امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای 1401
نه دیگه سلین من بچه هارو وقتی تمیز و مرتب و سرحال هستن دوست میدارم بقیه اش برای مامان باباهای گلشون:-))

سلین الان داده چکار میکنه نمیخوابه؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
تو تاریکی حرف میزنیم
هر چند دقیقه یکبار هم میگه من بابا و مامان دوست (دارم)
احساساتش قلنبه میشه تند تند بوسم میکنه ترتیب هم داره اول به قول خودش لپ حالا اون لپ حالا پیشونی
الان هم درخواست ماساژ داده چشماش سنگین شده داره میخوابه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Nedaaa28، خانم فسقلی، رخشید، ستی‌لیته
پاسخ
سلین جان خدا گل پسرتو حفظ کنه

بچه ها از کی گرسنگی و سرمارو ابراز میکنن؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، خانم فسقلی
پاسخ
وای سلین جون خدا نگهش داذه برات دلم ضعف رفت براش
کی پسر منم حرف میزنه پسسسسسسسسسس؟؟؟؟؟؟؟

بچه ها از چه سنی ادم بره یه جا نمیخواد دنبال بچه راه بره هی؟
یعنی هم عقلش به خطر میرسه هم چند دقیقه بگیره بشینه یه جا؟
دیشب من به تمام معنا پ ا ر ه شدم از دست پسرم خونه م ش
به خدا دیگه نمیکشم
3شنبه خ ش میخواد زایمان کنه میاد یه ماه میمونه اونجا ماهم کوچه بغلیم هی احتمالا فراره بریم و بیایم میدونم قراره جونم در بیاد
هی میره کابینت حبوباتو باز میکنه میشینه زمین (اخه م ش براش زیر امداز میندازه میذاره با عدس و لپه بازی کنه و بریزه رو سر و کلش)
تمام کابینتا و کشوهارو میریزه بیرون در عرض 5 دقیقه 
بعد دستشویی م ش اینجوریه که روشوییش جداست و برای خود توالت در داره
هی میخواد بره توی روشویی درو باز و بسته کنه دالی کنه
هربار میریم هرکی بره دستشویی بیاد م ش میره کفه روشوییو با دامستوس میکشه بعد دستمال نم خشک بشه ایشون تشریف ببرن بازی
بعد میگه تو بیا وایسا من باهات دالی کنم اگه بشینم جیغ میزنه
وای خل شدم ویگه
دیشب سرپا اخر سر اپن 4تا قاشق شام خوردم
یه جایی نذاشت بخورم
دیشب به خ ش گفتم تورو خدا زایمان کردی بیا خونه ما بمون من ازت نگهداری میکنم
خونه خودمون خوبه همه جاشو امن کردیم واسه خودشه کاملا
به خدا حاضرم تمام مراسما و برنامه ها خونه ما باشه
یعنی خدا شاهده 1دقیقه هم ننشسته
کی بشه اینم بریم یه جا بشینه سرجاش اخه
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Celin، خانم فسقلی
پاسخ
اره نرگس جون
پسر من ماشالا از 4ماهگی نشون داد به شددددت شیطونه
امیدوارم واقعا
جالب و عجیب اینجاست که منو باباش مظلومترین بچه های خانواده و فامیل بودیم
عمه هاشم اروم بودن
برادر منم کلا بیصدا و مظلوم هنوزم همینه
نمیدونم این وروووجک به کی رفته که اگه بدونم کلشو میکنم خخخ
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
خدایی چقد سخته بچه داری من الان همش ناراحتم چرا اینقد بیکارم
خدا بهتون صبر و قوت بده مامانا
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
الان میگین من چقدر غرغروام  Confused
اما ارزو نگم برات
من به خدا قسم نمیدونستم وگرنه... میخوردم بیارم همین یکیم
کلا تعطیل شدم از همه لحاظ بعد از بچه  Angry
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Heven، خانم فسقلی
پاسخ
یوتاب جان
هر چقدر بزرگتر بشن مستقل تر میشن،حرف میزنن مشکلشونو میگن،رابطه تون دو طرفه میشه.در کل بازم سختیای خودشو داره ولی مدلش عوض میشه و به نظر من بهتره.
منم از این روزا زیاد داشتم و دارم.فکر کنم خیلی از مادرا این روزا و این مدل احساسات و خستگی رو داشتن.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
یوتاب این شرایط بدتر هم میشه...
ولی به مرور یاد میگیره و ارتباطتون باهم بهتر میشه، شما هم نسبتا قلقش دستتون میاد...
ولی تموم نمی شه... حداثل تا حدود 3.5 که ما هستیم، نشده...
و خب از همه مهمتر، ژنتیک بچه مهمه... و نمیشه تغییرش هم داد...
من هر چی بچه دیدم، راحت دست پدر و مادر رو می گیرن... مال من یه دقیقه نمی گیره، مال بقیه یه دقیقه ول نمی کنه...
یه روز با مادرای مهد جمع بودیم، باور کن یکی از بچه ها هم مثل پسر من شیطون نبود... چند تا از مادرا گفتن ما خیلی دلمون برات سوخت که اینقدر بچه ت شیطونه ولی پس چطور اضافه وزن داری؟ گفتم چون کنارش زخم معده هم گرفتم، بخاطر درد انگار همش مجبورم بخورم... استرس دارم هی وادارم می کنه بخورم... وقت ندارم برم ورزش به خیلی دلایل... مدتها وقت نداشتم به تغذیه هامون برسم...
خندیدم آخرش، ولی توی دلم گفتم آخه چی می دونید از دل من...

امروز که پاره ام پاره...
منم گوه می خوردم بچه میاوردم...
بچه واقعا فقط یه موجود روی مخه...
بخصوص که پرپرم عقب افتاده، اورژانسی هم مجبور شدم بخورم... دیگه احوالاتم دست خودم نیست واقعا... دلم می خواد بمیرم وااااقعا...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • آیسان ۹۶، خانم فسقلی
پاسخ
آرزو خواهرانه میگم عذاب وجدان نداشته باش و اگه می تونی این حس رو تبدیل به کار مثبت و در کنارش مهمتر از همه برای خودت تبدیل به تجربه کن...
اگه کسی دور و برت بچه داره یا بخصوص تازه بچه دار شده، حتما برو رسیدگی کن بهش... هم شرایط واقعی رو می بینی، هم کمکی هستی برای او که واقعا تا آخر عمرش فراموش نمی کنه... و موقعیتش باشه برات جبران هم می کنه
من اگه یکی بهم می گفت این کارو کنم و می کردم، مطئنم بچه دار نمی شدم...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Heven، خانم فسقلی
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 20 مهمان