امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کاش قبل از مادر شدن می دانستم
خداروشکر شماها هستید و راحت از مشکلات مادری می نویسید
چقدر خوبه سانسور نمیکنید
اگر شماها و نوشته هاتون نبود مطمئنم یه حس عذاب وجدان همیشگی باهام بود
از وقتی صحبت های مادرای اینجا رو خوندم دیدم توقع بی جا از خودم داشتم،من نامهربون نیستم منم آدمم با توانایی محدود منم خسته میشم پشیمون میشم
قبلش همش فکر میکردم من مادر بدی هستم اما فهمیدم قرار نیست وقتی مادر میشی نیروی فرا زمینی داشته باشی

منم دیروز برای اولین بار صدام رفت بالا انقدر داغون بودم که خود پسرم باهام هم دردی کرد سرش رو گذاشت رو شونه ام نازم کرد
خیلی خودمو کنترل کردم گریه نکنم
تا باباش امد دستش رو گرفت برد تو آشپزخونه به زبون خودش توضیح داد من اینو رو اب ریختم مامان خورده زمین کمرش درد گرفته

من از الان ماتم گرفتم ماه دیگه چه جوری اثاث کشی کنم چه جوری جمع کنم دلم نمیخواد فشار کار زیاد باعث بشه به پسرم سخت بگیرم و ناراحتش کنم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، liyane، Mari90، Nedaa28، Rose، Seti69، youtab
پاسخ
اخ خدایا بذارید بگم پس منم بهتون........ 
من به خاطر خوردن قرصام همیشه مستعد اون کرگدن شدنه هستم که لیانه گفت
همیییبیشه قبل خواب ارنج، زانو و کف پاهامو و کنار بینیمو چرب میکردم و هنیشه همه جی خوب و عالی بود الان انچنان زیر دوتا شست پام پینه بسته که پ یکور رو پرسیدم گفت نه اون نیاز به تیغ انداختن داره...!!!!!
همسرم میگفت اصلا با اون کارای قبل خوابت فکر نمیکردم روزی اینشکلی بشه پاهات
... 
گاهی میشه 4روزه نتونستم برم حموم
منی که به مرغابی معروف بودم و گاهی روزی 3بارم تو گرما دوش میگرفتم
3روز شاید یه برس بهموهام نکشم فقط کششو باز میکنم دوباره سفت اون بالا گوجه میکنم
لاک پامو روی هم نیزنم چون نمیرسم پاک کنم و فقط میخوام بی لاک نباشه لااقل، بعد که میخوام پاکشون کنم ضخیم شدن روی هم روی هم
دستم که همیشه مرتب و لاک دا. بود اصلا ننیزنم چون میترسم دستمو کنم تو دهن پسرم بخوره لاکو
عمق خونموگند برداشته، تمام فرشام و روفرشی و روتختیو پتوهام پر از لکه های شیره، منی که با هربار یه جارو و تی ساده خونم عمقی برق میزد
قیافه خونم همش شبیه اسباب کشیه همه چی جمع و کنار یه میز بزرگم گذاشتم پریروز جلو میز تی وی چون پسرم نیره بالا ازش و پایه تی وی رو محکم میکشه دیگه تکمیل شد دیزاینش
و از همه مهمتر نا ندارم هیچکاری کنم... 
خسته ترینم... 
میدونم نباید مطرحش کنمو بگم اما فقط اینجا میگم...
همیشه میترسم کاری کنم یا کاری نکنم و نتیجش بشه اینکه کسی بهم بگه توهم دختر اون مادر بی عاطفه ای دیگه...
بعد شماها رو که میخونم میبنم نه بابا منم یکی ام مثل شماها... 
مثل همه... 
منم یه بار پسرم روانیم کرد منم تو بغلم بود زدم زیر پوشکش و گفتم عهههه بمیرم بچم اول با تعجب و ترس نگام کرد بعد یکساعت تموم گریه کرد...
منم پابه پاش اشک ریختم و فحش به خودم دادم...
خاک تو سرم...
واقعا خاک...
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Celin، liyane، Mari90، Nedaa28، Rose، Seti69
پاسخ
بچه ها امروز من داغون بودم با نوشته هاتون فقط دارم اشک میریزم
بچه ام الان خوابید
مامانمم امروز از ۷ اینجا بود
ولی بازم همهههه چی نابوده تو خونه
امروز به مامانم گفتم فکز کنم من یا خیلی تنبلم یا تو برنامه ریزی مشکل دارم
همه وقتم سر غذا درست کردن میره ، نصف ظرفارو خودم میشورم نصفشم ماشین
باز همه جا خاکه
همه جا نا مرتبه
همش خسته ام
جون تو تنم نیس با بچه بازی کنم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Celin، liyane، Mari90، Rose، Seti69، youtab
پاسخ
صنوبری ببین الان من خودم منتظرم یکشنبه بشه همسرم زنگ بزنه به صاحب خونه ببینه چیکار باید کنیم، خونه ای که پارسال همین موقع 100، 4 بوده شده الان 400،. 7،8
استرس تمام وجودمو گرفته، از اونطرف این گرونیا و همه جی
اما فقط همه سعیمو میکنم کنار پسرم که هستم بگم گور بابای همه چی اونم نیم ساعت بیشتر واقعا نمیتونم... 
اما گاهیم موفق نیستما... 
پریشب عروسی بودیم یکی اومد سر شام کنارمون که 3تا بچه 30 به بالا داره
بعد دید هی پسرم چسبیده به من گفت سرکار دیگه نمیری گفتم نه گفت پس ببین من چجوری با 3تا بچه 25 سال کار کردم، بعد 2ثانیه خودش جواب خودشو داد و گفت البته من طبقه بالای م ش ام میشستیم و از صبح تا شب بچه ها اونجا بودن و شب میخوابوندشون من میاوردمشون بالا!!!!!!!
بعد دخترش گفت مانان خودت جواب خودتو دادیا
گفتم بله کمک داشتن نعمته نه مثل من که اطلاعات و تج بم زیر صفر بوده و بچمو یه نفری با گوگل بزرگ کردم
..................
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Celin، Mari90، Rose، Seti69، صنوبر۷۱
پاسخ
رز جون مثل همیشه حرفهات مرهم دل مادرهای دلشکسته است Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، Seti69، youtab
پاسخ
وای مامانا من پستهای شمارو میخونم لرزه به وجودم میفته، من کلا آدم سختگیر و با برنامه ای هستم فکر کنم بعد بچه دار شدن نابود شم !!!
یه سوال با توجه به وضعیت بد اقتصادی مامانا برن سرکار و بچه رو بفرستن مهد یا پرستار بگیرن بهتر نیست ؟ البته بجز بعد اقتصادیش فکر کنم از لحاظ روانی هم خیلی بهشون کمک میشه اینکه هروز با بچه سروکله بزنی فرسوده میکنه ادمو ، نظرتون چیه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Targol، youtab
پاسخ
رخشید جان بنظرم بستگی به آدمش داره
مثلا در مورد من اصلا اینطور نیست ، اگه بحث مالی و هزینه پرستار رو‌ هم کاملا نادیده بگیرم، از فکر اینکه وای پرستار الان با بچم چیکار کرد، چطوری جوابشو داد، اصلا بازی کرد یا نه، چشم غره رفت یا نه، اون غریبه است چطور میتونه از پس غرغرای دختر من با مهربونی بر بیاد و .... خل و چل میشم
میدونم راهکارهایی مثل دوربین و اینا هست ولی هیچ دوربینی چشم غره (قره) رو نشون نمیده، یا نمیشه که روزی چند ساعت دوربین و چک کنم ببینم کجا با لحن بد حرف زده و .... 
بنابراین نه تنها کمکی بهم نمیکنه بلکه درگیری های ذهنیم رو‌ هم بیشتر میکنه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، Seti69، youtab، رخشید
پاسخ
من اگر از نظر مالی میشد حتما اینکارو میکردم رخشید جان، مثلا دیدم همینجا که بچه هایی مثل ترگل و نونا ب لی پرستار و رز برای مهد چه وسواسهایی به خرج میدن و به نظرم میتونه ادم شخص معرفی شده و مطمئنی رو پیدا کنه، اما من چون پوزیشن شغلیم خقوق بالایی نداره اگر برم سرکار همونو تماما باید بدم مهد یا پرستار پس برام صرفه اقتصادی نداره
اما اگر روزی شرایط مالیم اجازه بده حتما از این کار استقبال میکنم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، Seti69، رخشید، کتایون خانم
پاسخ
آخه کتایون بعدا میره پیش دبستانی بعد مدرسه بعد دانشگاه .... خودت میدونی جامعه نه تنها مهربونی نداره که کاملا هم نامهربانه
ولی خب تا کوچولو هست و حرف نمی زنه اره قبول دارم
ولی خب از طرفی هم فکر میکنم آیا زندگی با یک درآمد مثلا پدر جلو میره؟ آینده بچه بطور نسبی تامین میشه؟
بلکه اون یک نفری که کار میکنه درآمد خیلی بالایی داشته باشه وگرنه اونم کم میاره بعد یه مدت ، هزینه ها واقعا کمرشکن شدن...
من دوروبرم اغلب بچه ها با پرستار بزرگ شدن و مادربزرگ و مامانا۹۹ درصد شاغل بودن
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Seti69، youtab، کتایون خانم
پاسخ
اره عزیزم منظورم تا وقتی هست که بچه خیلی کوچیکه و نمیتونه حرف بزنه، بعدش مهد یا پرستار بنظرم گزینه خوبیه
من خودم مهد و اکی ترم چون بالاخره همزمان چند تا پدر مادر حواسشون هست و از نظر قانونی هم فکر میکنم میشه نظارت بهتری روشون داشت
بهترین گزینه پرستار آشناست که خب برای من بشخصه وجود نداره ولی دوستم از خواهرشوهرش به عنوان پرستار کمک گرفت (پولشو هم میداد) با خیال رااااحت میومد سرکار
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، youtab، رخشید
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان