(۱۴۰۱/۴/۲، ۰۷:۵۵ عصر)nona نوشته است: لطف داری ماهور جان والا حتی نخوام بمونم خونه هم قشنگ دارم به این سمت هدایت میشم ناخودآگاه
متاسفانه همینطوره که میگی نونا جان... واقعا به نظر من هدف از تبلیغ های زیاد برای بچه داری هم یکیش همینه که دست و پای زنان رو ببندن و مردا شغل ها رو تصاحب کنن که بگن ما شغل ایجاد کردیم... این شرایط رو اکثر زنان تا قبل از بچه دار شدن نمی دونن...
دقیقا اکثر خانمهای شاغل با مادر شدن متاسفانه باید خونه نشین شن.. به اجبار....... به معنای واقعی کلمه ها... یعنی اینقدر حتی پیاده روها داغونه که نمی تونی بچه رو بذاری توی کالسکه بری یه دور بزنی... واقعا همونطور که گفتی توی کشورهای خارجی استانداردهای بالایی برای پرستارها، مربی ها و حتی معلم ها دارن ولی واقعا توی پرستار و مربی های کودک که اکثر اونهایی که من می بینم و می شنوم واقعا انگار مثل پرستار سالمند (که اونها هم باید باید آموزش دیده باشن) هستن و اصلا براشون مهم نیست که هر کسی با هر پیشینه اخلاقی یا بدون آموزش و اینها نباید بچه ی مردم رو دست بگیره...
واقعا کمک های اولیه و هایملیخ و اینها دیگه جز موارد پایه اس که حتی بچه شیر خود آدم رو بخوره هم لازم داریم که بدونیم...
یا مثلا آشنایی با غذاهای مقوی... تکنیک های آموزش خواب (کی بخوابونی، هر سنی چند تا نپ داره، چطور بیدار کنی خلق بچه بهم نریزه، شب کی بخوابونی، شب می تونن بمونن پیشت تا بچه آموزش خواب ببینه یا جاش رو جدا کنی ووووو...)
واقعا نونا یعنی من بعد از بچه فهمیدم چقدر مدل فکریم با بقیه متفاوته و چقدر دنیا برای امثال ما زجرآوره... و توی بچه داری بود که فهمیدم چرا خیلیا اصلا آبشون باهام توی یه جوب نمیره... چون اینجا بود که بخاطر بچه مخالفتم رو صریح اعلام می کردم یا نظراتم رو بی رودروایسی می گفتم، حتی مثلا چند بار پیش اومد که خونه ی مامان یا خواهر همسر اینها بودیم و می گفتن اگه غذاتو نخوری، لولو میاد می بردت!!!!!!!! من می گفتم اصلا نمی دونه لولو چی هست... ما اصلا با کانسپت ترس آشناش نکردیم... فقط مراقبت کردیم و همه چیز با میل خودش بوده مگر آسیبی به خودش، بقیه یا اشیا می خواسته بزنه... یا در مورد دروغ گفتن حین ترک کردن بچه و اینها، پسرم توی بیمارستان که بودیم، تی وی روشن کرده بودیم و طفلک بیحال افتاده بود روی تخت... عمه ش گفت که تا حواسش نیست من برم، من گفتم عمه جون نه بدون خداحافظی نرو، قشنگ خداحافظ رو بگو و بگو بازم می بینیش و برو... اینجوری اعتمادش رو به دنیا از دست نمیده و شوکه نمیشه که نیستید... اولا که با خداحافظی اصلا عصبی نمیشه، ثانیا برای روانش بهتره که خداحافظی انجام بشه... اصلا حس کردم عمه ش شوکه شد (با اینکه قبلا بارها در مورد مدل تربیتیم بالاخره گفته بودم... که هیچوقت نترسوندیمش، هیچوقت ولش نکردیم و همیشه با خداحافظی و توضیح شرایط بوده)...
خلاصه که همچین چیزای ساده ی ساده ای برامون شده آرزو...
واقعا مربی که بخواد اینهممممه مسیر رو از ج.ش تا ش.غ بیاد، براش جون می مونه به بچه برسه؟
حالا منم چند تا راهکار به ذهنم می رسه... میگم شاید بتونه یه سرنخی ایجاد کنه توی ذهنت...
ا توجه به اینکه شما حتما دومی رو هم می خوای بیاری، به نظرم یکم استراحت کردن به نفعته هم برای بارداری مجدد که تجدید قوا کنی، آرامش پیدا کنی ووو... حالا بعدش باز با قدرت سرکارت بر می گردی... ولی الان به نظر من که داری له میشی... من واقعا 10 روز درگیر اسهال بودیم، داغون شدم... شما کنار اسهال یک ماهه، کار هم می کنی!!!! با 4 ساعت خواب... واقعا حالا الان هم شاید نه ولی واقعا هیچی جای سلامتی رو نمیگیره... من واقعا به نظرم توی 6-18 ماهگی نباید بچه رو رها کرد... بعدش هم باز کوچیکن واقعا... مگر اینکه مثلا کسی باشه که بچه از قبل از اضطراب جدایی باهاش آشنا بوده مثل پرستار ساکن در منزل، یا مثلا مادربزرگ یا خاله یا عمه ای چیزی که بچه استرس نکشه... واقعا اگر روحیه ت با بچه و کنار بچه خوبه، به نظرم برای آینده ی خودتون (الان سرمایه گذاری می کنی و توی نوجوونی و جوونی برداشت می کنی) و بچه، همون مادر فول تایم با خیال راحت باشی خیلی بهتره... اما اگر که می دونی روحت داغون میشه و 4-5 سال خونه نشینی و کنار دو تا بچه بودن، خسته ت می کنه، یه جوری نیمه وقت کن کارت رو، پرستار ساکن در منزل بگیر و حداقل یه تایمی رو از بچه دور باش...
راه دوم هم به نظرم اینه که به نظرم شما از همین الان برای پیدا کردن و تربیت کردن پرستار مدنظرت برای الان تا بعد از تولد دومی اقدام کنی، خیلی عالیه... هم توی بارداری دومی دست تنها نیستی و کمک داری و مثلا غذای تازه درست می کنه برات، از دخترت هم مراقبت می کنه ووو... هم دخترت باهاشون اخت میشه، هم موارد لازم رو بهش آموزش میدی... چون دو تا بچه بدون کمک، خیلی سخت میشه... چون که بارداری با بچه ی 2-3 ساله توی خونه واقعا سخته چون نوپا شدن و واقعا خطرناکن، اگه یکم بزرگتر باشن بهتره ولی شما که زود می خوای دومی رو بیاری، واقعا سختت میشه... بازی می خواد، تنتروم داره، بغل کردن فراووون داره که توی همه شون پرستار می تونه کمکت باشه... خودت هم بالا سر دخترت هستی و نظارت داری... پرستار در منزل بصورتی که خود مادر هم باشه کلی از فشار رو کم می کنه... می تونی دورکاری بگیری بازم؟ که پرستار بیاد دخترت رو نگهداره، شما به کارهای شغلت برسی؟ البته متراژ خونه، اتاق اختصاصی برای خودت و.... هم مهمه بهرحال... از اونور دومی که بیاد در همین سن حدود 1 سالگی هم می تونی به پرستار بسپری و کارت رو شروع کنی (یعنی در کل استهلاک زمانی کمتر خواهی داشت... و تا وقتی که دومی رو باردار بشی می تونی دورکاری کنی)... شخصا اگه دو تا بچه می خواستم یا خونه ی بزرگ داشتم با دورکاری، حتی برای همین یه دونه هم پرستار می گرفتم که در حضور خودم با او باشه و من کار کنم...
سومی هم اینکه کماکان به سرچ کردن برای پرستار مورد تاییدت هم ادامه بدی تا یکی رو متناسب با استانداردت پیدا کنی...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم