(۱۴۰۰/۴/۹، ۰۵:۴۷ عصر)(کژال) نوشته است: دوستان چند ماه بعد از تولد نی نی ها میشه مسافرت رفت؟
من الان واقعا خسته شدم و فقط به امید سفر تو زمستون دارم روزامو میگذرونم
توی اذر و دی همسرم خیلی اصرار کرد که یه کیش یا قشم بریم چند روز. اون موقع اوضاع کرونا هم خیلی خوب بود و کنترل شده بود . من ترسیدم که یه وقت مریض بشیم واقداممون چند ماه عقب بیفته و نرفتم و الان واقعا پشیمونم.
من قبل از کرونا هر روز از 6 صبح تا 7 شب بیرون بودم. مرتب مسافرت و گردش و تفریح. بعد از کرونا دورکار شدم و از اول بارداری هم که کلا خونه نشین. هم به خاطر کرونا و هم جفت پایین
از شدت کسلی و بی حوصلگی و افسردگی دارم میمیرم 
عزیزم می فهمم چی میگی

من خودم 2 هفته بعد تولد رفتم شهر همسرم که 4 ساعت راه داریم... 40 روزگیش هم شمال بودیم
البته من خیلی خوش زخمم و 9 روزگی که رفتم برای کشیدن بخیه دکترم بخیه رو پیدا نمیکرد آخرم گفت حتما جذبی بوده

خلاصه اگه جای مطمئنی هست و میشناسی و خودت اطلاعات خوبی داری که از پس بچه و گریه ها و آروغ و شیر و به خصوووووص پاکیزگی محیط برمیاید، یا کسی رو دارید که باهاتون بیاد و کمکتون باشه، به نظرم یکم زخمت خوب بشه می تونی بری... من تنها بودم کلا... اون 2 هفته بعد زایمان هم رفتم یکم کمکم کنن، ولی اونها بیشتر از خودم بی تجربه و بدون علم لازم بودن دیگه فوری برگشتیم...
اگه نه بدنت ضعیفه، جای معتبر نمیشناسی اونم توی کرونا، تجربه ی بچه نداری و یا کسی نیست کمک دستت باشه وو... ترجیحا تا 90 روزگیش صبر کن و به گردش توی پارک و پیک نیک رفتن توی پارک های نزدیکتون بسنده کن که بچه تحت نظر و تسلط کاملت باشه... چون خدای نکرده اگه تب یا اسهال بگیره، حتی ممکنه نیاز به بستری باشه و لازمه نزدیک دکترتون باشید...
از 90 روزگی تا حدود 6 ماهگی زمان خیلی خوبی برای سفره چون حرکت آنچنانی نداره، زیاد همه چیز رو نمی تونه بگیره بکنه داخل دهنش و فقط دستشه که می تونی دائم بشوری تا همش تمیز باشه... ولی بعدش که کم کم سینه خیز میشن و راه میفتن و همه چیز رو دهنشون می کنن باز یکم محدودیت ایجاد میشه تا حدود 2 سالگی... ما آخرین سفر قبل کروناش 6 ماهگیش بود که چند ماه قبل کرونا بود، اولین سفر بعدی همین 1 ماه پیش بود که حرف متوجه میشد و خودش میرفت دست میشست یا میخواست ضدعفونی کنه ووو...
در کل خیلی چیزا به شرایط زندگی خودتون بستگی داره که چقدر بچه مستقل باشه، چقدر خودت مسلط باشی، چقدر کمک داشته باشی، جایی که بخوای بری چقدر تمیز باشه و...
کلا برای نوزاد خیلییییییییییی بهداشت مهمه... من از دکترش پرسیدم برای شمال 40 روزگی، گفت ببین اگه توانش رو داری اشکال نداره فقط و فقط مواظب بهداشتش باش...
در کل یه توصیه ی خواهرانه می تونم بهت بکنم... الان چک کردم دیدم هنوز هفته های وسطی هستید و هنوز زمان زیادی تا تولد دارید

چون به نظرم اومد که شما هم بچه دور و برتون نیست گفتم شاید بهتره بگم که زیاد به سفر فکر نکنی... اگه بتونی بری همین سه ماهه ی دوم بهتریم زمانه، ولی اگه استراحت داری، فکر کردن به امری که می تونه براتون خطرناک باشه، خیلی عذاب آوره... مثل اینکه رژیم باشی ولی همش دستور غذا و کلیپ آشپزی ببینی

نمی خوایم توی زندگی عذاب بدیم خودمون رو که...
پس به نظرم سعی کن تفریحات خوب و سالم در نزدیکی خودتون پیدا کنی و از الان خودت رو برای بعد از زایمان شارژ کنی

الان خودت رو توی خونه نگه ندار و اگه می تونی با دوستات برو بیرون و مثلا یه وعده بیرون باشید... دعوتشون کن خونه ت، برو خونه شون، برو کلاس های آمادگی زایمان که گروه هایی دور خودت بسازی و سرت گرم بشه... کتاب بچه داری بخون تااااا می تونی... با دوستات و فامیلهایی که دوستشون داری در تماس باش... روز و شبهای خوب با همسرت بساز و خاطرات قشنگ درست کن... آلبوم بچه رو شروع کن و مثلا خاطراتت رو بنویس... کلا خودت رو با شرایطت آداپته کن و سرت رو گرم کن و به شرایط قبل از بارداریت دیگه اصلا فکر نکن و مقایسه هم نکن که کمتر اذیت بشی... کللللللا بچه یک چپتر جدید بی انتها توی زندگی باز می کنه و همه چیز در مقابلش بی معنی میشه... شرایط بعد از بچه رو اگه با قبل مقایسه کنی فقط و فقط داغونت می کنه...
من خودم خیییییلییییی درگیر همین مساله ای که گفتم بودم... تا یکی دو روز قبل زایمان هم میرفتم دانشگاه و سرکار و توی کل بارداری یه روز یا حتی یک وعده کمک نداشتم یکی یه لیوان آب دستم داده باشه و... ولی بعدش که می دیدم هم دوره ای هام مثلا دارن میرن کانادا و آمریکا و ژاپن، میدیدم کتاب می نویسن، ترجمه می کنن، مقاله میدن، دفاع می کنن ووو... فقط باعث میشد حس بدی نسبت به خودم پیدا کنم... ولی کم کم از حدود 20 ماهگی با موضوع کنار اومدم... فهمیدم واقعا مسیرهای زندگیها متفاوته... من الان این شرایط رو در سی سالگی تا سی و سه سالگی تحمل می کنم و بعدش بچه م میره مهد ووو... اما خب دوستام توی 40 سالگی بالاخره به این روزا میرسن دیگه... یا حتی خیلیاشون حتی ازدواج هم نکردن چه برسه مسئولیت بچه روی دوششون باشه و من خودم رو دارم با اونها مقایسه می کنم!!!!!!... خب فهمیدم موفقیت من همیشه فقط نباید درس باشه... نباید درآمد باشه... و کم کم، کم کم افسردگیم بهتر شد... هنوزم با توجه به کرونا و وضعیت سلامت جسمانیم درگیرش هستم ولی خیلیییی بهتر از قبلم و شرایط جدیدم رو نسبتا پذیرفتم... من که همیشه همه جا بهترین بودم به کجا رسیدم که حالا 2-3 سال خونه نشینی بخواد بهش آسیب بزنه؟ آپولو که هوا نمی کردم
در کل یکم علائقت رو دستکاری کن چون حاملگیه و خب واقعا کاریش نمیشه کرد... هر چی حال خودت بهتر باشه، برای نی نی هم بهتره برای همسرتم بهتره

خیلی حواست به خودت و افسردگی باشه، چون انگار شما هم داری حسرت می خوری... حسرت روزایی که سرت شلوغ بود و توی جامعه بودی... این علامت خیلی مهمیه که شاید شاید شاید در معرض افسردگی باشی که البته خیلییییییی خیلیییییییی بین زنان باردار و تازه مادرها طبیعیه

فقط سعی کن حال دلتو خوب کنی

با هر روش امنی که می شناسی
امیدوارم حالت روز به روز بهتر بشه