۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۱:۲۱ عصر
منم لسترس دارم ولی دارم سرمو با کار گرم میکنم که فکر نکنم بهش..
همه هواسم هم به تکوناش هست
فدات.حتما برای همه دعا میکنم
همه هواسم هم به تکوناش هست
فدات.حتما برای همه دعا میکنم
فاطمه هستم

گپ خانم های باردار
|
۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۱:۲۱ عصر
منم لسترس دارم ولی دارم سرمو با کار گرم میکنم که فکر نکنم بهش..
همه هواسم هم به تکوناش هست فدات.حتما برای همه دعا میکنم
فاطمه هستم
![]() ![]() • (کژال)، lili_61، mona70، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، خانم فسقلی، سحر بانی، سروناز،
۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۱:۵۷ عصر
بچه ها زایمان خدایی استرس نداره اصلا نگران نباشید مخصوصا مامان دومیا
من خودم فقط از آمپول میترسیدم دست و پام میلرزید اونم متخصص بیهوشی دستمو گرفت بهم آرامش داد خوب شدم بعد که زد خودم از خودم خجالت کشیدم اصلا درد نداشت ![]() بعدش فقط سخته حداقل یک هفته که به شرایط جدید عادت کنید برای من که تنها بودم و همزمان مار هم میکردم از روز هشتم بیست روز طول کشید. اگه کمک وارد داشته باشید بجز هفته اول اذیت نمیشید ایشالا همتون زایمان راحتی داشته باشید. ![]() • (کژال)، 2015، lili_61، mona70، Nedaa28، Rose، Roshanak7367، Sahraa71، Seti69، خانم فسقلی، سحر بانی، سروناز،
۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۲:۲۰ عصر
(۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۲:۱۲ عصر)Bonsay نوشته است: نونا من همش میترسم سر عمل نتونم همکاری کنم از ترس یه تکونی چیزی بخورم یا اون موقعی که برش میدن بترسم… یا زلزله بیاد منو با شکم باز ول کنن برن…. کلا خیلی از این افکار چرند و پرند دارم تو ذهنم قبل تزریق فقط یه نفس عمیق بکش و نفست رو حبس کن که تکون نخوری... بعدش دیگه چیزی نمی فهمی... من خودمم تا لحظه آخر که حس داشتم، پامو تکون می دادم ![]() ![]() زلزله هم بیمارستان ها استحکامشون خیلی خوبه، همه چیزهای خطرناک سر جاشون فیکس شدن و چیزی روی شما نمیفته و حتما برای شرایط زلزله هم راهکارهایی دارند ![]()
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۲:۲۴ عصر
بن سای جون همه اینارو منم داشتم اصلا اومدن رو شکممو ضدعفونی کنن پنبه میکشیدن یا چی خنک شد هم ترسیده بودم هم قلقلکم گرفته بود اینقدر تکون خوردم آخرش دکترم عصبانی شد گفت هنوز شروع نکردیم که
بعد اومد برش بزنه من آی و وای را انداختم متخصص بیهوشی یه پسر گوگولی مگولی جوون بود خیلی بهم گفت چی شده گفتم حس دارم گفت امکان نداره گفتم چرا الان چاقو گذاشته گفت ببین الان یه فشار میدن بچرو بیرون میارن یه دقیقه پیش برش دادن ![]() خلاصه کولی بازی ای درآوردم که نگو. برای بیرون کشیدن که خواهرم اومده بود تو بعدش گفت اونور پرده تو داشتی جیغ جیغ و آی و وای میکردی همه غشکرده بودند از خنده برای بخیه کشیدن که رفتم پیش خانم دکترم بهم گفت اتاق عملو رو سرت گذاشته بودی خلاصه طبیعیه بنسای هممون ازین استرسا داریم هرچقدرم بدونیم هیچی نیست ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نونا شما که بدتر از من بودی پس چاقو گذاشته ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() اتفاقا متخصص بی هوشی منم یه پسر جوون بود... ولی اصلا گوگولی نبود... چندین بار گفتم بچه رو بیارید... هی می گفت دارن عکس می گیرن... دارن تمیز می کنن... منم با عصبانیت گفتم نمی خواد این کارا رو کنن، بعدا انجام بدن، بچه م رو بیارید برام ![]() ![]() ![]()
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
۱۴۰۰/۶/۱۹، ۰۲:۴۹ عصر
من سر عملم خواب بودم.چیزی متوجه نشدم.فقط بیدارم کردن که بچه رو ببینم و صورتشو به صورتم چسبوندن.بعدم از دکتر پرسیدم سالمه؟قشنگه؟ نمی دونم این سوال مسخره رو چرا پرسیدم!!
![]() • lili_61، Mari90، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Sahraa71، Seti69، سحر بانی، سروناز،
اره رز جون افتضاح اصلا فک کن گفتم چاقو گذاشته
![]() ![]() نه بابا بن سای جان حداقل من که اینطوری بودم ![]() رز جون نه دکتر بیهوشی من خیییییلی گوگولی بود الانم یادش میفتم لبخند به چهرم میاد. یه هفته بعد با همسرم رفتم پیشش جهت تشکر ![]() ![]() ![]() • (کژال)، 2015، lili_61، Mari90، mona70، Nedaa28، Rose، Sahraa71، Seti69، سحر بانی، سروناز،
مینو جان منم به هوش اومدم تو ریکاوری از پرستار پرسیدم بچه ام سالمه؟ اونم میگفت بله، چشماتو باز کن ببین چه پسر سرخ و سفیدی به دنیا آوردی.
ولی من اصلا چشمام باز نمیشدن فقط گفتم نمیتونم شما بگین سالمه؟ فکر کنم همه بعد از سزارین از سلامت بچه میپرسن یکی از دوستام تعریف میکرد که پرسیده چند تا انگشت داره ؟!!! خخخ اون دیگه شاهکار بود پرستاره هم اعصاب نداشته گفته خب ده تا داره این چه سوالیه میپرسی ![]() • (کژال)، 2015، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Sahraa71، Seti69، سحر بانی، سروناز،
فاطمه جان امیدوارم زایمان راحتی داشته باشی و سلامت کوچولوتو بغلت بگیری
مطمینا همینطوره خوش بحالت واقعا کاش این روز واسه منم زود برسه خیلی کم طاقت شدم بچه ها خاطرات اتاق عملتون خیلی باحاله! مثل اینا که زمان بهوش اومدن کارای خنده دار میکنن شماهم همینجوری بودید ![]() ![]() • 2015، lili_61، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Sahraa71، Seti69، سروناز، |