امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
برای این مهمونی چی بپوشم؟
#1
محلی برای تبادل نظر درباره ی لباس و کیف و کفش مهمونی (کلا تیپمون رو چطور با وسایلی که داریم به بهترین نحو ست کنیم) Heart
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • artatam، سِودا، شماره مجازی تیندر
پاسخ
#2
من خونه ی مامانم چون چند روز هستم لباس راحتی تنمه زن داداشمم بیاد نمیرم عوض کنم دیگه
مادرشوهرم که ندارم
خونه ی خواهرشوهرام برم همون مانتو تنمه لباس عوض نمیکنم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • سِودا
پاسخ
#3
هلیا الان مامان من با خاله هامو دختراشون و زن دایی رو عروساشون در ماه دو بار مهمونی دارن که از صبح خانوما میرن تا عصر همه لباس مرتب و آرایش دارن ولی کسی ارایشگاه نمیره چون ماشاالله خودشون خیلی واردن وقتی مثلا از صبح میرن تا ۸ شب هستن مسلما نمیشه با لباس خیلی مجلسی راحت بود
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • سِودا
پاسخ
#4
هلیا احتمالا اونا قدرت ماورایی دارن خخخ
هم دانشگاه هم کار هم خانه داری و آشپزی هم بچه داری هم مهمونی هم ورزش و باشگاه هم بلاگری هم شیک مرتب و آراسته!!! واووو

نظر من اینه که همه این کارها را نمیشه با هم انجام داد، احساس خلا هم نداشته باش
انسان ها محدود هستند قرار نیست یکی به همه کارها از همه جا رسیدگی کنه
کسی که میگه من همه این کارها را میکنم، یکم به حرفاش باید شک کرد یا تعریفش از انجام این کارها را بررسی کرد خخخ
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Heven، Nedaaa28، Rose، آیسان ۹۶
پاسخ
#5
اینایی که ١٣-١۵ سالگی ازدواج کردن، تحصیلاتشون چیه؟
پاسخ
#6
منکه اینا رو میخونم کهیر میزنم ،خخخخ
یعنی میشه آدم همیشه روی مود خوب باشه و حوصله همه کاری داشته باشه؟؟
من این چند روز اخیر در حد کپک نزدن ،تمیز کاری کردم فقط
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
پاسخ
#7
هلیا هیچوقت از روی ظاهر زندگی کسی رو قضاوت نکن توی این دنیا آدم بی غم و غصه وجود نداره ، مردم که نمیان جار بزنن چی توی دلشونه
هر کس به نحوی
بعدم مگه آدم مجبور اینقد از خودش کار بکشه وقتی پا به سن بزاری عوارض این کارا خودشو نشون میده
مثلا وقتی آدم یکیو میشناسه که مثلا محصولات خونگی سالم تهیه میکنه چه لزومی داره من بشینم سبزی قورمه پاک کنم یا رب درست کنم خوب از کسی که می شناسم و میدونم کارش تمیز خرید میکنم از اولم شوهر عادت میکنه که این کارا در توانم نیست دو روز دیگه گفتم آماده بخریم نگه قبلا خودت میکردی
من از نظر مالی واقعا یکم اکی تر باشم هفته ای یکبار کمکی میگیرم بیاد چرا خودمو به زحمت بندازم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، Rose، youtab، آیسان ۹۶، دخترانه، نسیمه جااان
پاسخ
#8
رز جان خواهرشوهرای منم خیلی تمیز و مرتبه خونه هاشون البته اینجوری که هلیا میگه به خودشون نمیرسنا در حد خیلی خیلیومعمولی میرسن ولی راز موفقیت یکیشون که واقعا هر لحظه فکر کنم میتونه پذیرای مهمون باشه اینه که بچش رو عادت داده به همکاری توی خونه.با اینکه پسره هر اسباب بازی که بریزه جمع میکنه حتی مثلا میاد میشینه وسط خونه کیک میخوره بعدش میره جارو رو میاره اون تیکه رو جارو میکنه از خورده ریزا.البته سن پسرش ۱۰ سال هستش و از پسر شما که خیلی بزرگتره. به نظرم کمک خواستن و مسئولیت سپردن به بقیه اعضای خانواده خیلی مهمه.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، sims s، youtab، نسیمه جااان
پاسخ
#9
دقیقا خواهرشوهر من با داشتن یه پسر ۱۲ ساله و یه دختر ۵ ساله
از ۴ سال پیش ک شناختمشون،خونش مث دسته گل بوده
هر گوشه از خونه گلدون و ظرف های قیمتی گذاشته ،جوری ک من آدم بزرگ اونجا استرس دارم نکنه چیزی بشکنم
اول اینکه خودش واقعا فرز هست ،خیلی خیلی بیشتر از من
دوم اینکه پسرش خیییلی کمک میکنه بهش ،مثلا اینکه میوه بذاره و پذیرایی کنه ،آب بذاره واسه چای ،توی سفره انداختن و جمع کردن کمک میکنه
دخترش هم در حد خودش مسئولیت پذیره ،یعنی اسباب بازی و مداد رنگی بریزه
بعد بازی خودش جمع میکنه ،بازی فقط توی اتاق خودش مجازه
یا اینکه بخواد چیزی بخوره حتما روی زسر انداز میشینه ،یادمه اومده بودن خونه ی من،من کیک خامه ای گذاشته بودم براشون ،بچه بشقابش رو برداشت رفت رو پارکت نشست ک یه وقت فرش کثیف نشه و بعدش سریع رفت دستاش رو شست
یعنی من از این همه فهم بچه دهنم وا میمونه !!!
نقطه ی مقابلش بچه های خواهر خودم هستن Smile
فقط بذار بپاشن و حرف گوش نکنن و جیغ جیغ کنن
ک در مقابل خدا به خواهرم صبر ایوب داده ک من از اونم بی نصیب هستم
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، sims s، youtab، صنوبر۷۱
پاسخ
#10
وای نسیمه همین پسر خواهر شوهر منم یادم افتاد یه بار اومده بودن خونه ما از آبسردکن یخچال آب خورد بعد به در یخچال یه کم آب ریخت.گیر داده بود دستمال بده پاک کنم اینجوری که نمیشه Smile) یا رفته بود روی رو تختی تخت ما نشسته بود بعد یه کم روتختی جمع شده بود با چنان دقتی صافش میکرد میگفت نمیشه که همینجوری ولش کنم.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Rose، youtab، نسیمه جااان
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان