ارسالها: 2,662
موضوعها: 0
تشکر Received: 6,114 in 1,846 posts
تشکر Given: 4,176
تاریخ عضویت: تير ۱۴۰۰
اعتبار:
7,863
۱۴۰۰/۹/۲۲، ۱۱:۳۰ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۹/۲۲، ۱۱:۳۷ عصر، توسط Celin.)
راستی یه سوال شما اطلاع دارید چند سال قطره آهن جزو روتین بچه ها زیر دوسال شده؟
من خودم ده ۶۰ هستم قطره آهن هم اون موقع نبود تا جایی هم که یادمه مامانم گفتن دوبار دکترشون آمپول کلسیم تجویز کردن قرص اهن هم نمیخوردن با این حال هیچ وقت نه من نه خواهر کم
بود آهن نداشتیم
چرا الان همه بدون آزمایش باید قطره آهن بخورن؟
برای من که دکترم میگفت اصلا آهن و کلسیم مصرف نکن بالاست
فقط تو بارداری استفاده کردم الان فکر کنم به طور محسوسی با اون خونریزی موقع زایمانم کمبود آهن دارم
قربونت نونا جان مهربونم
منم همچین سنم کم نیستا هفته اول ۳۳ هستم ولی قیافه ام نمیخوره موقع بارداری همه چپ چپ نگاهم میکردن که این دختره نذاشته ۲۲،۲۳ سالش بشه بعد بچه بیاره
یه خانم ۲۶ساله امده بود برای کشیدن بخیه کلی برام کلاس گذاشن که آره چندسال از ازدواجم گذشته و ...بعد که سنمو گفتم بنده خدا بی صدا رفت هیچی نگفت دیگه
خلاصه تو بارداری با نگاه خیلیا سر تشخیص اشتباه سنم معذب شدم
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
سلین عالیه که بی بی فیسی عزیزم
آقا یادتونه گفتم دخترم میوه خوریشو دوست داشت؟ همون یبار شد  یعنی منتظره اینجا ازش تعریف کنم حالمو بگیره 
بهرحال من سنگرو حفظ کردم جدیدا حریره دیگه دوست نداره هویج یکم دوست داشت بهتر از گلابی و سیب حداقل یکم دهنش گذاشت 
این هفته ایشالا میرم سر سوپ و جو دوسر و اینا…
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
بچه ها کژال چرا نیست؟!
خب جونم براتون بگه که این دوستام اومدن به نیت اینکه آخر امسال هر دو میخواستن اقدام کنن برای بچه اومده بودن با سختیای کار آشنا بشن… حالا این دختر جون من که فقط بغلمه یا باید کنارش باشم وگرنه قشقرق به پا میکنه این یک روز و چند ساعت که دوستام بودن بیایین ببین چکار کرد!
یعنی اصلا انگار مادری نداره تا بودم که آروم بود میرفتم اینور اونور فشنگ با اینا بازی میکرد با زبون خودش حرف میزد جیغ جیغ میکرد بغلشون میموند!! وسط هال ما در حال خنده و حرف این بچه خودش میخوابید یعنی من مدام میگفتم اینطوری نیستا اونا میگفتن بچه به این ماهی و بی آزاری و خانمی اینو میگی هی سخته و نمیدونم دو دقیقه نمیشه تنهاش گذاشت؟! گیرمون آوردی؟! و من مونده بودم در بهت و حیرت حتی اون شبی که اینا موندن دخترم ۷:۳۰ اینا خوابید تا فردا ۶-۷ صبح یبار فقط بیدار شد!!!! در صورتی مه خدایی یه ماهه قشنگ سه بار طول شب بلند میشه!! خلاصه اینا که رفتند همین الان اقدام کنن اصلا عاشق بچه شدن و من موندم با دخترم که بعد رفتنشون دوباره شد دختر قبلی خودم فداش بشم  تصمیم داره دهن مامانشو فقط سرویس کنه گویا
امروز هم صبح یکی از خواهرام اومده بود بهم سر بزنه غذاسو گفت بده من بدم، یعنی بچه ها خدا شاهده منی که هر وعده قشنگ نیم ساعت ادا درمیارم شعر میخونم بازی میکنم به عروسکا غذا میدم دالی بازی میکنم با عروسکا پشت صندلی غذاش تا خانم دهن مبارکشو یک میلیمتر باز کنه غذا بخوره مبهوت وایساده بودم، یعنی تا گذاشتمش رو صندلی کمربند نبسته دهنشو به سمت خواهرم که کاسه و قاشق دستش بود باز کرده بود بعد سرشو آورده بود واقعا توی کاسه آخرشم یک سوم نهایی خواهرم کاسه رو داد سر کشید!!!!!!!!!!! بعد خواهرم به من میگه بچه به این خوبی چیه همش تو گروه مینوبسی غذا نمیخوره بچه رو اینقدر گشنه نگه میداری کاسه سر میکشه!!!! حتی سیبم خورد از دستش ، حالا رفت نوبت من که رسید خدا شاهده عین قبل شد  بخدا فکر میکنم دستم انداخته هم منو هم باباشو
اون قضیه خوابش بود هرکاری میکردم نمیخوابید تا دادنش دست خواهرم خوابید اینم برنامه الانش
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
۱۴۰۰/۹/۲۳، ۰۶:۵۹ عصر
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۹/۲۳، ۰۷:۰۰ عصر، توسط Rose.)
وای نونا چه خنده دار تعریف کردی
آره هم کژال یه مدته نیست هم یوتاب از دیروز نیومده خبری از خودش بده... نگرانم که چی شده...
می دونی چیه نونا........ بچه ها با مراقب اصلی (که اکثرا مادره)، نزدیک به 400 برابر بیشتر اذیت دارن... و برای همینه که از دست ما سخت غذا می خورن یا می خوابن وووو... نق نقاشون برای ماست ولی توی بغل دیگران آروم و خنده رو ان...
دیگران براشون جذابیت دارن... سرگرمیشون انگار از ماها بیشتره... مادر و بچه تا آخر اضطراب جدایی از نظر بچه انگار یکی هستن... یعنی مادر خود بچه اس... برای همینم نمی تونه جداییش رو تحمل کنه... و انگار ما یه کتاب بازیم براشون... ولی بقیه نه... حتی بچه اضطراب ما رو حس می کنه و خودشم مضطرب میشه و برای همین بچه میره بغل یکی دیگه انگار میشه یکی دیگه... ولی مادرش رو به گریه می ندازه... یعنی من که اینجوری بودم... اینقددددر موقعیت ها پیش میومد که بدون کنترل فقط گریه می کردم...
همین الانم من نمی تونم بخوابونمش مگه دیگه خودش در حال غش باشه... چون فکر می کنه مامان = بازی... فکر می کنه جدی نیستم... و این خیلی بده... خیلی روزها مجبورم تماس تصویری با باباش بگیرم تا بگه بخواب... یه وقتا حتی این هم عمل نمی کنه و باید باباش بیاد بخوابوندش... در این حدددددددد...
شبا هم که کلا باباش می خوابوندش...
از 1 تا حدود 2 سالگی، کلا با من حموم نمیومد...
و چقدرم روی مخ من بود وقتی می گفتن بچه به این آرومی و آقایی و فلان و بیسار................ انگار رنج من رو نمی دیدن...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 216
موضوعها: 0
تشکر Received: 1,534 in 222 posts
تشکر Given: 2,279
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
1,534
ای جانم نونا چه خنده دار. دخترت پیش خودش گفته اگه بداخلاقی کنم و ادا در بیارم اینا واسم همبازی نمیارن بزار خانومی کنم گول بخورن برن واسه اقدام
ارسالها: 6,679
موضوعها: 0
تشکر Received: 20,561 in 4,948 posts
تشکر Given: 8,673
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
25,418
نوناجون به جنبه مثبتش نگاه کن. میتونی از مهمونی لذت ببری. پس مثل این نوبرهای من خوبه که خوش اخلاقهش جوری گریه میکرد که تو عمرم ندیدم؟ اصلا زهرمارم شد همه چی. دوستم میگفت چه بداخلاقه. میگفتم به خدااا تا حالا اینجوری نبود!
ارسالها: 8,455
موضوعها: 1
تشکر Received: 30,666 in 6,991 posts
تشکر Given: 20,214
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
35,283
اره رز جون همینه کلا بغل من و باباش یجوره ، یوتاب عزیزم انروز تاپیک اعتراف اومد اما مژال آخرین پستش این بود که مادر خوبی نیستم دیگه هم نیومد، حالا انگار مثلا من خیلی مادر خوبیم  بلاخره هممون به حاهایی کم میاریم دیگه ، پیریروز اولین بار قاشقو با خرص مردم تو دهن دخترم تف کرد قاشقو پرت کردم بعد نیم ساعت گفتم به خودم خجالت بکش 
بن سای عین این گشنه ها بخدا رفتار کرد کامل سرشوکرد تو کاسه له له میزد
بابا سروناز روزی صدبار به خودش میگم برات همبازی میارم 
ترگل بابا کفتم از قبل آمادش میکنم تو هم حتما آمادشون کن امروزم به خواهرم گفتم بهو نیا جلوش، وگرنه ببین گریه وحشتناک دختر من سر خواهرشوهرم قطع نمیشد، عمه همسرمم رفتیم خونشون اومد دم در استقبال همینکارو کرد اونو که تا میاوردمش تو پذیرایی میزد زیر گریه عمه رو میدید
ولی یاد گرفتم آمادش کنم قشنگ قبلش
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
آره نونا جان واقعا همه ی ما یه جاهایی مشکل داریم دیگه...
هیچکس نه مادر کاملیه نه می تونه مادر کاملی باشه...
چون فقط مادر نیستیم که...
اتفاقا هدی فیت همین امروز به یه سوال این مدلی جواب داد و آبی بود روی آتیش واقعا...
ما در حد توان و خیلییییی بیشتر از خیلیا برای بچه مون مادر خوبی هستیم...
هممممه مون
آدم آهنی هم که نیستیم...
ولی داریم در حد توان تلاش می کنیم...
خیلی وقتا هم ممکنه نمره ی مدنظر متخصصین رو نگیریم...
مثل دوران درس و مدرسه که نهایت تلاشمون رو می کردیم اما توی اونهایی که درسخون بودن، کمتر کسی بود که همه ی درساش رو تاپ باشه... هر کسی توی یه زمینه ای قوی تر بود و همون میانگین کارش رو می برد بالا با اینکه ممکن بود توی یه درس دیگه، نمره ش کمتر هم باشه...
اون متخصصی که بچه نداره، میگه هر والد روزی حداقل باید ۲ ساعت وقت بذاره...
تا ۲ سالگی اصلا تی وی نبینه...
ولی بچه نداره که بدونه مادر بودن و پدر بودن کل زندگی یک انسان نیست...
والدین اهداف موازی با بچه هم دارن...
اگر دلسوز هستی تکنیک یاد بده...
یا مثلا می بینی میگن تا ۲ تی وی ممنوع... ولی بین حرفا می بینی کلیپ نوه ی ۱۸ ماهه میذارن که خیره شده به تی وی داره بدنشو تکون میده... و میگن آرههههه این اشکال نداره... از ۱۸ ماه اگه بازی بکنید اکی هست... با اینکه آوادمی متخصصین اطفال میگه زیر ۲ بهرحال ممنوع... یا میگه متخصص دوزبانگیه ولی پسراش اصلا فارسی نه بلدن درست حرف بزنن خوندنم که هیچی دیگه... نوه ها هم که تعطیل... اصلا فارسی نمی فهمن... ولی خب دائم حرف از ممنوع بودن تی وی میزنن... اونم توی کرونا با این شرایط وخیم که بعضی مادرا مثل خود من به مرز جنون رسیدن واقعا... یعنی ما آدم نیستیم؟
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 5,223
موضوعها: 278
تشکر Received: 22,296 in 4,717 posts
تشکر Given: 14,824
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
24,870
۱۴۰۰/۹/۲۴، ۱۲:۴۶ صبح
(آخرین ویرایش: ۱۴۰۰/۹/۲۴، ۱۲:۴۶ صبح، توسط Rose.)
https://instagram.com/mi.moo63?utm_medium=copy_link
هم در مورد همین موضوع یه رشته استوری گذاشتن... اگه میخواید تا پاک نشده بخونید...
بخصوص کژال جان اگه اینجا رو می خونی، این استوریا رو ببین...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
ارسالها: 10,766
موضوعها: 9
تشکر Received: 29,091 in 7,959 posts
تشکر Given: 44,430
تاریخ عضویت: خرد ۱۴۰۰
اعتبار:
33,760
سلام به همه
ممنونم رز عزیز که به فکرم بودی
رلستش از دیشب ساعت ۱۱تا الان قند عسل کلا ۵-۶ تا نیم ساعت تقریبا خوابیده
و بسیاااار به واندرویکسش وفاداره بچم
منم همچنان یه مامان پر از دست و کتف و پا دردم و اعصاب هم ندارم
البته بچم که گناهی نداره با اون نه
کلا اعصاب ندارم
گوشیمم خراب شده
خلاصه که همه چی داره بر وفق مراد میگذره...
دوستون داذم
|