امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کاش قبل از مادر شدن می دانستم
ساغر جون ک ا ن د و م میزاره. انقدر سریع این کارو میکنه متوجه نمیشی. اون وسیله هم اگه فلزی باشه یه دستگاهی دارن بعد هربار استفاده دستیارشون میشوره میزاره تو اون دستگاهه که کاملا کاملا ضد عفونی میکنتش، اونی که شما دیدی ضد عفونی شده بوده تو دستگاه. بعد اوردن گذاشتن اونجا.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، Hamii99، nona، Saghar685، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ممنون ماهور جان خیالم راحت شد.
ميخندي و در دلم پر ميشود از خوشبختي
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ساغر جان بچه ها توضیح دادند اما با این وجود خیلی خیلی مهمه به دکترت اعتماد کنی من توصیه میکنم اگر نگرانی شک داری یا بهداشتشو اکی نیستی حتی یه اپسیلون نری پیشش
چون خود این اضطراب تو هورمونا و بارداریت اثر میذاره‌ عزیزم

بچه ها خدا امواتتونو بیامرزه تا همین لحظه نمیدونستم اون پلاستیکه چیه Smile
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، Hamii99، Saghar685، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
...............
به‌رغم این که داشتن نوزاد، در ابتدا، رویدادی سرشار از خوشی و حال خوب به نظر می‌رسد؛ اما یافته‌های علمی نشان می‌دهد که در 67% زوج‌ها، شادمانی و رضایت از ازدواج در طول سه سال پس از به دنیا آمدن اولین نوزاد با افت قابل توجهی مواجه می‌شود و خصومت زن و شوهرها نسبت به یک‌دیگر به صورت چشم‌گیری افزایش پیدا می‌کند. ورود اولین کودک، فاجعه‌ای برای رابطه‌ی عاشقانه‌ی اغلب زوج‌ها است.

علم عشق_جان گاتمن
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Almam، Celin، liyane، Mari90، youtab، آیسان ۹۶
پاسخ
درسته
اين زندگي ديگه اون زندگيه سابق نميشه
من كه الان يه ماهه جاي پسرمو جدا كردم توي اتاق خودش
خودمم پايين تختش ميخوابم
همسرمم توي اتاق خودمونه
اخه اين چه وضعشه؟؟
تا كي من بايد اينجا بخوابم؟؟؟
پسرم نق ميزنه شبا
اگه به موقع به دادش نرسم نق ميشه گريه
بعد الان توي دورانيه كه توي اوج خوابم اگه يه كوچولو هشيار بشه بلند ميشه وايميسته!
راه حل شما چيه خانوما؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam، Rose، youtab
پاسخ
لیانه جان منم همینطورم الان.
کاملا بین ما فاصله افتاده و نمیدونم کی وقت کنم درست بشه
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Almam، liyane، Rose
پاسخ
چه بايد كرد فاطمه جان؟!
اين وضعيت رو دوست ندارم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Almam
پاسخ
خب همسرتون هم بیاد باهم تو اتاق بچه بخوابه. به نظرم این راه مناسبیه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Almam
پاسخ
ماهور جون دليلي كه من توي اتاق بچه ميخوابم به خاطر نق زدناي بچه ست ، نه ترسِ بچه توي تنهايي
يه موقع هاي صد بار نق ميزنه و شايد تا صبح دو سه ساعت بخوابم
همسرم ساعت ٧:٣٠ صبح از در ميره بيرون و ساعت كاريش طولانيه اگه بخواد مثل من بي خوابي بكشه نميتونه بره سركار

يعني اگه تايمي برسه كه پسرم تا صبح بتونه خوابشو مديريت كنه من ديگه اينجا نميخوابم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Rose
پاسخ
واقعا این شرایط برای منی که ۳ سال هم داره از والد شدنم میگذره با گوشت و پوست و استخون حس شده...
فوق العاده سخته که قبل از مادر شدن اینا رو نمی دونستم، کسی هم چیزی می گفت فکر می کردم او هست که استثناییه یا بچه ش مشکل داره... فکر نمی کردم شاید واقعا از حد توان آدمیزاد به تنهایی خارجه...
و بدتر از اون فکر می کردم چه مادر بی عاطفه ای!!! چه بی مسئولیت... و شاید بخاطر همینه که اینقدر صحبت کردن از این دردا تابو هست.... چون بقیه راحت قضاوت می کنن وقتی حتی یک ساعت بچه نگه نداشتن...
نمی فهمیدم یک ماه رابطه نداشتن یعنی چی.... اصلا توی ذهنم نمی گنجید...
نمی فهمیدم در اوج درد پریود، باید یه بچه رو هندل کنی یعنی چی... همونطور که الان هم برام حجم سختی دو تا بچه قابل درک نیست ولی شاید بتونم بگم فقط یکم قابل پیش بینی تره...
واقعا من به این نتیجه رسیدم که تا یه سری تجربه ها رو نداشته باشی، نمی تونی یه سری حرفا رو بفهمی.... مثلا تا وقتی عاشق نشده باشی، زیاد درد عشق رو نمی فهمی... تا درگیر مثلا عشق فرازناشویی نشده باشی، آنا کارنینا و مادام بوآری رو نمی فهمی... بچه هم دقیقا همینه... تا بچه نیاد نمی فهمی چند مرده حلاجی... بعدم بفهمی که کار شاید اشتباهی بوده که دبگه کاریش نمیشه کرد...
واقعا بچه اول مثل سونامی می مونه...
بچه ها من روم نمیشه بگم، ولی پسرم دو شب پیش اینقدر نق زد، نق زد، نق زد که من رفتم سمت اتاقش، با مشت زدم به در و در شکسته...........
فوق العاده از خودم شرمگینم، ولی به خدا سخته با یه بچه ی لجباز نق نقو توی خونه باشی، هر کاری کنی آروم نشه... بعد روانشناسا میگن به بچه حتی نگو شیطون یا نق نقو یا لجباز ووووو.... نگو ازت بدم میاد... نگو پسر بدی هستی... حتی با نگاه سعی نکن ادبش کنی، باهاش حرف بزن... بچه رو نزن، تنبیه نکن، توی اتاقش نذار بعنوان تنبیه...
خب من والد، چطور باید بهش نشون بدم که کارش بده؟ من آدم نیستم؟ تا کجا به دل بچه باید راه بیام هی او جیغ بزنه من نادیده بگیرم؟ تا کی هی خواسته های منطقی و غیرمنطقی داشته باشه و من با دلش راه بیام حتی شده با دادن دو تا انتخاب... وقتی علیرغم تمام تمهیدات و ایمن سازی ها، بچه داره روزی یکی دو تا وسیله خراب می کنه خب من با این حجم خشم چیکار کنم؟ رو بچه خالی نشه به خدا قابل هضم نیست، بالاخره قسمتیش روی همسر فرافکنی میشه و رابطه متلاطم میشه... تازه اینکه مرد داره چی می کشه رو ما نمی دونیم...
به خدا یه لحظه اصلا نفهمیدم چی شد... همین الانم دارم می نویسم دستام می لرزه که اگه خدای نکرده این انرژی به بچه خورده بود الان چی میشد...........
کاش میشد چند روزی از مادر شدن استعفا داد و فقط با خودم یا با همسرم بودم... ولی برای ما که احتمالا رفت تا وقتی پسرم بره دانشگاه...

بچه ها ببخشید خیلی دلم پره...
اون در رو با خنده رد کردم با همسر ولی از این حس هام نشد دیگه صحبت کنیم............
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Celin، liyane، Mari90، Nedaa28، Seti69، Targol، youtab
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: