سلام بچه ها
خیلیا دقیقا عین غذای خودشون و حتی پر چرب تر درست می کنن و به بچه ی بنده ی خدا میدن و نتایجش تازه از 2-3 سال بعد مشخص میشه... متاسفانه من توی مهد چند تا بچه ی این حالتی دیدم... بچه ی طفلی حتی نمی تونه راحت راه بره، یا از سرسره که سر می خوره، تا بیاد بلند شه یکی کوبیده توی پشتش یا شکمش اینقدر که طول می کشه که سرپا بشه........... خیلی شرایط سختی میشه براش حتما... یکم بزرگتر بشه، برای مثلا یه لیوان نوشابه یا یه شیرینی زجه میزنه... و اونوقت باید دنبال درمان و غذا ندادن باشیم...
پس واقعا از صمیم قلبم میگم، اگه روی نمودار هستن و روند رو به رشد دارن، به پر و پاشون نپیچید و فقط کافیه کیفیت رو دقت کنید که حداکثر مواد مفید در دسترس بچه باشه (نه مثلا چیپس و پفک و بیسکوییت و کلوچه و آبمیوه صنعتی و نوشابه وووووو امثالهم)... دیگه بچه خودش با شعور ذاتیش تعیین می کنه چی و چقدر بخوره... خیلی طبیعیه که بچه مثلا امروز کوکو بخوره ولی فردا نخوره... امروز شیر بخوره، فردا نخوره... عین خود ما...
بعدم معده ی بچه بزرگ بشه، سلول های چربی ساخته بشن، اولی براحتی درست نمیشه، دومی هم اصلا درست نمیشه... اینقدر به خودتون و بچه ها فشار نیارید، اصلا چهره هاتون جوری نباشه که چیزی نشون بده... غذا هم عین جیش و آب خوردن و کلا کارهای روتین زندگی برای زنده موندنه و توش تشویق و تنبیه نباید جایی داشته باشه وگرنه بچه دچار مشکلات روانشناختی میشه... این علاقه ها یا نفرت های غذایی در وجودش تثبیت میشه... غذا رو به احساساتش گره میزنه چون شما وقتی نخورده چهره در هم کشیدید، داد و فریاد کردید، منت گذاشتید وووو... می دونم خیلی سخته، ولی نتایج شیرینی داره... وگرنه بچه تا سنین خیلی بیشتر ممکنه با غذا خوردنش بخواد از شما باج بگیره... (و اصلا تحصن غذایی یکی از راه های رسوندن صداست حتی توی بزرگسالا دیگه مثل حسین رونقی... ولی بچه بخاطر مثلا اسکرین تایم بیشتر میاد حال خودش و شما رو بد می کنه و اینقدر نمی خوره تا بهش بدید...)
منم پسرم خیلییییی زمانها بوده که نخورده و نخواسته بخوره... میگم 6 ماهه که لب به نون نمی زنه!!!!!! ولی من به روش های مختلف مثل آبگوشت یا آب های خورش هایی مثل مرغ یا گوشت یا قلم و امثالهم، بهش یه جوری نون می دم... یه ذره پودر نون توی ک*ت*ل*ت و کوکو میدم... 6 ماهه تخم مرغ نمی خوره ولی توی انواع املت و کیکی که درست می کنیم باهم و کوکو و اینا بهش میدم... و خیلی چیزای دیگه هم به همین صورت... ولی اصلا اصرار نمی کنم و واقعا هم راضی ام...
والا هیچ بچه ای جز بچه های سلیاکی، نون نخور نشده
تخم مرغ نخوره، سهمیه ی گوشتش رو بیشتر براش میکشم... این هم دوره ش می گذره دیگه... یعنی از بچگیش بارها این حالت ها بوده، ولی الان بگه نمی خورم، می دونه که من اصلا و ابدا برام مهم نیست، میگم خب پس سیر شدی عزیزم و جمع می کنم... همین!!! اصلا و ابدا نمی تونه با من سر غذا بازی در بیاره... و خیلیییی وقتا خودش گرسنگی رو داد می زنه که آآآآآآآی من گشنه ام... میره از یخچال میوه و نوشیدنی و اینا بر می داره یا مثلا پرتقال میاره که آبشو بگیر، انار میاره که دون کن وووو...
غذا یه چیز حیاتیه بدنه و اصلا بدن جوری طراحی نشده که صدای شکم شنیده نشه، خیلی وقتا که بچه مقاومه، خودش هم توی عذابه که غذا نمی خوره ولی به هر دلیلی، او ناراحته (که نه خودش می دونه چیه نه شما و نه حتی می تونه حسش رو بگه)... حتی مثلا یه خواب بد ببینه، ممکنه مادر رو مقصر بدونه و اگه بدونه مادر روی مثلا غذا حساسه، ازش انتقام بگیره با اینکه اصلا شاید یادشم نباشه که چرا این کارو می کنه ها... کلا به دوره ی بهانه گیری و لجبازی خوش اومدید دوستان![[تصویر: smile.png]](http://khanumha.com/images/smilies/smile.png)
اکثر مادرا این شرایط رو تجربه کردن و می کنن... سعی کنید به روی خودتون نیارید... با گوشی و تی وی به بچه غذا ندید... چند تا پیج خیلی قبلاها معرفی کرده بودم، می بینید که اونهایی که مطالعه در زمینه ی بچه و غذای کودک دارن، بچه شون ممکنه از کل غذا، حتی یه دونه از اونها رو هم نخوره... و این کاملا طبیعیه... نه مثل این بچه های گهواره که میگید حجم غذاهاشون اینقدر زیاده...
بعد بچه ها تا 2 سالگی انتخاب برای نوپاها معنا نداره... شما نیازی نیست چند تا انتخاب بهشون بدید... چون آخرش می بینی کلی هم غذای ناسالم ازتون گرفتن، هیچی هم چیز مفید نخوردن... شگردشون و تخصصشونه... اگه نخوردن، اصلا به جاش مثلا پفکی چیزی پیشنهاد ندیدا... توی این سن که نباید بخورن اصلا (زیر 3 خیلی از موادی که رنگ مصنوعی و شکر اضافی و اینا دارن ممنوعن و حیفه اصلا شکم بچه با اینا پر بشه)... ولی اگر ههم خواستن، ابدا جلوی چشمشون نداشته باشید که فکرشون نیفته و اگر هم خواستن جای همیشگی رو نشون بدید بگید نگاه کن نداریم... الان وقت نهاره، فلان غذا رو داریم... اینو می خوریم همه مون...
چند بار این رو امتحان کنید، برای بچه غذا بکشید، یه جوری باشه که بتونه خودش بخوره... بعد برید دنبال کاراتون... ولی ببینه شما رو چون توی اضطراب جدایی هستید... بعدم که گفت نمی خورم، با توضیح که بتونه حس سیری و گزسنگی رو بشناسه، بهش بگید که خب... ایکس جون غذاتو خوردی پس؟ سیر شدی مامان؟ دیگه دلت گرسنه نیست (حتی می تونید روی شکمش دست بکشید)؟ پس من غذا رو جمع می کنم تا فلان موقع... و خیلی با ملایمت و بدون عصبی شدن، بدون اینکه هیچ حس بدی در چهره تون مشخص باشه، تمام مواد رو جمع کنید و ببرید... اگر هم خورده بود، یه تشویق می کنیدش...
تا وعده ی بعدی چند بار اشاره کنید بهشون... که وای الان غذای خوشمزه مون آماده میشه که بخوریم قوی بشیم... ووو... می تونید با خودشون هم غذا رو بپزید، کمک می کنه که بهتر بخورن...
و چند روز این رو تکرار کنید... و نتیجه رو بیاید اینجا بگید ببینیم چه تغییری ایجاد شده...
بچه ها این مطلب خلاصه ی فصل غذا خوردن از کتاب مادر کافی در کنار تجربه ی خودم بود و سعی کردم تمام نکات مرتبطش رو براتون بگم...
کتاب قدیمی ای هست، ولی اکثر مطالبش درسته به نظرم... یعنی با بقیه ی رفرنس های تربیت کودک همخونی داره... می تونید بهش اعتماد کنید...
خیلیا دقیقا عین غذای خودشون و حتی پر چرب تر درست می کنن و به بچه ی بنده ی خدا میدن و نتایجش تازه از 2-3 سال بعد مشخص میشه... متاسفانه من توی مهد چند تا بچه ی این حالتی دیدم... بچه ی طفلی حتی نمی تونه راحت راه بره، یا از سرسره که سر می خوره، تا بیاد بلند شه یکی کوبیده توی پشتش یا شکمش اینقدر که طول می کشه که سرپا بشه........... خیلی شرایط سختی میشه براش حتما... یکم بزرگتر بشه، برای مثلا یه لیوان نوشابه یا یه شیرینی زجه میزنه... و اونوقت باید دنبال درمان و غذا ندادن باشیم...
پس واقعا از صمیم قلبم میگم، اگه روی نمودار هستن و روند رو به رشد دارن، به پر و پاشون نپیچید و فقط کافیه کیفیت رو دقت کنید که حداکثر مواد مفید در دسترس بچه باشه (نه مثلا چیپس و پفک و بیسکوییت و کلوچه و آبمیوه صنعتی و نوشابه وووووو امثالهم)... دیگه بچه خودش با شعور ذاتیش تعیین می کنه چی و چقدر بخوره... خیلی طبیعیه که بچه مثلا امروز کوکو بخوره ولی فردا نخوره... امروز شیر بخوره، فردا نخوره... عین خود ما...
بعدم معده ی بچه بزرگ بشه، سلول های چربی ساخته بشن، اولی براحتی درست نمیشه، دومی هم اصلا درست نمیشه... اینقدر به خودتون و بچه ها فشار نیارید، اصلا چهره هاتون جوری نباشه که چیزی نشون بده... غذا هم عین جیش و آب خوردن و کلا کارهای روتین زندگی برای زنده موندنه و توش تشویق و تنبیه نباید جایی داشته باشه وگرنه بچه دچار مشکلات روانشناختی میشه... این علاقه ها یا نفرت های غذایی در وجودش تثبیت میشه... غذا رو به احساساتش گره میزنه چون شما وقتی نخورده چهره در هم کشیدید، داد و فریاد کردید، منت گذاشتید وووو... می دونم خیلی سخته، ولی نتایج شیرینی داره... وگرنه بچه تا سنین خیلی بیشتر ممکنه با غذا خوردنش بخواد از شما باج بگیره... (و اصلا تحصن غذایی یکی از راه های رسوندن صداست حتی توی بزرگسالا دیگه مثل حسین رونقی... ولی بچه بخاطر مثلا اسکرین تایم بیشتر میاد حال خودش و شما رو بد می کنه و اینقدر نمی خوره تا بهش بدید...)
منم پسرم خیلییییی زمانها بوده که نخورده و نخواسته بخوره... میگم 6 ماهه که لب به نون نمی زنه!!!!!! ولی من به روش های مختلف مثل آبگوشت یا آب های خورش هایی مثل مرغ یا گوشت یا قلم و امثالهم، بهش یه جوری نون می دم... یه ذره پودر نون توی ک*ت*ل*ت و کوکو میدم... 6 ماهه تخم مرغ نمی خوره ولی توی انواع املت و کیکی که درست می کنیم باهم و کوکو و اینا بهش میدم... و خیلی چیزای دیگه هم به همین صورت... ولی اصلا اصرار نمی کنم و واقعا هم راضی ام...
والا هیچ بچه ای جز بچه های سلیاکی، نون نخور نشده
![[تصویر: smile.png]](http://khanumha.com/images/smilies/smile.png)
غذا یه چیز حیاتیه بدنه و اصلا بدن جوری طراحی نشده که صدای شکم شنیده نشه، خیلی وقتا که بچه مقاومه، خودش هم توی عذابه که غذا نمی خوره ولی به هر دلیلی، او ناراحته (که نه خودش می دونه چیه نه شما و نه حتی می تونه حسش رو بگه)... حتی مثلا یه خواب بد ببینه، ممکنه مادر رو مقصر بدونه و اگه بدونه مادر روی مثلا غذا حساسه، ازش انتقام بگیره با اینکه اصلا شاید یادشم نباشه که چرا این کارو می کنه ها... کلا به دوره ی بهانه گیری و لجبازی خوش اومدید دوستان
![[تصویر: smile.png]](http://khanumha.com/images/smilies/smile.png)
اکثر مادرا این شرایط رو تجربه کردن و می کنن... سعی کنید به روی خودتون نیارید... با گوشی و تی وی به بچه غذا ندید... چند تا پیج خیلی قبلاها معرفی کرده بودم، می بینید که اونهایی که مطالعه در زمینه ی بچه و غذای کودک دارن، بچه شون ممکنه از کل غذا، حتی یه دونه از اونها رو هم نخوره... و این کاملا طبیعیه... نه مثل این بچه های گهواره که میگید حجم غذاهاشون اینقدر زیاده...
بعد بچه ها تا 2 سالگی انتخاب برای نوپاها معنا نداره... شما نیازی نیست چند تا انتخاب بهشون بدید... چون آخرش می بینی کلی هم غذای ناسالم ازتون گرفتن، هیچی هم چیز مفید نخوردن... شگردشون و تخصصشونه... اگه نخوردن، اصلا به جاش مثلا پفکی چیزی پیشنهاد ندیدا... توی این سن که نباید بخورن اصلا (زیر 3 خیلی از موادی که رنگ مصنوعی و شکر اضافی و اینا دارن ممنوعن و حیفه اصلا شکم بچه با اینا پر بشه)... ولی اگر ههم خواستن، ابدا جلوی چشمشون نداشته باشید که فکرشون نیفته و اگر هم خواستن جای همیشگی رو نشون بدید بگید نگاه کن نداریم... الان وقت نهاره، فلان غذا رو داریم... اینو می خوریم همه مون...
چند بار این رو امتحان کنید، برای بچه غذا بکشید، یه جوری باشه که بتونه خودش بخوره... بعد برید دنبال کاراتون... ولی ببینه شما رو چون توی اضطراب جدایی هستید... بعدم که گفت نمی خورم، با توضیح که بتونه حس سیری و گزسنگی رو بشناسه، بهش بگید که خب... ایکس جون غذاتو خوردی پس؟ سیر شدی مامان؟ دیگه دلت گرسنه نیست (حتی می تونید روی شکمش دست بکشید)؟ پس من غذا رو جمع می کنم تا فلان موقع... و خیلی با ملایمت و بدون عصبی شدن، بدون اینکه هیچ حس بدی در چهره تون مشخص باشه، تمام مواد رو جمع کنید و ببرید... اگر هم خورده بود، یه تشویق می کنیدش...
تا وعده ی بعدی چند بار اشاره کنید بهشون... که وای الان غذای خوشمزه مون آماده میشه که بخوریم قوی بشیم... ووو... می تونید با خودشون هم غذا رو بپزید، کمک می کنه که بهتر بخورن...
و چند روز این رو تکرار کنید... و نتیجه رو بیاید اینجا بگید ببینیم چه تغییری ایجاد شده...
بچه ها این مطلب خلاصه ی فصل غذا خوردن از کتاب مادر کافی در کنار تجربه ی خودم بود و سعی کردم تمام نکات مرتبطش رو براتون بگم...
کتاب قدیمی ای هست، ولی اکثر مطالبش درسته به نظرم... یعنی با بقیه ی رفرنس های تربیت کودک همخونی داره... می تونید بهش اعتماد کنید...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم