ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received: 20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
اخی رخشید من خورش بادمجون دارم الان گذاشتم یخچال ،بخدا نزدیک بودی همین الان برات میفرستادم
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• youtab، رخشید
ارسالها: 6,736
موضوعها: 0
تشکر Received: 9,547 in 3,761 posts
تشکر Given: 5,949
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
16,123
۱۴۰۱/۱۰/۱۹، ۰۳:۰۴ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۱۹، ۰۳:۰۵ صبح، توسط رخشید.)
۱۰ هفته هستم
آخه ما تحریم بادمجون هم هستیم همسرم متنفره من خونه مامانم همیشه میخورم
نسیمه نوش جونت
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• youtab
ارسالها: 1,733
موضوعها: 0
تشکر Received: 5,714 in 1,177 posts
تشکر Given: 1,195
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
6,046
رخشید ما دیشب داشتیم
منم اگ نزدیک بودی همین الان میپختم برات
انشالله بارداری راحتی داشته باشی
من تا ۱۳ هفته حالت تهوع داشتم خیلی وحشتناک بود
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• youtab
ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received: 20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
منم همسرم نمیخوره، واسه خودم درست میکنم اون بادمجون ش رو جدا میکنه
م ش من خیلی عروس بزرگه ش رو لوس کرده
ما هم کم رفت و آمد داریم باهاش ،ولی همین محدود هم ک میریم خونه ش
هیچ وقت دست خالی برگشتیم...خیلی بامحبته
همسرم دوس نداره رفت وآمد کنیم
وگرنه ایشونم بزرگوار مورد خوبی برای کمک هستن
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• youtab
ارسالها: 1,120
موضوعها: 0
تشکر Received: 3,251 in 846 posts
تشکر Given: 4,446
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
3,744
فکر کردم فقط مادرشوهر من سوراخمون کرده. انقدر هر سری ما رو دیدن گفتن بچه بچه. به همسرم گفتم ببین یک بار دیگه بشنوم خودم جوابشون و میدم. نمیدونم رفته چی گفته بهشون دیگه نگفتن  )) ولی از وقتی خونه مون و عوض کردیم دوباره یه زمزمه هایی میاد
ارسالها: 1,002
موضوعها: 0
تشکر Received: 2,452 in 741 posts
تشکر Given: 87
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
2,746
بچه ها چه دل پر دردی
البته خدایی حق دارید.
من اما مامانم و بابام پسرم از صبح تا عصر که سر کارم زحمت نگه داریش میکشن. روزایی که ار م و خوب غذا میخوره که هیچی ولییییییییی روزایی که روی اون دنده است دیگه خودم شرمنده میشم. مامانم عصر که میرم میگه حتی وقت نکردم نمازم بخونم آنقدر این فسقل اذیت کرد. البته من حق میدم خدایی سخته. بچه من پیش من خیلی آروم و بازی میکنه واسه خودش اما پیش بقیه ی کم بدقلق میشه. واسه همین وقتی پیش مامانم ایناس میدونم بنده خداها اذیتن. از کار و زندگی میفتن. مخصوصا که بابام خیلی حساسه میگه تحویل من دادی باید مراقبش باشم واسه همین هیچ کاری تا عصر که من بیام نمیکنن ۴ چشمی مراقبشن.
از اون ور هم خدایی هر موقع بگم کمک میخوام مثل مامان لیانه سریع میاد خونمون البته من به خونه مامانم و نادر همسرم نزدیکم.
از اون ور هم مادر همسرم خیلیییی بچه دوسته. یعنی عاشق پسرم. همیشه میگفت شما بچه دار بشید من خودم نگه میدارم حتی خرجشم میدم. اخلاقشم خدایی خیلی خوبه . آنقدر با بچه بازی میکنه و مراقبه آدم خیالش راحته. کیف میکنه پسرم بذاریم پیشش. خدایی هر موقع هم کمک خواستیم با جون و دل انجام داده. اما بمیرم براش، الان بیماره نمیتونه حتی پسرم بغل کنه. میکه حسرت ی کم بغل کردن این بچه رو داره. ایشالاه تا عید خوب بشه بعد عید که مامانم اینا نیستن، بچه رو با خیال راحت بسپریم بهش خخخ. هم اون کیف دنیا کنه و هم من کیف زندگی  اینم شانس مایه، تا اومدیم از کمکمون استفاده کنیم این طوری شد
اما من اگر پلن رفتن نداشتیم خیلییی دوست داشتم خونمون دیوار به دیوار خونه مادر همسر باشه. آنقدر گه این بزرگوار واقعا ماهن  عروس سواستفاده گر هم خودتونید
ارسالها: 4,550
موضوعها: 0
تشکر Received: 10,860 in 2,958 posts
تشکر Given: 5,610
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
13,422
شیطون خانوم به جای پز دادن به فکر دومی باش 
خدا حفظشون کنه هم پدر مادرت رو هم الهی مادر همسرت زود زود خوب بشن
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• youtab
ارسالها: 2,315
موضوعها: 1
تشکر Received: 5,668 in 1,665 posts
تشکر Given: 9,657
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
6,842
ماری مقاله پست داکم هست که نصفه نیمه مونده،
بچه ها مامان من کمر درد و پا درد گرفته بخاطر وزنش اصلا هم نمیتونه نخوره که وزنشو بیاره پایین...اینمدت که اینجا بود کلی از نحوه غذا خوردن و پختن ناسالمش حرص خوردم، فایده هم نداشت...نهایت کمکش هم همین پختن و اماده کردن غذاست بیشتر از این نمیتونه واقعا..م ش ولی خیلی سرپا تره اونم همسر دلش نمیاد مامانش اذیت بشه وگرنه هفته ای یکی دو روزو میاد بهش بگیم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Mari90، Targol، youtab
ارسالها: 10,766
موضوعها: 9
تشکر Received: 29,091 in 7,959 posts
تشکر Given: 44,430
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
33,760
والا میبینی مری
...
دیشب همش دوست داشتم بیام حرف بزنیم نشد
...
ماکه سووووختیییییم عزیزااااانم
حالا بیاین از این بگیم که یه مهد خوب چه ویژگی هایی باید داشته باشه
 پسر دو ساله من
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Mari90
ارسالها: 4,550
موضوعها: 0
تشکر Received: 10,860 in 2,958 posts
تشکر Given: 5,610
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
13,422
۱۴۰۱/۱۰/۱۹، ۱۱:۰۶ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۱/۱۰/۱۹، ۱۱:۰۸ صبح، توسط Mari90.)
بسلامتی سوفی، ایشالا تا قبل از عید جمع و جورش میکنی و اکسپتشم میگیری
یوتاب جون همه مثل همیم تقریبا به جز این شیطون خانم  که اونم نوش جونش
آقا مهد خوب به نظرم
اول اینکه ایمن باشه
تمیز و بهداشتی
تعداد بچه ها هم خیلی زیاد نباشه
و مربی و کادر با صبر و حوصله
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Rose، Sufii، youtab
|