امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
برنامه ریزی خانم های شاغل
#21
جدی؟؟؟
والا چون همیشه یه جای خونه کار داره و مثلا اگه مهمون بی خبر بیاد خیلی عصبانی میشم، هیچوقت فکر نکردم این کارا کدبانوگریه...
ندیدم این مدل خونه داری معمولی واقعیتش... یعنی من خب قبلا که بچه نبود و مثلا روی پایان نامه ی ارشدم بودم، خیلییییی پیش میومد خونه نیاز به کار نداشت و وقت آزاد داشتم ولی هیچوقت وقتم رو صرف فیلم و سریال فارسی نکردم و حتی تی وی نداریم توی خونه... و توی اون زمانها، من تفریحم دیدن فیلم زبان اصلی بود... و همینجوری حدود ۳۰٪ کل زبانم رو ارتقا دادم... و الان کامل انگلیسی آمریکایی و درصد بالایی از لهجه های انگلیسی و استرالیایی رو می فهمم... یعنی حتی توی تفریحم هم اهدافم رو در نظر گرفتم...

درباره ی بچه ببین من تا حدود ۱۰ ماهگی چون پسرم ریفلاکسی بود داغون بودم و اکثر وعده هام تخم مرغ بود یا آب گوشت یا آب کله پاچه فریز شده اون سه ماه اولم که کلا کباب بیرون... اصلا اصلا به هیچ کاری جز بچه و مطالعه ی بچه داری نرسیدم و همونطور که در جریانی صفرام رو هم از دست دادم... اون یه سال اول بچه اصلا با هیچ دوره ی دیگه ای قابل مقایسه نیست... شما باز واااقعا زرنگی که هم کار می کنی و هم غذا درست می کنی... من دو سه ماه اول که تو بغلم آروم نمیشد خیلی وقتا میشستم باهاش گریه می کردم... خیلی دوره ی مضخرفی بود... ولی توی اینستا میدیدم همه میگن میگذره و همین مثل یه شمع کم جون چراغ راه من بود... امید نداشتم بهتر شه ولی چاره ای جز تحملش هم نداشتم بهرحال... دائم میگفتم این نیز بگذرد...

قدیم هم چندین مساله دخیل بوده
اولا اینکه صرفا در حد رفع نیاز به بقا زندگی می کردن... دور و برت رو اگه نگاه کنی اکثرا توی بچگی یه سوختگی، شکستگی، سقوط و بقیه اتفاقات منجر به آثار وسیع رو می بینی....
یا از اون اول هر چی میخوردن به بچه هم میدادن،آب قند و نبات داغ و حتی برای زردی یه سری آشغال پاشغال میدادن به بچه... و همینا شده بیماری های گوارشی امروز و اکثر مردم می بینی جهاز هاضمه شون یه مشکلی داره از کبد و صفرا تا معده و روده و پانکراس...
بعد اون اوایل نوزادی برای ساکت شدن بچه خیلی راحت توی حلقش تریاک میریختن...من قشنگ یادمه که مامان بزرگم تعریف می کرد این قضیه رو...
بعد بچه رو قنداق می کردن جوری که نفسش در نمیومد گریه کنه یا دست و پا بزنه...
روزی یه بارم پارچه ش رو عوض می کردن
بزرگ هم میشد بچه بزرگتر بعدیا رو بزرگ می کرد...
مهم نبود چی به بچه میدن، هر کی یه تیکه نون دستش میومد سق میزد...
بعد اکثرا دورهم بودن، توی کتاب های پختلفی مثل شادترین کودک محله و تربیت علیه فرزند به وضوح این موضوع اشاره شده و توی دومی کامل باز شده و درباره ی تاثیر مادربزرگ در بزرگ شدن فرزندان اشاره کرده... غیر از مادر بزرگ همه ی عروسها میدیدی دور هم با مادرشوهر زندگی می کردن،بچه ها هم راحت توی حیاط بزرگ میشدن، همه دور هم یه چیزی درست می کردن و دورهمم می خوردن... چیزی شبیه سریال پدر سالار.... بعدها که کم کم خانواده ها جدا شدن و مهاجرت به شهرهای بزرگتر بیشتر شد، بچه ها به کوچه منتقل شدن و همسایه ها پشت هم در اومدن... ولی الان حتی مادربزرگ بچه کمک نمی کنه و اصلا چون تعداد بچه های خودشون کم بوده تجربه ی خاصی ندارن... حتی در حد بچه های بزرگتر قدیم چون میگم بچه ی بزرگ کوچیکا رو بزرگ می کرد، بعد اول نوجوانی که شوهرش میدادن، بچه ی اونو، خاله های کوچیکتر نگه میداشتن تا تجربه کسب کنن... ولی مثلا امثال والدین ما یکی دوتا بچه بیشتر نداشتن و تا نوه شون یه سی سالی فاصله بوده اما قدیم بچه از اول زندگی یک دختر بوده و تا زمان فوتش توی مثلا ۵۰ یا ۶۰ سالگی، تا نتیجه ش رو هم بزرگ می کرده!!!... ضرب المثل های محلی توی کشورهای دیگه هست که مثلا میگه برای بزرگ کردن یه بچه، یه قبیله لازمه وووو...
و کلا این سیستم خانواده ی مدرن خیلی جدیده...
اول اینکه زن و مرد میخوان کار کنن
کنارش بچه هم میخوان...
ولی چون کمک قدیم نیست، باید یک نفر بشینه خونه و تنهایی بار یک قبیله رو به دوش بکشه... قدیما تا چهل روز نمیذاشتن زائو به چیزی دست بزنه با اینکه طبیعی بودن و بعد از طبیعی بدن فرم بهتری داره و آمادگی بالاتری داره... تا ده روز ابدا تنها نمیذاشتنش.. ولی الان چی؟ من کلا ۳ روز کمک داشتم... بعد از یه هفته هم همسرم برگشت سر کار... البته نزدیک بود و هر موقع میگفتم ۵ دقیقه ای میومد... ولی واقعا داغون کننده اس.‌.. اگه من ۴۰ روز میخواستم دست به چیزی نزنم که پس چی می خوردیم؟ والا نمیشه... و اگه دقت کنید نسبت به قدیم، خیلیا دچار ناباروری های ثانویه میشن یا دچار مشکلات رحمی میشن اونم با یکی دو تا بچه! یعنی نسبت به زنان قدیم، از رحم کار خاصی نکشیدن ولی زودتر آسیب می بینن و فرسوده میشن... یکی از دلایلش همین تنهایی و در نتیجه مراقبت نکردن در پریود و زایمانه... قدیم درسته میگفتن نجسه ولی بخاطر این بود که زن اون زمان رو استراحت کنه، مرد بهش نزدیک نشه، سردی به بدنش نخوره ووو...
ولی الان توی پریود خیلیامون میریم سر کار، کار خونه هم می کنیم، بعضی مردا رابطه هم برقرار می کنن... دیگه چه شود...
قدیما دختر رو دوازده سالگی شوهر میدادن، پسرم می فرستادن وردست باباش و تماااام... نه مثل الان که تا ۳۰-۴۰ سالگی بچه ها پیش والدین می مونن...
قدیم تربیت اصلا اهمیت نداشته، روح بچه اهمیت نداشته و با کتک و اینها بچه رو آروم می کردن و تمام و نتیجه ش همین جامعه ی تو سری خور و پر از عقده و مشکلات روحی و روانی و بدون عزت نفسه... کشف استعداد و بازی کردن و کتاب خوندن و اینها اصلااااا معنایی نداشته! چون نهایتا قرار بوده یا مثل باباش بره سر کاری که تحصیلاتی نمیخواسته، یا قرار بوده بره خونه شوهر و بچه داری کنه... ولی ما چی؟ هدف ما از بچه همین بوده که یه بچه بیاریم و بزرگ‌کنیم و ۱۰ سال دیگه بفرستیمش بره؟ نه والا... کلی بازی و وسیله برای شکوفایی هوش تهیه می کنیم و وقت میذاریم، کلی غذای با کیفیت برای رشد قد و وزنشون میگیریم و درست می کنیم... کلی حواسمون به تربیتش هست، هیجانی، مالی، عاطفی، اجتماعی، جنسی و انوااااع تربیت

پس بدون که ما کار خیلی بزرگتری داریم می کنیم و زنان قدرتمندی هستیم که هم خودمون هم همسر و هم بچه هامون رو داریم بالا می کشیم نونا جونم... تنهای تنها...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، artatam، Donya، Nedaa28، nona، Ri Ra، Sufii، youtab، آیسان، شبنم، شماره مجازی تیندر، نرگس، نسیم64
پاسخ
#22
رز جان چقدر حرفات آرومم کرد ، الان تو موقعیتی هستم که مادربزرگم هر روز میگه وااای اگه من مثل تو بودم نمیتونستم ۷ تا بزام چقدرم تمیز و راحت بزرگشون کردم ، منم فقط لبخند میزنم ولی این حرفا انگار آبی بود رو اتیش قلبم که نکنه من خیلی ضعیفم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، artatam، nona، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
#23
نه نه ندا جان...
قشنگ با احترام از این حرف ها بگو... یکم آروم شی‌...
درد این زخم زبونا از همه چی بدتره...
اگه هم نمی تونی، خودت رو دور کن، و از شرایط بارداریت هیچی نگو، اگرهم بحث داشت منحرف میشد، مودبانه مسیر حرف رو عوض کن... ببین همون تریاک و آب قند دادناشون برای ساکت موندن خیلی از اونهایی که پز خودشون رو میدن بسه...
یکی اینقدر به من گفت پسرت گریه می کنه چون شیرت جون نداره و چرب نیست... منم اینقدر چربی خوردم که از صفرام زد بیردن... الان که نگاه می کنم می بینم اصلا ارزشش رو نداشت که بخاطر حرف یه آدمی که علمش رو نداره، خودم رو به فنا دادم... بچه ای که تا چهار ماهگی ماهی ۱۲۰۰ اضافه می کنه کجاش شیر کم جون خورده؟؟؟؟ دلیل گریه های بی امان و جیغ و بدخوابیش هم کولیک و ریفلاکس و عدم تحمل لاکتوزش بود... ولی خودم رو به فنا دادم... الان اون میاد جای من همش غذای آب پز بخوره؟ نههههه اون با ۷۰ سال داره هر چی میخواد میخوره و من توی سی سالگی ناقص شدم...... با اینکه خودش فقط ۶ ماه به اولی و ۴ ماه به دومی شیر داده بود، برای من تز میداد و از راه دور، نظراتش ما رو رها نمیکرد... یا خیلیا شیرخشک دادن ولی بهتون نمیگن و به شما عذاب وجدان میدن... این آدمها دارن عقده هاشون رو فرافکنی می کنن... توجه نکنید...
آره عزیزم... یا جواب بده که راحت شی، یا اصلا در موقعیتش قرار نگیر...
بعدشم زن قدیم کل هدفش فقط ازدواج و بچه بوده... کمتر زنی به پیشرفت خودش فکر می کرده و همین خود ما اگه بتونیم بدون فکر خیال تصورمون این باشه که من فقط قراره بچه بیارم، همه ی اینها راحت تر هم میگذره... ولی استرس و اضطراب نسبت به آینده، همین کرونا، اتفاقات غیر قابل پیش بینی، دغدغه ی بچه ی سالم بزرگ کردن وو... هست که باعث این اتفاقا میشه... مادربزرگ منم ۷ تا بچه دلشت، یکی هم سقط کرده بود ولی توی زیرزمنشون دفنش کردن و تمام!!!! مساله اینه ما وقتی ۱ دونه میخوایم تمام تمرکزمون میره روی سلامتش دیگه... مگه قدیم سونو بوده؟ نه... یه بچه میاوردن یا می مونده یا فوت می کرده که بهشتی میشده رست پدر و مادرشم میگرفته می برده بهشت... اصلا طرز فکر اونها با ماها متفاوته نداجان... خودت رو اصلا درگیر نکن... اون زمان اصلا سالم دنیا اومدن بچه مطرح نبوده... فقط دائم باردار یا درحال شیردهی می بودن وظیفه شون رو انجام دادن... حتی اگه تا ۱۰ روز بعد زایمان بچه یا مادر فوت می کرد راحت میگفتن آل برد!!!!! دیگه دنبال دلیل نبودن که این زردی بود؟ فوت ناگهانی در خواب بود؟ چی بود؟ من هم مامان بزرگ مادری هم پدری، بچه از دست دادن... ولی ما همچین ریسکی رو ابدا قبول نمی کنیم... حتی بچه مشکل داشته باشه ترجیحمون اینه به دنیا نیاد...
پس راحت باش عزیزم Smile
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، artatam، Nedaa28، nona، youtab، آیسان، شماره مجازی تیندر، نسیم64
پاسخ
#24
آره رز جان درست میگی کاملا.
میگم که قدر خودتو بدون همسرتون هم قدرتو باید بدونن من اصلا خانه داری تو سطح شما تو نسل جدید واقعا ندیدم فقط دورادور گاهی شنیدم البته چرا یکبار دعوت شدیم خونه همکار همسرم تبریز خانومش که سنی از من ۸ سال کوچکتر بود اصلا یه پذیرایی کرد من فکم افتاد اینقدر ماشالا خانم و باسلیقه و هنرمند اصلا لذت بردم ( خانه دار بودن تازه ازدواج کرده بودن) گل میبارید از خونه دستپخت عالی تنوع غذایی و … اصلا هرچی تعریف کنم از هنرش کمه. بعد قرار بود ماه بعدش بیان خونه ما تهران من از همون شب داشتم آمادش میکردم بیایی خونه ما ازین خبرا نیستا بزور به غذا بپزم و … Smile
اومد اینجا با گوشتو پوستش اینوحس کرد فکر کنم Smile یعنی خواستم بگم کمن مثل شما هم اینطوری کار خونه انجام بدن هم بچه هم به ارتقای خودشون کمک کنن آفرین
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، *كيانا*، artatam، Donya، Ri Ra، Rose، Sufii، youtab، شماره مجازی تیندر، نسیم64، نسیمه جااان
پاسخ
#25
خیلی برام جالب بود نونا جون که گفتی کسی اینجوری نیست Smile
ممنونم از دلگرمیت Smile شاید عجیب باشه ولی از دیروز که گفتی بقیه اینجور نیستن، کلی احساس توانمندی کردم!
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، *كيانا*، artatam، Donya، nona، Sufii، youtab، شماره مجازی تیندر، نسیم64
پاسخ
#26
سلام بچه ها خدا قوت
رز جان منم راستش اینجوری مثل شما تو نسل جدید و دوروبریام حتی یه نسل قبلترم ندیدم واقعااا.کاملا مشخصه که چقدر مادرآگاه و با مسئولیتی هستی.
نونا جان شما هم به نظرم خانم خیلی خیلی توانمندی هستی که هم داری کارای خونه رو هرچند به قول خودت د حد نرمال مدیریت میکنی هم بچه داری و هم کارای شرکت برای هر دوتاتون و بقیه بچه‌های اینجا آرزوی موفقیت و سلامتی و شادی دارم Smile
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، *كيانا*، artatam، Donya، nona، Ri Ra، Rose، youtab، سِودا، شماره مجازی تیندر، نسیم64، نسیمه جااان
پاسخ
#27
سلام دخترهای تاپیک اینجا

منم میخوام تجربه خودمو باهاتون مطرح کنم. وقتی ازدواج کردم، مادر همسرم خانه دار بود. همسرم با این دید وارد زندگی شد. از طرفی بهش گفته بودند از اول اگر اخم و تخم کنی و سخت بگیری زن تو عادت میدی و زرنگ بار میاری. لعنت به بی سوادی!

اما، به مرور از دیگران کمک گرفتم و الان روتین خوبی داریم. اون و میخوام باهاتون مطرح کنم.

1- ما اصلا تو خونمون دیگه چیزی به اسم روتین نظافت نداریم. پایان هر ماه، یک خانمی میاد و کل سرویس ها را میشوره، خونه را گردگیری می کنه، کف خونه را با بخارشور تمیز میکنه، کل کف و فرش ها رو جارو میکنه. هربار که بیاد هم بیشتر از مبلغ توافق شده بهش پول میدم، بجاش یک سری شیشه ها رو پاک میکنه، یکسری یخچال و میریزیم بیرون کل طبقه ها رو درمیاره تمیز میکنه، یه بار فریزر، یک بار کمدها، یک بار کابینت ها، یک بار جاکفشی.. همینطوری یکسری کارهای اضافه تر انجام میده.

2- کیک را فقط با پودر کیک آماده درست میکنم، کرم کارامل و کاسترد هم فقط با پودر آماده.

3- بادمجان، ناگت مرغ، فلافل، سبزی کوکو سبزی، لوبیای خورد شده برای لوبیا پلو را دیگه خودم تهیه نمیکنم و از یک خانم سرپرست خانواده بعنوان خیریه، میخرم و فریز شده تهیه میکنم.

4- جمعه ها مرغ یا گوشت را مرینیت میکنم و با ادویه و چاشنی ها و سبزیجات مزه دار شده در ظرف دردار میگذارم که در طول هفته، برای دو وعده در یک روز یک غذا داشته باشیم که بره توی فر. حالا این غذا یا مرغ یا جوجه کباب یا تکه های گوشت هست. اینطوری دو وعده غذا بدون اینکه بخواهم رو پا باشم درست میشه. تازه امیر یا مامان هم میتونند در فرو باز کنند و بگذارند توی فر! بدون زحمت و وقت گرفتن.

5- جمعه ها یک غذای خورشتی یا آبگوشتی یا مثل الویه و سالاد ماکارانی درست میکنم که حیجم باشه و علاوه بر همون روز، شنبه اش هم غذا داشته باشیم.

6- پس شد جمعه و شنبه و یکشنبه ( غذای مرینیت شده) غذا داریم. چهار روز دیگه ایام هفته غذاهای سه سوته درست میکنم مثل اینکه نان باگت بگیرم و کوکو سبزی درست کنم یا ناگت مرغ یا فلافل آماده از فریزر را تو ماکرو بگذارم. یا کشک بادمجون یا قلیه کدو که بجای بادمجون کشک بادمجون کدو داره و بجای کشکش ماست و آب گوجه فرنگی داره.

7- یک روز در هفته غذای حاضری مثل املت یا سیب زمینی پخته میخوریم. یا اگر اون هفته غذای بیرون نخورده باشیم از بیرون غذا میگیریم.

8- یک روز در هفته یا میریم خونه مادربزرگم اونجا باهم یک چیزی تهیه میکنیم یا مهمان خونه مادرشوهرم هستیم یا مهمون خونه کس دیگری هستیم یا مجبور میشیم شرکت بمونیم و بازهم غذای بیرون بخوریم.

9- یک روز در هفته هم غذاهایی مثل تن ماهی، کنسرو لوبیا، یا خوراک سبزیجات یا ماهی کبابی میخوریم. این غذاها هم آماده سازی شون کمتر از نیمساعت زمان لازم داره.

تازه هر هفته یک روز هم ممکنه پیش بیاد که وعده قبلی بی اشتها بودیم یا فرصت نکردیم کامل غذا بخوریم، غذای وعده های قبلی مونده و میخوریم که اسراف نشه.

10- من رفت و آمد وسط هفته خونه اقوام چه مهمون باشیم ، چه اینکه برام مهمون بیاد و کاملا کنسل کردم. فقط اگر تعطیل رسمی باشه یا پنجشنبه و جمعه! قبل از این قانون واقعا له بودم. البته الان با دیگران بیرون میریم چون تایم رستوران رفتن کوتاه تره تا اینکه چهار پنج ساعت اسیر خونه کسی بشی.

11- سعی میکنم وقت هایی که امیر هست کارهای ساده بهش محول کنم. مثل اینکه اول پودر و مایع لیاسشویی و قرص ظرفشویی را میذاشتم میگفتم فقط روشن کن! بعد که عادت کرد، گفتم خودت مواد شو بریز. بعد که عادت کرد، گفتم ظرف هایی که از صبح چیزی میخورید با مامان حتما بگذارید توی ظرفشویی و لباس کثیف هاتو قایم نکن پشت در و جالباسی بیار بریز تو ماشین! کار سختی نیست.. اینطوری وقت هایی که امیر هست لباس ها رو میشوره و پهن میکنه و حتی لباسهای خودشو از بند جمع میکنه و من خیلی تو وقتم صرفه جویی شده.

12- اگر غذاهایی مثل آش بخوام درست کنم که حبوباتش باید طولانی پخته بشن، بعد از اینکه خیس خوردن، فلاسک را از آب جوش پر میکنم و حبوبات را از صبح که میخوام برم بیرون میریزم توی آب جوش فلاسک و تا شب که برگردم کاملا مغز پخت شده اند و آماده درست کردن آش هستند.

13- اصلا سیر داغ و پیاز داغ و رب گوجه فرنگی دیگه به صورت انبوه درست نمیکنم. هر زمان بخوام آشپزی کنم در جا یک نصف پیاز و یک حبه سیر سرخ میکنم و بجای گوجه فرنگی و رب بیشتر از آب گوجه فرنگی که آبمیوه ها دارند استفاده میکنم. برای مهمونی هم از بیرون رب میخرم.

14- بجای مراجعه به مراکز اپیلاسیون و لیزر یا آرایشگاه برای بند انداختن که قبلا وقت مو خیلی می گرفت، خودم دستگاه لیزر خانگی خریدم.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، *آن‌شرلی*، *كيانا*، artatam، Mari90، Maryam8842، Mohad_1991، Nedaa28، niky، nona، Rose، youtab، آیسان، خانم فسقلی، سِودا، شماره مجازی تیندر، ندایا، نسیم64، نسیمه جااان
پاسخ
#28
ت توانمندیت شک نکن رزجان ماشالا
صنوبر جون ممنون گلم لطف داری اما نه واقعا با این اوضاع یه بخشی از وقتم به بطالت میگذره نشستم پای تلویزیون ایشالا دخترم عادت کنه به خواب تنهایی طول روز یعنی بغلم نباشه درستش میکنم ازین وضع درمیام، زبانم نیاز به تقویت داره خیاطی باید یاد بگیرم ایشالا سلامتی برای هممون و خانواده هامون باشه دلمشغولی ناراحت کننده نباشه اینا درست میشه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، *كيانا*، artatam، Ri Ra، Rose، youtab، آیسان، سِودا، شماره مجازی تیندر، صنوبر۷۱، نسیم64، نسیمه جااان
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان