ارسالها: 7,835
موضوعها: 7
تشکر Received:
20,218 in 5,384 posts
تشکر Given: 8,760
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,701
صنوبر همون تاریخی ک nt میده رو معمولا ملاک میگیرن
بعد اون اگه بچه رشدش نسبت ب هفته ش کم باشه ،به صورت چشم گیر, بهش
میگن iugr
مثلا سن حاملگی مادر ۳۸ هفته س ،ولی بچه ب ۳۲ هفته میخوره
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
(۱۴۰۲/۷/۲، ۰۵:۱۶ عصر)samin** نوشته است: رز عزیز من از همه ی مطالبی که توی این تاپیک گذاشتی خیلی استفاده کردم
فقط این عکسا دیگه باز نمیشن
امکان داره دوباره آپلودشون کنی؟
سلام عزیزم
قدم نورسیده مبارک باشه
چه می کنی با این روزای پر فشار؟
ببین من نمی دونم چی بودن، خیلی وقتم پره... ولی می گردم و می خونم ببینم که چی بودن... اصلا چرا پریدن... نباید حذف میشدن!!!
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 364
موضوعها: 0
تشکر Received:
639 in 284 posts
تشکر Given: 294
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
641
سلام رزجان
من هم شدیدا مشکل دارم با شیردهی، دخترم سینه رو مک نمیزنه ولی به شیشه حمله میکنه، خیلی ناراحتم
نمی دونم هم از چیه که کل بدنم کهیر زده فکر کنم عوارض دارو بی حسیه
اشکال نداره عزیزم اگه سرت شلوغه نمی خواد وقت بذاری، خودم میگردم پیدا میکنم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Rose
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
سلام عزیزم
بیمارستانی که زایمان رو انجام دادی مشاور شیردهی نداشت؟
خب شیشه چون راحت تره بیشتر بهش تمایل دارن بچه ها...
کهیر رو با دکتر زنانت حتما مطرح کن به نظر من
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 364
موضوعها: 0
تشکر Received:
639 in 284 posts
تشکر Given: 294
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
641
به مشاور بیمارستان زنگ زدم گفت ما هرچی بوده رو همون موقع زایمان بهت گفتیم، کمک بیشتری نمیتونیم بکنیم
آخه من مثلا شیشه اونت گرفتم که دخترم سینه رو ول نکنه. اگه همونجوری که شیشه رو مک میزنه سینه رو هم مک میزد کلی شیر می تونست بخوره ولی الان سینه رو فقط برای بازی مک میزنه. هر سری مجبورم بدوشم و تو شیشه بهش بدم تا گشنه نمونه
کهیر هم الان دکتر بودم کورتون تجویز کرد. اینم از یک طرف شیر رو کم میکنه....
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Donya
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
ای وای چه شرایط سختی...
ببین اصلا نظر دکتر اطفالت در مورد کورتون و شیرت چیه... شاید لازم باشه یه مدت بدوشی و بریزی دور که بچه کورتون دریافت نکنه...
اصلا اشکالی نداره ثمین جون... شیرخشک برای همین وقتاست... زیاد هم ربطی به مدل شیشه نداره فکر کنم... من شیرمو می دوشیدم توی شیشه میدادم پسرم داشت سینه رو ول می کرد!!!! منم کلا شیشه رو گذاشتم کنار مال منم اونت بود... چون مسلما براشون راحت تره...
شیردوش داری؟ با شیردوش درسته دردناکه اما دست و بالت آزاد میشه و اذیت نمیشه چون اون اوایل بچه همش بغل آدمه شیر دوشیدن با دست مصیبته...
پس با مرکز بهداشت منطقه تون در تماس باش حتما... اونها معمولا هم واحد زایمان دارن (نداشته باشن هم می دونن کجا رو معرفی کنن) و هم بحث آموزشی دارن...
راستییییی تا می تونی کمک بگیررررر حتما حتماااااااااااااا
این ریکاوری بعد از زایمان خیلی مهمه... اصلا عذاب وجدان نگیر... بعدا نمی تونی کمک بخوای... اما الان از هر کی درخواست کنی بعیده روت رو زمین بندازه... تا می تونی استراحت کن و غذای خوب خونگی بخور... غذاهای افزاینده ی شیر بخور... پودرهای شیرافزا هست از اونها هم می تونی بخوری... ولی مهمترین بحث در تولید شیر گفته میشه که آرامش و خواب خوب مادره... پس اصلا ندیده نگیر... اگه کسی رو نداری، همسرت رو به کار بگیر... نیروی خدماتی بگیر که بیاد برات غذای خوب درست کنه و خونه رو مرتب کنه که شما فقط تمرکزت روی بچه باشه و استراحت کنی... از خانواده کمک بگیر مواد غذایی فریزری بگیر... مثل مایه های آماده برای ماکارونی، لوبیاپلو، پیاز سرخ کرده وووو امثالهم...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• mahtakhanoum
ارسالها: 364
موضوعها: 0
تشکر Received:
639 in 284 posts
تشکر Given: 294
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
641
۱۴۰۲/۷/۴، ۰۳:۳۳ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۲/۷/۴، ۰۳:۳۹ عصر، توسط samin**.)
ممنون رز عزیز از دلداریت. نمیدونی چقدر ناراحتم، هر شب کلی گریه میکنم.
فکر کنم افسردگی بعد از زایمان هم گرفتم
من به زور روزی دو ساعت می خوابم که اون هم پیوسته و با کیفیت نیست. تازه کار خونه رو کلا انجام نمیدم همش از نگرانی و استرسه
تایم بیداری هم یا دارم شیر میدوشم یا کارای دخترمو انجام میدم یا تلاش میکنم خوابم ببره
همین الانشم چندین وعده در روز بهش شیرخشک میدم. شیر خودم کمه. همون یه ذره هم با توان آخر شیردوش برقی بیرون میاد. دخترم حاضر نیست محکم مک بزنه. حتی خیلی وقتا سینه من رو به عنوان پستونک هم قبول نمی کنه...
همه بهم میگن باید بخوابی تا هم بیماریت درست بشه هم شیرت زیاد بشه.. انگار من از قصد نمی خوابم... من از خدامه سه ساعت پشت سر هم خوابم ببره ولی استرس و فکر و خیال نمیذاره..
حس میکنم بود و نبودم برای دخترم فرقی نمیکنه... من نباشم یکی دیگه راحت جامو براش پر میکنه....
کاربرانی که از این پست تشکر کردنداربرانی که از این پست تشکر کردند
• Rose
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received:
22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
عزیزم... بیا بغلم...
کاملا این حس ها طبیعیه...
اصلا اینطور فکر نکن
بگو اصلا دخترت رو ببرن بیرون از خونه... خودتم یه آرامبخش مناسب بخور و بخواب... نمی دونم دقیقا چند وقته زایمان کردی، اما یادمه دکتر من برام داروی ضد درد نوشته بود خیلی عالی بود... اسمش یادم نمیاد... حتی برای سردرد عالی بود
آره امکانش هست که عمدا نخوابی...
استراحت، آب فراوووووون (شیر و لبنیات زیاد نخور ممکنه بچه رو ریفلاکسی کنه)
قطره یا پودر شیرافزا (حتما حتما حتما تست کن...) عالیه حتما زودتر بگیرش می بینی چجوری فواره می زنه

نه اصلا اینطور نیست که کسی جات رو بتونه پر کنه... تازه اول راهی... بچه اینقدر زحمت داره، یه مدت دیگه هم هیچکس نیست که کمکت کنه، می بینی که چقدر بهت وابسته هست... بذار الان که درک خاصی از شرایط نداره، اضطراب نداره و... از کمک ها استفاده کنی، بعدش که وارد فاز جدید شدی، دیگه جون گرفته باشی که خودت بتونی از پس کارهاتون بر بیای...
استراحت یادت نره... بخصوص خواب شب...
فردا صبح ببینم میگی چند ساعت خوابیدیااااااااااااا
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم