(۱۴۰۱/۷/۲۵، ۰۶:۲۶ عصر)atefehjjjjjjj نوشته است: دوستان راه حالتون عالی بود
منم دوتا مشکل دارم ک هیچوقت نشد راه حلی پیدا کنم براشون
من کلا پرخوری عصبی دارم ب سلامتی خودم رحم نمیکنم مثلا زمانی ک درس میخوندم بشدت تنقلات مضر میخوردم و خب دندونام خراب شد
دنیا جان گفت چیزای سالم کنارت بزار مثل خرما شاهانی ک اینم امتحان کردم ولی خرماها خیلی زود تموم شد
موندم چیکار کنم
دوم اینکه من ی کاریو میخوام انجام بدم ک با وجود داشتن بچه برام شده آرزو و اینکه هی عقب ميندازم کلا انگیزم خیلی کم شده واسه انجامش چجوری انگیزه ایجاد میکنین؟
من آدمای دورم هم آدمای معمولی هستن و خب دسترسی ندارم ب آدمایی ک حداقل فکرم عوض بشه یا واسه پیشرفتم انرژی بگیرم ایجاد انگیزه چجوریه؟
مرسی
عاطفه جان برای مشکل اول اگر داری شیر میدی، احتمالش هست به اون خاطره که اشتهات زیاد شده، منم همینطور بودم... ولی وزنم ثابت می موند اما والا ورم معده گرفتم، زخم معده و مری و اثنی عشر گرفتم... درسته بدن لازم داره، ولی سعی کن با مواد مفید جایگزین کنی و اولین قدم هم نداشتن مواد بد توی خونه اس... ولی باید یه جایگزین مناسب براشون داشته باشی حتما... چون گشنگی خودش بده، بعد توی نوسانات قند و هورمون و... تاثیر میذاره ووو.... بعد بالاخره که باید یه چیزی بخوری، مجبور میشی یه چیز بدون فایده و حتی مضر بخوری...
ولی به نظر من شروع کن به برنامه ریزی، واقعا کمک کننده اس بخصوص برای دخترت که الان خیلی مهمه که چی بخوره یا نه، دندوناش رو سالم نگهداری یا نه... من امسال یه دفتر برنامه ریزی هلی تاک دارم، می تونی از هر پلنز یا هر هبیت ترکر یا دفتر برنامه ریزی یا هر تقویم ساده ای که داری استفاده کنی...
بخصوص که توی خونه هستی، خیلی راحت برنامه ریزی کن، یعنی هر جمعه، برای یک هفته ی اینده برنامه ی غذایی بریز و یخچالت رو بر اون اساس پر کن... و برنامه داشته باش که مثلا هفته ای دو بار بری تره بار و چیا بخری... از نظر خوراکی، سبزیجات و صیفی جات خیلی بهتر از میوه ها هم هستن، میوه آنچنان مفید نیست...
بعد یه برنامه ی دیگه بذار برای درست کردن مواد خاص... ببین حالا من از خودم مثال میزنم به خدا نه اینکه پز بدم، فقط ایده ایه که الان به ذهنم میاد و نمی دونم سیستم شما چجوریه، باید خودت طبق برنامه ی زندگی خودت، برنامه ریزی کنی... من تا قبل از 2 سالگی خب شیرینی و اینا اصلا ندادم به پسرم، مگه مثلا بیرون کسی بهش داده که اونم اگه خودم بودم یه جوری پیچوندم، ولی بعد از 2 سال و نیمگیش فهمیدم هر روز توی محل کار پدرش بهش شکلات میدادن....................... خلاصه، توی اون زمان، مثلا یه روز آب میوه می گرفتیم و با پودر ژلاتین خودم براش یه حالت ژله مانند درست می کردم، اما بعد از 2، برنامه گذاشتم با پودر ژله درست می کنم (هر موقع پسرم هوس کنه)... پنج شنبه ها روز کیک پزیه که سعی می کنم دستورای سالم باشه مثلا کیک شیره، کدوحلوایی، موز، توت فرنگی، کدو خورشتی، نارگیلی، سیب ووووو... با شکر خیلیییی کمتر، با روغن نارگیل در حد 2 ق غ و چرب کردن قالب، گاها شکر قهوه ای یا عسل، خیلی وقتا هم که میوه های شیرینه، اصلا شکر نمی زنم مثلا کیک موز یا سیبم رو کلا بدون شکر درست می کنم، مزه ش رو هم هم خودم هم پسرم دوست داریم (البته همسر دوست نداره)...
یا روزای جمعه رو اختصاص دادم به پیتزا پزی که یه ظرف میدم همسر میره یه چونه خمیر بربری یا سنگک می گیره، با هر موادی که توی خونه دارم یه پیتزا درست می کنم که خب جدیدا بخاطر مشکل زخم معده ی خودم و روده ی همسر با پنیر محدود برای پسرم و تقریبا بدون پنیر برای خودمون، پیتزا درست می کنم که هم هزینه ی خیلی کمتری داره، هم پسرم یاد می گیره و با خمیر کار می کنه که برای حساسیت های لمسی خیلی خوبه، هم دو وعده غذای خوب و باکیفیت و حتی مفید داریم... ولی خب من باید حواسم به خیلی چیزا باشه وقتی روتین ایجاد می کنم... که مثلا نباید بدون پودرژله باشم، نباید بدون ماست و آرد و تخم مرغ و... باشم... نباید بدون گوشت و پنیرپیتزا باشم......... سخته ولی یه لذتی ایجاد میشه وقتی برنامه داری که خود بخود دوست داری ادامه ش بدی...
اما سوال دومت...
در کمال تاسف به نظر من اصلا انگیزه داشتن معنایی نداره...
ما فقط می تونیم هدف بزرگ و کوچیک در راستای رسیدن به بزرگه بذاریم، در راستاش تلاش کنیم، جایزه بگیریم (که دوپامین ترشح کنیم) و دوباره فردا با طلوع خورشید همون کارهای تکراری خسته کننده رو تکرار کنیم حتی اگه از آسمون سنگ بباره...
من از قبولی ارشدم مثال میزنم که برای اون رتبه ها، بیش از 800 ساعت مطالعه رو توی دفتر برنامه ریزیم ثبت کرده بودم که شامل زبان اصلا نمی شد (یعنی زمان هایی که لایتنر می خوندم یا گرامر کار می کردم یا حتی زبان تخصصی)... و با اینکه چند ماهی بیشتر نبود که ازدواج کرده بودم، چندین ماه کاملاااا بصورت مداوم، ساعت 9 تا 5 رو می رفتم کتابخونه... مهم نبود حالم چطوره، خوبم، بدم، مریضم، پریودم، دعوا کردم، مهمونی دعوت شدم... هررر چی بود فدای اون درس می شد... اگرچه هزینه داره... وقتی که مریضی و میری درس می خونی کیفیت مطالعه میاد پایین، وقتی مهمونی دعوتی و نمیری، کم کم از جمع ها جدا میفتی و کنارت میذارن (چه قبول داشته باشی یا نه اتفاقیه که میفته)......... ولی اگر به هدفت ایمان داشته باشی، مطمئنا یه نتیجه ی شیرین میگیری... من راحت نیستم بگم، ولی به من از بچگی می گفتن کنه... و الان دارم می بینم این روحیه کنه بودن، چقدر توی رسیدن به هر هدفی می تونه موثر باشه...
نکته ی بعد اینه که هیچ انگیزه ی بیرونی نمی تونه ما رواز درون تحریک آنچنانی بکنه مگه داااائمی باشه که خب پیدا کردنش کار هر کسی نیست و همه مون دور و برمون این آدما رو نداریم و خیلی وقتا افراد دور و برمون فقط یه ترمز میشن برامون... پس سعی کن آتیش درونت رو روشن کنی... و فقططط چشماتو روی بقیه ی چیزا ببندی و تلاش کنی... ببین این مداومته که موفقت می کنه... شما اگه توی یه روز 12 ساعت (نصف روز) مسواک بزنی، فقط به دندونت آسیب میزنی... ولی این 10 ساعت رو در کل سال به اندازه ی 2 دقیقه پخشش کنی، میشه همون 12 ساعت اما سلامت دندون، حفظ دندونهای خودت، زیبایی، بوی خوب وووو.... رو به خودت میدی... موفقیت اون کارای ریز ریزیه که عادت شده.... اون غذاهای خرده ریزی که در طول روز می خوریم، خیلی بیشتر از یه وعده ناپرهیزی به ما آسیب میزنه...
حتی در رابطه با سوال اولت هم باز صادقه این برنامه ریزی... مثلا می خوای بری بیرون، از قبل برنامه ریزی کن، چند تا میوه و آب و اینا آماده کن، توی یه چیزی با خودت ببر.... اینجوری هم سلامتت حفظ میشه، هم خرج اضافه نمی کنی، هم لذت می بری که به فکر بودی...
درباره ی هدف گذاری اصولی اگر اطلاعات نداری، انواع پادکست ها هستن، مثل هلی تاک... در مورد بحث انگیزه پادکست فیتوپیا و هلی تاک می تونه مفید باشه... چون بچه داری دارم پادکست معرفی می کنم وگرنه اگر وقتت آزاد بود کتابهای خیلی خیلی عالی هم توی این زمینه ها هستن... کتاب های متنی یا اگه پیدا کردی، صوتی در مورد عملکرد دوپامین (طاقچه دیدم که داره)، کتاب اثر مرکب، کتاب عادت های اتمی، کتاب زندگی خود را طراحی کنید ووووو خیلی کتابهای دیگه واقعا می تونه کمک کنه... هر روز یه زمانی بذار برای این کارها...
اگه کمک داری، وقتی بچه رو می برن، شما استراحت کن و روی خودت و سلامتت و افزایش سطح زندگی و اطلاعات و مثلا بچه داری و هر چی که فکر می کنی لازمه کار کن، وقتی بچه رو میارن، با بچه شروع کن کارها رو انجام دادن، هم می بینه که کمک کنه، هم باهم حرف میزنید (یکی از راهای خوب توی گفتاردرمانی همین حرف زدن برای انجام کارهای مختلفه)، کار می کنه و یاد می گیره... خیلی خوبه... بدون بچه کار خونه رو نکنید واقعا توی زمانتون خیلی جلو میفتید... اون تایمی که بچه نیست با توجه به روحیه ت، برو یه سر آرایشگاه، برو کتابفروشی، برو خرید چیزی که دوست داری (نه خرید خونه، برای خودت)... می بینی که چقدر روحیه ت عوض میشه... یه ماسک بذار، یه کرمی بزن، یه مسواکی بزن، برو دندونپزشکی، چکاپ پزشکی وووو.... ولی اون زمان طلایی کمک داشتن رو برای کار (به نوعی تقریبا) بی ارزش خونه تلف نکن... حیفه آدم وقتشو بذاره برای کار خونه... کار بی مزد، بی بازنشستگی، بی بیمه، بی اجر، چیزی که به چشم نمیاد اصلا... ولی برای انجامش، از همه ی اعضای خانواده کمک بگیر... ببین چقدر جلو میفتی... من همسرم اصلا کار خونه نکرده بود... اگر چه مثلا سالی یا دوسالی یه بار می دیدی ظرف میشوره ووو.. ولی یاد گرفتم که خب چرا من همیشه چای درست کنم؟ زودتر بیدار شم؟ غذا رو درست کنم ووو... هر از گاهی میذارم که ظرفا رو بشوره، بدون گفتن اینکه واااای نکننننن خودم میشورم وووو... یا صبحانه درست کنه ووو... بدون اینکه جوری برخورد کنم که انگار لطف کرده، فقط یه تشکر حسابی می کنم و مثلا صبحانه رو که خوردیم کلی ازش تشکر می کنم که خیلی خوشمزه شده و خیلی زحمت کشیده (اینجوری هم می بینه که زحمتش رو دیدم، هم می فهمه کار خونه چقدر زحمت داره، همین امروز که صبح بیدار شد، 1 ساعت ظرف شست و صبحانه گرم درست کرد)... و اینجوری کارها همه روی دوش 1 نفر نیست... و درسته که نصف نمیشه اما توی روحیه ی ما خانما خیلی موثره و مسلما کمکشون به درد می خوره...
یا یه روزایی مثلا جمعه شب، یا مثلا سه شنبه شب، میام و بصورت طوفانی کارها رو انجام میدیم 3 تایی... پسرم که بیشتر تخریبگره ولی بااااز بالاخره یاد می گیره دیگه... مثلا یه روزایی که خرید گوشت داریم، از فریز که درمیارم و چرخ می کنیم، بعدش یه دستمال میگیرم دستم کل سطوح رو یه دست می کشم تا همسرم چرخ گوشت و ظرفا رو بشوره و جمع کنه، بعد همون حین، جاروبرقی رو میارم و خونه رو یه جارو میزنم و بعدش خونه از اولش هم تمیزتر میشه... توی مثلا نیم ساعت... ولی تنهایی بخوام انجام بدم باید 1 ساعت وقت بذارم... کلا هم من اعتقاد دارم که استراحت از کار ذهنی با کار فیزیکی، استراحت از کار فیزیکی با کار ذهنی خیلی خوب جواب میده... اینجوری واقعا خونه خیلی مرتب می مونه و وقت کمتری هم برای کارهای مختلف میذارم... یا مثلا اتو کردن رو میذارم وقتی همسر میاد، که او مثلا دستشویی رو بشوره و من اتو کنم... یا ظرف بشوره من تراسو تمیز کنم... می دونی اینجوری خیلییی خوب میشه واقعا... یا این ترم که خب من 3 روز 6 تا کلاس دارم، درسته 6 تا کلاس یا 12 ساعت اونقدر زیاد به نظر نمیاد، ولی خب من باید براش آماده شم، پرینت کنم، کوییز آماده کنم، مطالب مدنظرم رو مرور کنم، مطالب جدید و جذاب اضافه کنم، سرچچچچچ کنم یه عااالمه... خب همه ی اینها یعنی زمان می خواد... و این رو صبحا که بیدار میشم تا وقت مهد رفتن پسرم بشه، با سرعت انجام میدم و دیگه خونه تمیزه تا ظهر من برم دانشگاه و عصر که برگردیم باز خونه تمیز هست...
واقعیتش من حرف خیلی دارم، الانم ببخشید اینقدر طولانی شد، اما امیدوارم که گرهی از کارت باز کنه

سعی کردم حتی شده اشاره ی کوچیک به چیزای توی ذهنم داشته باشم... فقط یادت باشه هیچییییی 1 شبه به دست نمیاد... از یه عادت شروع کن، کم کم عادتای دیگه رو بهش وصل کن (خلاصه ی 1 فصل کتاب ادت های اتمی همین یه جمله اس به خدا)... مسواک رو عادت خودت کن، بعد بهش کرم رو اضافه کن، بعد روغن بدن، بعد روغن مو، بعد مثلا بستن سر با روسری ابریشمی (مثلاااا میگما) وووو...
برای اینکه یادت نره، همه ی کامنتای بچه ها رو یه جوری برای خودت دسته بندی کن و توی زندگی خودت مصداق یابی کن که به درد بخوره ان شاءالله
راستی هبیت ترکر اگه نداری بگو توی تاپیک بذارم