ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received:
20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
اوف دفاع کنی امید به زندگیت ده برابر میشه
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Heven، Rose
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
واقعا ترگل؟
پس چرا من از دنیای بعد از دفاع می ترسم؟؟؟؟؟ انگار دانشگاه امنیت بیشتری داره... ترس کمتری داره... عشق و حال بیشتری داره... خیلی محیط دانشگاه رو دوست دارم

واقعیتش الان یه مقاله م چاپ شده، ولی هیییی دارم توی کارای یه فصل دست دست می کنم، دو بار دوره رفتم و اینا، ولی زورم میاد کارشو شروع کنم... می ترسم... شما هم تجربه ش کردی؟
آرزو جونم چی دوست داری؟
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Targol
ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received:
20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
ارزو خب یه روز زنگ میزنی دعوت میکنی دیگه ،مثلا ب صرف شام یا ناهار
از قبلش وقت داری بپزی
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
آره این استرسه رو منم دارم...
بخصوص که من آدم تلفنی هم نیستم، یعنی گوشیم که زنگ می خوره، یه سکته ی ریز میزنم بخصووووص استادم باشه!!!! حالا زمانهایی که درس باهاش دارم خوبه، ولی زمان هایی که درس نداریم و ز میزنه یا پیام میده که زنگ بزن، من یعنی می میرم و زنده میشم!!!! فکر می کنم نکنه سر کار همیشه و هر روز بخواد این فشار روم باشه...
آره اتفاقا یه پروژه ی R & D داشتم، نامردا پولمو ندادن................
راست میگی باید همینجوری خرد خرد برم جلو...
ببین فصلای دیگه م، حتی ویرایشیش رو هم کار کردم تا حدودی و حتی مثلا نیم فاصله ها و اینا رو هم انجام دادم... ولی این فصله.............
آره باید با کمک دوپامین این رو هم تموم کنم بره

هدف کوچیک میذارم... بهش میرسم، جایزه میدم... خیلی خوب شد یادآوری کردی

مرسی از وقتی که گذاشتی

:*
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Targol
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
ترگل منم دقیقا همینجورم!!! یعنی پسرم که خونه باشه که میرم توی اتاق یه گوشه، همسر هم باشه و صدای بچه دربیاد یه علامت تهدید آمیزی بهش نشون میدم که بدو میره بچه رو ساکت کنه... البته استادم خیلی آقا و با شعوره... همیشه خودش حواسش هست بچه کوچیک دارم و ناراحت نمیشن اگه صداش بیاد ولی خب من خودم استرس شدید می گیرم... همه ی استادام اینجورن البته... همه شون اول حال پسرمو می پرسن

و می پرسن می تونم حرف بزنم یا نه، خواب نبودیم ووو... خودشونم جواب میدن با پسر شیطونی که تو داری بعیده بتونی بخوابی
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Targol