیاد نیاز نباشه بمونه قند عسلت Heart
عزیزم ما اهواز هستیم
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، liyane، mona70، Sahraa71، Sufii، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر
پاسخ
یوتاب جون خداروشکر که بهتری
راستی پسرت چند کیلو بود؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، mona70، Sahraa71، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر
پاسخ
Targol نوشته است:یوتاب جون خداروشکر که بهتری
راستی پسرت چند کیلو بود؟
مرسی عزیزم
۲۳۵۰ عزیزم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، liyane، mona70، Nedaa28، nona، Roshanak7367، Sahraa71، Targol، شماره مجازی تیندر
پاسخ
يوتاب جان اين حرفا چيه ؟ ما اينجا باهم درد دل نكنيم كجا حرف بزنيم؟
اگر اينجوري باشه كه هيچكس اندازه ي من ناله نزده توي سايت
هر چي به ذهنت ميرسه بيا بنويس با نوشتن هم دلت سبك تر ميشه هم همه برات انرژي ميفرستن كه مشكلت حل بشه انشالله
من به انرژيه دسته جمعي خيلي معنقدم براي خود من هميشه اثر داشته
اگه بچه يه هفته بمونه باز خوبه عزيزم
انشالله خدا به مالتون بركت بده
اين نيز بگذرد عزيزممم
اميدوارم با لب خندون مرخص بشي
اينجا همه تورو خيلي دوست دارن
اگر قابل باشيم حتما برات دعا ميكنيم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Hami99، lili_61، mona70، Nedaa28، nona، Roshanak7367، Sahraa71، Sufii، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر
پاسخ
یوتاب جان اینروزا هم میگذره
من صبح داشتم تلفنی با مامانم حرف میزدم یهو پستتو خوندم واسش تعریف کردم
از صبح تا حالا چند بار مامانمو و مادربزرگم زنگ میزنن حالتو میپرسن میگن واسش ختم قرآن برداشتیم
منم هی گزارش لحظه ای میدم بهشون
ایشالا همه چی عالی پیش میره
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Hami99، lili_61، liyane، mona70، nona، Roshanak7367، Sahraa71، Sufii، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر
پاسخ
یوتاب جان از صبح که پیام گذاشتی هر ده دقیقه دارم سایتو چک میکنم که از حالت بگی
انشالله قدم گل پسرت مبارک باشه Heart
خودت سلامت باشی و خدا به مالتون برکت بده
مارو از حال خودت و پسرت بی خبر نزار
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، lili_61، liyane، mona70، Sahraa71، Sufii، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر
پاسخ
لیانه جان ممنونم ازت عزیز دلم
واقعا شماها از مهمترین های زندگیمین چون همیشه با اغوش باز به حرفام گوش دادین
واقعا هم همینه
منم بینهایت دوستون دارم  HeartHeartBlush
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، liyane، mona70، Nedaa28، Sahraa71، Sufii، سروناز، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان
پاسخ
خيلي به فكرتم يوتاب اصلا خوابم نميبره امشب
كاش امكان اين بود كه كنارت باشم

الان در چه حالي دختر؟
سزارينت چطور پيش رفت، اصلا از خودت نميگي
دلم ميخواد بدونم چي شد كيسه آب پاره شد
هر وقت حوصله داشتي تعريف كن اون روز رو
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • lili_61، mona70، Nedaa28، Sahraa71، Sufii، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان
پاسخ
Nedaa28 نوشته است:یوتاب جان اینروزا هم میگذره
من صبح داشتم تلفنی با مامانم حرف میزدم یهو پستتو خوندم واسش تعریف کردم
از صبح تا حالا چند بار مامانمو و مادربزرگم زنگ میزنن حالتو میپرسن میگن واسش ختم قرآن برداشتیم
منم هی گزارش لحظه ای میدم بهشون
ایشالا همه چی عالی پیش میره
ندا جانم مرسی از مهربونی و انرژی خوبت
از ماپر و ماپربزرگ عزیزت از طرف من بینهایت تشکر کن و بگو انشالا جواب این لطفتونو خود خدای مهربون تو زمان فارغ شدن تو بده و به بهترین و راحتترین شکل و سروقتش زایمان کنی قشنگم Heart

Bonsay نوشته است:یوتاب خودت خوبی؟
از حال خودتم بگو
عزیزم خداروشکر خودم خوبم
دردم خیلی کمه پر حد اینکه انگار دارم پ میشم
کلی هم راه رفتم و سرحالم خداروشکر
قندمم که نرماله

(کژال) نوشته است:یوتاب جان از صبح که پیام گذاشتی هر ده دقیقه دارم سایتو چک میکنم که از حالت بگی
انشالله قدم گل پسرت مبارک باشه Heart
خودت سلامت باشی و خدا به مالتون برکت بده
مارو از حال خودت و پسرت بی خبر نزار

مرسی کژال جانم
ممنونم
خدای مهربون نگهدار خودتو نی نی قشنگت باشه الهی  Heart

liyane نوشته است:خيلي به فكرتم يوتاب اصلا خوابم نميبره امشب
كاش امكان اين بود كه كنارت باشم

الان در چه حالي دختر؟
سزارينت چطور پيش رفت، اصلا از خودت نميگي
دلم ميخواد بدونم چي شد كيسه آب پاره شد
هر وقت حوصله داشتي تعريف كن اون روز رو

ای وای چرا بیداری دخمر جان  Tongue
ببین من نشسته بودم عین دخترای خوب و داشتم کتاب میخوندم
یهو حس کردم حالت تهوع دارم
البته تهوع خیلی یواش یعنی سهمگین نبود که بدوام برم دستشویی
بع اروم رفتم دستشویی یکم بالا اوردم اصلا هم به شدت قبلیا نبود
بعد یه چیزی مثل ادرار بود اومد فکر کردم خب فشار اوردم پیگه
بعد دیدم نه بند نمیاد اصلا!
اومدم بیرون زدم تو گوگل که دیدم میگه مثل ابه و بی رنگ و بی بو
زن زدم بلوک زایمان بهمن گفت پاشو بیا
نیم ساعت بعپش ما رسیدیم
بعد انگار شیر اب بازه
خلاصه کارای پذیرشو کرد همسرم
به دکترم ز زدن و نوار قلب بچه رو فرستادن که گفت امادش کنین الان میام
ساعت۳۰ :۲رفتم اتاق عمل و و چند دقیقه بعد پسرم به دنیا ااومد ۳-۴ ثانیه کمار صورتم چسبوندنش و بردنش منم رفتم ذیکاوری و بخش الانم در خدمت شمام  Heart
حال خودم خداذوشکر خوبه و سر پام
با خدا خیلی حرف زدم و دعا خوندم
گفتم خودت دادیش خودتم سالمه سالمه بهم بدش و حافظش باش
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Hami99، lili_61، liyane، Mari90، mona70، Nedaa28، Sahraa71، Sufii، Targol، بانوی قصه، سحر بانی، سروناز، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان
پاسخ
الهي شكر كه خوبي
خيالم راحت شد منم ديگه ميخوابم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، lili_61، mona70، Sahraa71، youtab، سروناز، شماره مجازی تیندر
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان