امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای 1401
بچه ها من پسرم ۱۶ ماهش. تا قبل عید خیلی بچه آرومی بود. باهاش بازی میکردی می‌شست بازی می‌کرد.  یا خودش ی ربع نیم ساعت واسه خودش با اسباب بازی در قابلمه و ... سرگرم میشد تنهایی. من میتونستم ی کم به کارام برسم. اما الان به محض اینکه من از سر کار میام میاد بغلم و شیر میخواد تا بخوابه. 
از اول تعطیلات نوروز که مریض شد و سرماخورد مدلش این طوری شد. خیلی وابسته و بهانه گیر شده‌. یا داره شیر میخوره یا داره گریه میکنه و قر میزنه. فقط عصرها که یک ساعت میبرمش پارک ی کم کمتر قر میزنه. اونم به یک ساعت نرسیده باز شروع به قر میزنه انگار شیر میخواد باید بیام خونه شیر بدم. شیر هم نمیخوره ها بیشتر تو دهنش گاهی ی میک میزنه. غذا هم با وجود اشتها آور باید خودم بکشم بخوره. اصلا غذا خوردنش هم مثل قبل نیست. ۴ تا آسیاب و دو تا نیش هم داره در میاره. دو تا از اسیابا نوک زده بیرون و بقیه هنوز خیلی متورم.

بچه های شما هم این طوری ان؟ ی بند قر میزنن و بهانه میگیرن؟ بعد چی کارشون میکنید؟ من واقعا عصبی میشم مغزم میپکه . آنقدر که بعضی وقتها میگم کاش میتونستم فرار کنم برم ی جای دودور. همسرممم پاش شکسته قبلا ی کمکی می‌کرد بغلش می‌کرد الان نمیتونه کاری کنه. پسرم نمیره نشسته اصلا باهاش بازی کنه. البته کلا با منم بازی نمیکنه فقط گریه میکنه شیر میخواد.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • کتایون خانم ۲
پاسخ
ای وای یوتاب جون، دور از جونت. حتما مرجوع میکنه. چقددر اعصاب ادم خورد میشه.
یوتاب من دیگه غلط کنم به چیزهایی غیر همون قبلی‌ها که میخریدم اعتماد کنم Big Grin
پاسخ
مرسی نداجون، شیطون خانم. الان که ولله شاهان خوب دهن داره بچم. آنی فرنی و آب سیب شو میخوره. خود سیب چهار قاچ و میذارم تو دهنش مثل بنر رنده رنده می کنه.


شیطون خانم دلبستگی ایمن میخواد پیدا کنه. تو کلاس های روانشناسی شنیدم اینو. یکم باهاش راه بیایید درست میشه دوباره
گل پسر ۳۰ ماهه.  Rolleyes
پاسخ
دنیا جون الان پیامت رو دیدم
تقریبی توی اردیبهشت باید تشریف بیاره ^_^
مرسی بچه ها ک جواب دادید
پس از این حالت های کمربندی چسب دار خوبه
سپاااس
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Donya، youtab
پاسخ
شیطون خانم دختر من هم سن گل پسرته، دقیقا همینطوره حتی پنج دقیقه هم تنهایی سرگرم نمیشه، غذا خوردنش هم که افتضااااح بود و همون طور مونده شیر هم نمیخوره، اشتها آور هم تف میکنه
من دیگه رد دادم واقعا نمیدونم چیکار کنم دیگه مثل قبل حرص نمیخورم وزنش هم خیلی پایینه خیلی ناراحتم تنها فرقی که کرده اینه که قبلنا شب ها هم شیر نمیخورد الان نصف شب پا میشه شیر میخواد
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Donya
پاسخ
عاخخخخیییی بهترین ماه سال... بسلامتی فارغ شی عزیزم.
گل پسر ۳۰ ماهه.  Rolleyes
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • نسیمه جااان
پاسخ
مرسی قشنگم :*
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
پاسخ
کتایون من خسته شدم از این وضع همش وصله به من. اگر بهش شیر ندم ی حوری گریه میکنه آدم دلش کباب میشه. اشک میریزه هااا. ولی دیگه بریدم. من حتی نمیتونم ی ناهار بخورم از دستش. یعنی امروز برنج آب کش کردم با ی دستم. با ی دستم وقتی به شیر وثل بود گرفته بودمش. در این حد متصل.

بچه هااا خیلی پشیمونم شیر خودم دادم. روزی صد بار به غلط کردن میفتم. میگم کاش وقتی ۶-۷ ماه بود شیر خشک کامل جایگزین میکردم. الان حداقل همش وصل به من نبود
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • کتایون خانم ۲
پاسخ
وای یوتاب جان چقدر تجربه بدی داشتی
پیجشو دقیق مینویسی اشتباهیی خرید نکنم؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab
پاسخ
کتایون جان و شیطون جان، شما توی لیپ آخر واندرویکس هستید... و البته که اضطراب جدایی هم مسلما توی اول و آخرش، اوج هم می گیره که باز توی این هم هستید... این روزا هم میگذره... سخته ولی مطمئن باشید که میگذره... سعی کنید که کمک بگیرید، با ویژگی های بچه توی اون دوره آشنا بشید چون خیلی وقتا دلیل این بی قراری ها، یاد گرفتن یه مهارت جدید و عدم توانایی کنترلشه... بخشیش تکامل مغزه... شما هم بالاخره آدمید، همه ی این حسا طبیعیه، ولی اگه کمک بگیرید، الان که هوا خیلی خوبه، زمان زیادی بیرون باشید، هم بچه بیشتر خسته میشه و بهتر می خوابه هم زمان راحت تر از بهانه گیری میگذره و بچه توی راه افتادن مستقل تر میشه چون می بینه چقدر جذابیت داره... از مواد غذایی آماده تر استفاده کنید یا بگید براتون آماده کنن و بفرستن... اگه آدم ندار دارید، بیشتر برید خونه شون (مادری خواهری چیزی)... خلاصه که این هم یه دوره ی رشد بچه هست... به خودتون فشار نیارید، الان شما توی دوره ی فشارید... اگه هم خیلی بهتون فشار میاد، حتما با روانشناس یا روانپزشک هم صحبت کنید :*
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Mari90، مینو، کتایون خانم ۲
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 17 مهمان