امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
دوستان سلام
موضوعی خیلی زیاد فکر منو مشغول کرده و می خوام ازتون راهنمایی بگیرم
من حدودا ۵۰ روزه زایمان کردم. بچه ام از زمانی که به دنیا اومد تا دو هفته بیمارستان بستری بود که تو تجربه زایمان مفصل می گم. با توجه به اینکه خانواده ام شهر دیگه ای زندگی می کنن مادرم برای زایمانم اومد و حدودا ۴۰ روز پیشم بود. اما توی این مدت از همسرم دلخور شد و خب تا حدودی حق داشت
همسرم خیلی مرد خوب و با شخصیته. همیشه هم مهمان نوازی خوبی داشته اما خب این مدت قاعدتا به خاطر مریضی بچه، حساس شدن زیاد خودش روی مادرم (که خودش قبول داره) و حتی بعضی رفتارای مامانم، گاها رفتارهای سردی با مادرم داشت. خانواده من خییییلی اهل تعارف و احترامای افراطی هستن و اگر این موضوع براورده نشه ناراحت می شن و فکر می کنن مورد پذیرش میزبان نیستن. خب مادر من که این مدت مهمون نبود و تقریبا کل کارای خونه و وقتی بچه اومد خونه رو انجام می داد. همسرم هم تا حدودی کمک می کردها
توی زمانی که بچه بیمارستان بود من و مادرم پیشش می موندیم و نشد که مادرشوهرم بمونه علیرغم اینکه تعارف می کرد . یه روز مادرم به من گفت که مادر شوهرت توی این مدت یه غذا درست نکرد بیاره می دید ما بیمارستانیم که خب راست می که. حتی بعد مرخص شدن بچه پاشدن رفتن مسافرت! متاسفانه من خیلی مقایسه می کنم که خانواده خودم چقدر ساپورتمون کردن اما خانواده همسرم نه و چقدرررر همسرم ازشون ممنونه اما یه تشکر درست حسابی از مامانم نکرده
و بعد هم مامانم هم گفت همسرت چرا انقدر سرد رفتار می کنه؟ تا زمانی که بچه بیمارستان بود خب طبیعی بود الان که همه چی بخیر گذشته چشه؟ من با وجود اینکه متوجه سردی رفتار همسرم با مادرم شده بودم و بهش هم گفته بودم که چرا اینجوری می کنی و اونم گفته بود ممنون که گفتی حواسمو جمع می کنم، به مادرم گفتم نه خب چیزیش نیست و خلاصه از شوهرم دفاع کردم
تا اینکه پدر هم اومد و به من گفت دخترم مواظب زندگیت باش و هر کسی از همسرت ناراحت بود برات مهم نباشه. من حدس زدم که شاید مادرم چیزی گفته بهش.
زمانی که مامانم از همسرم گلایه کرد، گفت آره حتی پدرت متوجه سردی رفتار شوهرت با من شده و حتی گفته بیا با هم برگردیم!!! من بهش نگفتم که بابا اینجوری گفته بهم
خلاصه مخصوصا یکی دو روز آخر همسرم خییییییلی رفتارش با مادرم سرد بود و نا گفته نماند که سر همین موضوعات بحثمون شده بود و خب حوصله نداشت.
در کل مادرم با ناراحتی از همسرم رفت اما خب در رفتار خیییلی نشون نداد. مثلا بعدش تولد همسرم بود و تبریک گفته بود بهش اما زنگ نزده بود
یا مثلا داداشم تبریک نگفته که من می گم شاید مامانم این دلخوری رو انتقال داده بوده بهش
الان هم که مامانم رفته تو حرفهاش تیکه می ندازه به من. مثلا می گفت آره من حتی تولد هم تبریک گفتما، یا مثلا فلانی گفته نامزد دخترم خیلی خوبه منم گفتم خدا کنه تا آخر همینجوری بمونه... من می فهمم منظورش همسر منه ها هی اومدم یه چی بگم نگفتم
می دونین من به مامانم حق می دم، دلش گرفته از شوهرم، توقع این برخوردا رو نداشته اما خب شوهر من ۷۰درصد رفتاراش خوب بوده شاید ۳۰ درصد ایده آل نبوده. مادرم هم آنچنان رفتار گرم نداره
مثلا شوهرم دو بار غذا درست کرد مامانم ایراد گرفت اونم ناراحت شد
من این وسط موندم، خیلی به خودم می گم ول کن، رابطه شون به خودشون مربوطه اما نمی تونم. ناراحتم که رابطه شون اینجوری شده. ذهنم خیلی مشغوله. حس می کنم باید کاری انجام بدم اما نمی دونم چی. از شوهرم خیلی دلگیرم و هر کار می کنم نمی تونم فراموش کنم. درسته بعضی رفتارای مادرم با همسرم هم ناراحتم کرده اما خب بالاخره به خاطر کمک به ما اینجا بوده. واقعا خودمم توقع بعضی رفتارا رو از شوهرم نداشتم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، liyane، mona70، خانم فسقلی، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ا نداجون من اشتباه خوندم. اره موهای من هنوز خیلی میریزه
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، mona70، Nedaa28، nona، خانم فسقلی، شماره مجازی تیندر
پاسخ
سلام به همگي
بچه ها يادتونه پسر من آبشاري و جهشي شير خام بالا مياوورد؟
بعد از واكسن چهار ماهگي ديگه بالا نياوورد
تا اينكه ١٧ اذر ماه با مقدادي نوبت داشتم سونو كرد گفت دريچه ي معده تكامل پيدا كرده و بسته شده اندازه ي مري هم خوبه ولي..
ازين به بعد رفلاكس وارد فاز پنهان ميشه و تا سه چهار سالگي ممكنه طول بكشه
البته من بايد داروهاشو تا زماني كه كمكي رو شروع نكرده ادامه بدم
راجع به شير خوردنم بچم توي خواب شير ميخوره همچنان ولي مقدارش خوب و قابل توجه بود
غذاي كمكي رو دو روز با سرلاك بدون شير هيپ و سرلاك شب هاينز شروع كردم ولي معده ش سنگين شد با خودم گفتم تا بعد واكسن ٦ ماهگي صبر ميكنم چون ميخوام مطمعن بشم پرزاي روده معده ش كامل شده باشه
اما
الان دو سه روزه جونمو بالا مياره تا شير بخوره واسه همين امروز ساعت ١١ بهش يه كم سرلاك دادم
و نميدونم شايد سرلاك تشنه ش كرد چون وعده ي شير ساعت يك ظهر رو خورد
حالا كلا به نظرم اين بچه ها مودي ميان
الان من واقعا نميدونم مشكل كجاست
توي گهواره پرسيدم يه مامان گفت اين يعني وقت شروع غذاي كمكيه
حالا منم استارت رو از امروز زدم ببينم چي ميشه
ما تا اينارو بزرگ كنيم خودمون به فنا رفتيم

راستي
ممنونم كه جوياي احوالم بوديد خيلي دوست داشتني و بامعرفت هستيد
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Targol، youtab، خانم فسقلی، شماره مجازی تیندر، مینو
پاسخ
شاینینگ جان تبریک میگم به دنیا اومدن نینیتو.با توجه به اینکه تا جایی که یادمه همسرتون آدم خوب و محترمی بودن و رفتار خوبی با خانوادتون داشتن فکر میکنم این رفتاراشو بتونین بذارین به پای چالش بزرگی که به عنوان پدر واردش شدن و خب مشکلات اولیه نینیتون و عوض شدن یکباره سبک زندگیتون و .... به هرحال برای مردها هم برهه جدیدیه و اینکه مسلما کنار هم بودن زیاد چالشا و دلخوریای جدیدی رو با خودش به همراه داره و خیلی فرق داره با دو سه روز و چند ساعت و .. که مهمون میاد یا ادم مهمونی میره. به نظرم باهاش حرف بزن و یه کادویی بابت تشکر از مادرت تهیه کنین و بعد ا یه مدت دعوتش کنین که یا ایشون بیان یا اگر مقدور بود براتون شما برید تا از دلشون در بیارین
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Rose، shiningdiamond، Sisi، youtab، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان
پاسخ
(۱۴۰۰/۱۰/۴، ۰۷:۳۹ عصر)صنوبر۷۱ نوشته است: شاینینگ جان تبریک میگم به دنیا اومدن نینیتو.با توجه به اینکه تا جایی که یادمه همسرتون آدم خوب و محترمی بودن و رفتار خوبی با خانوادتون داشتن فکر میکنم این رفتاراشو بتونین بذارین به پای چالش بزرگی که به عنوان پدر واردش شدن و خب مشکلات اولیه نینیتون و عوض شدن یکباره سبک زندگیتون و .... به هرحال برای مردها هم برهه جدیدیه و اینکه مسلما کنار هم بودن زیاد چالشا و دلخوریای جدیدی رو با خودش به همراه داره و خیلی فرق داره با دو سه روز و چند ساعت و .. که مهمون میاد یا ادم مهمونی میره. به نظرم باهاش حرف بزن و یه کادویی بابت تشکر از مادرت تهیه کنین و بعد ا یه مدت دعوتش کنین که یا ایشون بیان یا اگر مقدور بود براتون شما برید تا از دلشون در بیارین

ممنون صنوبر عزیز از پاسخت
راستش همین چند ساعت پیش یهو به سرم زد و به مادرم گفتم که آیا منظورت از حرف که فلانی گفته نامزد دخترش... همسر منه؟ گفت نه
گفتم راستش من از شما دلخورم که جلوی خواهرم در مورد همسرم صحبت کردی
و خب بحث باز شد و مادرم گله هاش رو گفت. اینکه همیرم یه شبهایی کلا با مامانم حرف نمی زد، اینکه حتی یه تشکر نکرده موقع خداحافظی، اینکه بعدش یه زنگ نزده، اینکه یلدا رو تبریک نگفته. و مامانم به داداش یه چیزایی گفته و باعث شده اون هم تولد همسرم رو تبریک نگه و نیاد تهران
در این حین من اشکم در اومد و همسرم زنگ زد و گفت چرا ناراحتی؟ منم خب نمی شد بگم قضیه رو
گفتم داداشم و خواهرم نمی یان تهران . گفت چرا؟ گفتم خب حس می کنن ولکام نیستن به خاطر رفتارای تو
که داشت بحثمون می شد و من دیگه کش ندادم
می دونی این اذیتم می کنه که کوچکترین کار خانواده همسرم به چشمش می یاد اما مادر من نه و از اینکه این مقایسه ها می یاد تو ذهنم ناراحتم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، youtab، شماره مجازی تیندر، صنوبر۷۱
پاسخ
شاینینگ جان چقدر بد مدیریت کردی. خواهر و برادرم نمیان به خاطر رفتارهای تو، معلومه تهش خوب از آب درنمیاد. کلا هر کی کارهای خونواده خودش بیشتر به چشمش میاد.
ولی من جات بودم حوصله نداشتم انقد به این موضوع فکر کنم و میذاشتم زمان بگذره تا هر دو طرف فراموش کنن. درسته آدم خیلی ناراحت میشه و انگار این وسط گیر میکنه، اما اگه میخوای یکم کمک کنی به رابطه باید برای طرفین خبرهای خوب ببری نه بد.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
(۱۴۰۰/۱۰/۴، ۰۸:۱۰ عصر)Targol نوشته است: شاینینگ جان چقدر بد مدیریت کردی. خواهر و برادرم نمیان به خاطر رفتارهای تو، معلومه تهش خوب از آب درنمیاد. کلا هر کی کارهای خونواده خودش بیشتر به چشمش میاد.
ولی من جات بودم حوصله نداشتم انقد به این موضوع فکر کنم و میذاشتم زمان بگذره تا هر دو طرف فراموش کنن. درسته آدم خیلی ناراحت میشه و انگار این وسط گیر میکنه، اما اگه میخوای یکم کمک کنی به رابطه باید برای طرفین خبرهای خوب ببری نه بد.

ترگل جان وقتی خبر خوبی وجود نداره چی بگم؟
من وقتی می بینم مادرم انقدر دلگیره چی کار می تونم بکنم؟؟ همسرم اصلا رفتارای زشتش رو قبول نداره
واقعا نباید یه تشکر کنه بابت این همه زحمت؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ندا جون من از بعد پنج ماه و نیم ببعد خیلی کم شد خدارووووو شکر گوش شیطون کررررر Smile Smile
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Nedaa28، Targol، شماره مجازی تیندر
پاسخ
گفتی همسرت گفته ممنون که گفتی حواسمو جمع میکنم. به نظر میومد قبول داره.
چی بگم ولله. خودت صلاحتو بهتر میدونی.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
بچه ها شما از کی به نی نی ها آب دادین؟
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • liyane، nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان