ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
ترگل جان حالا من در جریان مقدار بغل کردنت نیستما، فقط اینو که گفتی، یه چیزی به ذهنم رسید...
میگم نکنه این بچه کمتر ازت نوازش دریافت می کنه و برای همین بدقلقی می کنه؟
به نظر من بچه ای که غر غرش بیشتره، اتفاقا نیاز به آرامش دادن بیشتری داره... چون داره از یه چیزی که ما متوجهش نیستیم، رنج می بره... ولی وقتی هیچ جوره عشق رو دریافت نمی کنه همش بدتر میشه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
۱۴۰۰/۸/۱۲، ۰۹:۲۹ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۸/۱۲، ۰۹:۳۱ عصر، توسط nona.)
عزیزم ترگل
فکر میکردم نوبت پوره اینها بشه بچه ها با اشتها بخورنش که
امروز هم مثل دیروز دخترم ادا درآورده کلا در تلاشه برای نشستن هرجا میذارمش بلند میشه زیر سینه هممیذا مش بجای مکیدن خودشوبلند میکنه همه جارو سیاحت میکنه اصلا انگار نه انگار باید غذا بخوره
ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
۱۴۰۰/۸/۱۲، ۱۰:۰۸ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۸/۱۲، ۱۰:۱۰ عصر، توسط Targol.)
رز جون اتفاقا درسته. این دخترم بیشتر از من بغل مامانمه.. شرایط جوری پیش رفت که به ناچار اون یکی دخترم رو بیشتر تو آغوش میگرفتم. البته این دخترم محبت کمتری ندید اما حقیقتش از جانب من کمتر بود، مامانم بیشتر ساپورتش میکرد. الانم که همش از دستش ناراحت و کلافه میشم مامانم با روی باز و مهربونی بغلش میکنه و قربونش میره. نمیدونم واقعا چه فاجعهای در انتظارمونه از این جریانات که دخترم مامانم رو ناجی میدونه، منم اون مامان بدجنس و بدخواهم لابد... اما الان از دست مامانم هم نمیخوره. نمیدونم کی و کجا باید این زنجیره رو قطع کنم. چون اون یکی دخترم خیلی بغل میخواد، سنگینتره و شیر خودمو میخوره. مامانم پاهاش و کمرش اوضاع خوبی نداره و از نگهداری اون یکی دخترم برنمیاد.. بهشون میگم تنها و مستقل باشیم هیشکی زیر بار نمیره. فقط در اون شرایط میتونم توازن برقرار کنم. البته توازنش به سمت توجه خیلی کمتر به هردوئه، اما در شرایط برابر.
عزیزم نونا دخترت چه شیطونه
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
نه نگران نباش، فاجعه که نیست به حول قوه ی الهی...
فقط سعی کن بیشتر با این یکی که ناراحته باشی...
یعنی مثلا بخوابونشون زمین، و این یکی رو بذار نزدیکترت... اگه بدقلقی می کنه، به جای اینکه بی خیالش بشی و بری اون یکی که خوش قلقه رو بغل کنی، یکم نازشو بکش، آواز بخون براش، باهاش صحبت کن، نازش کن و... تا یکم بتونه با شما بیشتر در تماس باشه و اطمینان بگیره از شما چون واقعا واقعا هیچکس جای شما رو نمیگیره و هیچیییی توی دنیا به اندازه ی شما براش مهم نیست... اون الان یهو انگار از شما قطع شده معلومه که بدقلقی می کنه... هم از بدنت جدا شده هم شیرت رو نمی خوره... من فکر می کنم این شیرخوردنه راهیه که ارتباط مادر و فرزند یهو قطع نشه که هر دو آسیب نبینن... و این بچه متاسفانه ناگهان هم بدن شما هم شیر شما رو باهم از دست داده، بغل بعد از تولدشم که جای مامانش یکی دیگه داره می کنه...
بخصوص که میگی میری اون یکی رو بعنوان آرامبخش، بغل می کنی، مطمئنا او هم حس می کنه... چون همسن هستن، سعی کن حسابی روی خودت کار کنی که تبعیض قائل نشی... و فعلا با این کوچولویی که شما رو میخواد یکم رابطه ت رو بساز چون اون یکی که حالش خوبه و طبیعتا نیازش به شما کمتره و حداقل توی شیر خوردن کلی از نیازهای جسمی و روحیش برطرف میشه... مادرتونم خواستن بچه ها ر بگیرن، اون خوش قلقه رو بدید حتی اگه سنگین تره اشکال نداره، یکی دو کیلو چیز خاصی نیست... می تونید بگید روی زمین تو آغوش بگیرن، چون بالاخره وزنشون دائم بالا خواهد رفت و آسیب بیشتری می تونن بزنن... پس بخاطر اینکه میگی اون خوش قلقه سنگین تره، این یکی رو از خودت محروم نکن... یا مدل های بغل کردن دوقلوها رو ببین، اونجوری بغل کن یا ببند به خودت (تا وزنشون کمتره میتونی راحت این کارو بکنی...)...
ببخشید من اسم بچه ها یا سنشون رو حتی نمی دونستم بالاجبار از این و اون استفاده کردم... خیلی ببخشید... اگه برات اشکالی نداره راهنمایی کنی که کدوم بزرگتر یا سنگین تر یا خوش غذاتره یا شیر خودت رو میخوره یا شیرخشک، میشه از صفت استفاده کرد...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
رزجون. ممنون بابت چیزهایی که نوشتی. باید حتما مجدد حرفهاتو بخونم.
الان نمیتونم. اما حتما میام همه چی رو شرح میدم. این موردیه که خیلی داره اذیتم میکنه.
ارسالها: 306
موضوعها: 0
تشکر Received: 1,323 in 293 posts
تشکر Given: 1,165
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
1,325
نونا جون الودگی هوا خیلی شدید فعلا نبرش بیرون
ارسالها: 1,251
موضوعها: 0
تشکر Received: 6,784 in 1,210 posts
تشکر Given: 4,526
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
6,938
منم بچه رو میبردم تو تراس یه ربع هر روز انقدر ذوق میکرد
الان میترسم در و پنجره باز کنم انقدر آلوده اس
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
۱۴۰۰/۸/۱۳، ۱۲:۱۴ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۸/۱۳، ۱۲:۱۷ صبح، توسط nona.)
آره شمیم جون نمیدونستم امروز بردم تابلوی شاخص رو دیدم دور میدون دیدم چه اشتباهی کردم اوضاع برای گروههای حساس ناسالمه
از اخبار خبر ندارم نمیدونستم گویا چند روزه
ندا دیگه رو تراس ببرش گناه داره بچه در هر صورت اگر خونه دستگاه تصفیه هوا نباشه هوای خونه همون هوای رو تراسه
فقط از هوای خیابون سالمتره
ترگل جون آره کلا میگن بچه به نشستن راه رفتن اینا برسه تمرکزش از غذا برداشته میشه شانس من دختر من از شروع نصفه بلند شدن و گردن گرفتن و خزیدن اینطوری شد
ارسالها: 10,766
موضوعها: 9
تشکر Received: 29,091 in 7,959 posts
تشکر Given: 44,430
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
33,760
وااای وااای بچه ها
یعنی من یک به خدا رسیده ام
نه شیر درست میخوره نه خواب داره
از دیشب حس میکنم یهویی تغییراتی کرده همسرم تایید میکنه
همیشه تی وی خاموشه خونه ما شبا میبرم بخوابونمش ساعت ۱۱باباش روشن میکنه با صدای کم تا من بیام
دیشب هنوز داشتیم میرفتیم تو اتاق روشن مکرد نمیدونین چه گریه ای کرد بعد آوردمش بیرون انقدر ریسه رفت دنبال تی وی میگشت پشتشو کرده بودم بهش انقدر سرشو چرخوند تا دیدش و آرم شد
بعد باهاش حرف میزد بلند بلند
کلا داره یا داد میزنه یا انگار به درو دیوار داره چغلی میکنه
همش عصبانیه و با اخم و داده
میترسم اتفاق خوبی نباشه
در حد ۲ دقیقه دید تی وی باباش خاموش کرد دنبالش میگشت دیگه تا ۱ انقدر گریه کرد و جیغ و داد یه کم به زوووور شیر خورد خوابید!!!!!
آها نونا جون دو هفته ایه شیر منو خیلی بد میخوره همینطوری که شما میکی دقیقا
بعد دیشب قبل داستان خواب و تی وی خوابوندمش رو تخت بی بالش گذاشتم دهنش قشنگ ۱۰ دقیقه ای هرکدومو خوردحالا به خاطر قرص شبم هنوز امروز ندادم از خودم بذار اگه باز شد بهت میگم یه تست بکن
میدونم نباید خیلی خوابیده بدیم اما باز از نخوردن بهتره
آها راستی انقدر کم شیر میخوره که ادرار کم کم میکنه همش پوشکش معلومه که مثلا یک یا دوبار کرده تو ۳ ساعت مثلا
قبلا قشنگ پر بود
قبلا یعنی هفته پیش اینا
وای ترگل جووونم خدا بهت توان دوبرابر بده الهی عزیز دلم
به مامان گلتم همینطور
منم فکر نیکردم به کمکی خوردن ببیوفتن حله
خدا کمک کنه
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
۱۴۰۰/۸/۱۳، ۱۱:۰۲ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۸/۱۳، ۱۱:۱۳ صبح، توسط Rose.)
بچه ها نمیخوام ناامیدتون کنم، ولی این موضوعات تا حدود 2 سالگی هست... تازه ما که 2.5 هستیم، هنوزم یه وقتا می خوابونیمش، بعد 45 دقیقه یه صدایی درمیاره (انگا که چرخه ی خوابش کامل شده و باید بیدار شه...)... غذا هست، مشکلات و شیطونی ها هست... واقعا تا 2 سال منتظر تغییرات روز به روز باشید و بخصوص به واندرویکس توجه کنید که آماده باشید و اگه لازم بود کمک بگیرید، یخچالتون رو پر کنید یا اینکه حتی تنها نباشید و بیشتر برید بیرون و اینها، به راحت تر گذروندن این دوران کمک می کنه...
من که تا 3 سالگی برای خودمون گفتم خبری از استیبلیتی نیست... چون پسرم فوووق العاده شیطونه و خیلی چیزایی که الان شما میگید رو ما مثلا تا 1 یا حتی 2 سالگی نداشتیم بخصوص بحث خواب پیوسته که ما تا 7 ماهگی واقعا هر 1 ربع بیدار میشد................
ولی مطمئنم که خیلی از بچه ها ممکنه خیلی زودتر از اینها به وضعیت پایدار برسن ولی 1.5 سالگی حداااقلشه... اگه این رو بدونید دیگه از تغییرات و سختی ها شوکه نمیشید
یوتاب جان شما چند هفته هستید؟
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
|