امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای 1401
بازم خوبه نونا، ماشاالله با سه ساعت خواب، از پس کارهات برمیای. من بیشترین چیزی که بدنمو ضعیف می کنه و بی اعصاب میشم کم خوابیه. خواب شبم به شش ساعت یا خوب و عمیق نباشه قشنگ بعد چند روز می برم و قشنگ بی اعصاب میشم.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، youtab
پاسخ
رخشید خودتو آماده کن
همسر من الان آرومه ولی بچگیا از رو دیوار همسایه ها جمعش میکردن همیشه میگفتن خیییلی شیطون بوده من فقط گوش میدادم مهم نبود واسم
مامانش میگفت کاش بچه ات به خودت بره که بفهمی چقدر منو حرص دادی !! الان همشون میگن این دقیقا باباشه
من انقدر آروووم و مظلوم و یواش بودم بمیرم واسه خودم گیر این دوتا افتادم
پسر ۱۹ ماه ❤
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab، رخشید
پاسخ
من مامانم همیشه می گفت من از همه بدتر بودم و یکسره گریه می کردم خخخ شاید دلیلش شرایط روحی مامانم تو بارداریش سر من بوده که پدرشو یهو تومور مغزی گرفته و نمی شده کاری براش کرد و یکی دو ماهه فوت کرده. شایدم دل دردی چیزی داشتم و مامانم درست نمی دونسته چه جوری آرومم کنه. ولی بزرگتر شدم از بقیه براش بی دردسرتر شدم. داداشم خیلی آروم بود ولی خب هنوز که هنوز دردسرهاش برای مامانمه. دو تا خواهر کوچیکترم دارم یکیشون خیلی آروم بود بچه بود و واکسنم می زد جیکش در نمی اومد ولی اونم بزرگ شد از لحاظ دردسر برای مامانم اینا در جایگاه دوم بعد داداشمه. خواهر کوچیکمم یادمه دل درد و کولیک اینا داشت و بچه نسبتا آرومی بود اونم. از لحاظ شیطونیم من شیطونتر بودم وقتی کوچیک بودم ولی یکم بزرگتر شدم آروم شدم.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab، رخشید
پاسخ
رخشید جون تخت کنار مادر پسر من دلیجان مدل ویرا بود عااااالی عاااالی تا اواسط 7ماهم روش خوابید دیگه هم میومد روی تخت خودمون که خطرناک بود هم قدش براش کوچیک شد
یه خوبیشم این بود که میشد قشنگ بازش کرد و انداخت تو ماشین تا شسته بشه
الانم دادم خ ش وسطی اونم خیلی راضیه
... 
نونا جون الان کل سرویسشو همون شرکت گذاشته فکر کنم حدود 19، 20 تومن
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، رخشید
پاسخ
مریم جون چقدر شبیه من ،منم مامانم توی بارداری سر من ،برادر جوانش رو ناگهانی از دست میده
دیگه حساب کن چه حال روحی بدی داشته
من وقتی بدنیا اومدم فاجعه بودم ..مامانم میگه جوری گریه میکردی ک خودت به لرزه در میومدی..‌‌
خدا رحم کنه
حال روحی مادر توی بارداری خیلی در آرامش بچه تاثیر داره
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، maryam_na، nona، رخشید
پاسخ
آخی خدا رحمتشون کنه و داغ جوون خیلیم سختتره. من مامانم میگه با کسیم نمی موندم و یه سری پیش مامان بزرگم گذاشته بودم و اومده بود دیده بود مامان بزرگم داره گریه می کنه و گفته بود این بچه تمام مدت گریه کرده بود و اصلا آروم نشده. بعضی بچه ها کلا سختترن و خیلی صبوری می خوان اون اوایل.
البته اینم بگما، مامان من همچین یه مقدار سختگیره و معیارهای خاص خودشو داره. مثلا داداشم که میگم آروم بود درین حد آروم بود که مامانم می گفت رو سندلی بشین و فلان جوجورو از پنجره نگاه کن تا من برم خرید کنم و بیام و داداشم تمام مدت این کار رو می کرد. مثلا دبستانی اینا بود یه جا دراز کش و در حال کتاب خوندن بود.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona
پاسخ
ندا نگو Sad

یوتاب مرسی برم سرچ کنم ببینم چه شکلیه


مریم من آروم بودم و آروم موندم و بی دردسر Big Grin
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • maryam_na، youtab
پاسخ
اخ که از وول خوردن و بدخوابی نگین که لهم...
چند روز پیشا داشتم فکر میکردم بعد از 6ماهگی من کلا هر روز و شب و هر ثانیه درگیره خوابش بودم
دقت کنین اکثر حرفا و غرا و سوالام اینجاهم در مورد خوابه
داغونمااااا
من 4تا تشک از این تک نفره ها که برای مهمانه میندازم هرشب توی سالن دور تادورشو با انواع بالش و کوسن سنگر میچینم بعد گوشه ترین قسمت شمال غربی میخوابونمش صبح توی جنوب شرقی پیداش میکنم  Undecided
چند بار پاشدم نبود دیدم زیر پای من یا رفته روی فرش خوابیده
الانم کنارم خوابیده 753 تا داره درجا غلت میزنه و میچرخه تو خواب همینطوری
تا صبحم 400 بار با عه عه و چشم بسته د. حال وول خوردنه
البته مثل باباشه توی مورد تکون خوردن و بدخوابی
سبکیه و کم خوابیشم مثل من
Undecidedهرچی فایل و دوره خوابم بوده و کتابم خوندم همه یه چیز مشترک میگن که نشده روش اجرا کنم
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • maryam_na، nona، رخشید
پاسخ
رخشید، خوش به حال مامان و بابات و ایشالا کوچولوتم مثل خودت بشه. هفته قبل رفته بودیم تولد دوست دخترم، یه پسر ۳.۵ ساله اینا بود خوشم اومد ازش. با باباش اومده بود و باباش اکثرا با مامان و باباها بود و با این کاری نداشت و این قشنگ از پس کارهاش بر می اومد و شیطونیهاشم خوب بود و مثلا مراقب بود به کسی یا وسیله ای آسیب نزنه. شام به بچه ها پیتزا دادن، قشنگ نشست یه گوشه و بشقابم گرفت زیرش که چیزی نریزه با اینکه باباشم دور و برش نبود و بعد یکی از بچه ها با دهن پر شروع کرد به حرف زدن، خیلی محترمانه گفت درست نیست با دهن پر حرف زدن. دنبال گنجم می گشتن با اینکه از همه بچه های تولد کوچیکتر بود دو مرحله رو اون حل کرد از نقشه رو.

یوتاب حالا بچرخه، اکثر بچه ها زیاد تکون می خورن تو خواب. دختر منم کم تکون نمی خورد الانم کسی پیشش باشه خودشو می اندازه روشو می خوابه.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab، رخشید
پاسخ
بچه ها منو داداشم اونقدر ساکت و اروم بودیما
که همیشه همه مدااام میگفتن بهمون و به مامانم میگفتن تو خیلی خوش شانس بودی از بچه
مانانم نیگفت صدا از دیوار درمیومده از شما دوتا نه
فقط داداشن نهایت صداش این بوده 2تا ماشین کوچولو از این فلزیا ببره گوشه پذیرایی دم پرده 2ساعت بازی کنه و هی بهم بزنتشون وبگه دوف دوف 
منم که کلا هیچی
... همسرمم مامانش و خاله هاش میگن ساکت بو ه و عاشق چرخ خیاطی م ش و ساعتها با اون سرگرم بوده
من موندم این بجه من به کی رفته پس
منکه میگم برای اینهمه مولتی دادنامونه والا   Tongue
Heart  پسر دو ساله من  Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، maryam_na
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 21 مهمان