امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
رز جان موفق باشی
ندا اقتضای سنشه یه دو ماه حرص میخورن Smile
ترگل متاسفانه عید خیلی شلوغه همه جا ، واقعا فقط باید جایی رفت که جا داشته باشی
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mona70، Nedaa28، Rose، Targol، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
منم از مسافرت عید خوشم نمی یاد چیه همه جا شلوغه حتی دستشویی...اونم باابن وضع امیکرون و کرونا و با دوتا بچه کوچیک،دیروز همسرخان گفت عید بربم کجا گفتم هیچ جا بااینا کجابریم...اخه...
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، mona70، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
سلام بچه ها, من دوماهگی و چهار ماهگی و الانم اول هشت ماهگی پسرم سفر رفتیم من که هیچی نفهمیدم کلا و در اختیار بودم, اما این بار اخری خیلی از دست خ ش بزرگه حرص خوردم, در حدی که به همسرمم گفتم و البته ناراحت شد ازم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mona70، Nedaa28، nona، Rose، شماره مجازی تیندر، پری سیما
پاسخ
یوتاب خوب کردی گفتی. هیچی تو دلت نگه ندار. من که انقد گفتم شوهرم میگه خودت جواب بده از این به بعد Big Grin

بچه ها من مشکلم با پسرم اینه که هر پارچه ای اطرافشه میخواد ببره تو دهنش. یعنی دیشب حمله میکرد سمت باباش که آستین تی شرتشو بگیره. امروزم یاد گرفته یقه لباسشو میکشه میبره تو دهنش. یقش کلا ول شده انقد کشیده
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، mona70، Nedaa28، nona، Targol، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
سلام
ما اگه درست ذهنم یاری کنه
دو هفتگیش شهرستان
۴۰ روزگی شمال
دو ماهگی شهرستان
۶ ماهگی مشهد
۲ سال و ۶ ماهگی شمال که از همه سخت تر همین آخری بوده...
منم متاسفانه کمکی دریافت نمی کنم و همون دوهفتگی که رفتیم شهرستان برای این بود که یکم کمک بگیریم ولی چون گفته بودیم مثلا قبل از دست زدن به بچه دستتون رو بشورید، مامان همسر میومد بالا سر پسرم و می گفت که مامانت گفته بهت دستتتتت نزنیم و دستشو می برد عقب و یه کمکی هم نمی کرد... بعدشم بدون اینکه با ما مشکرتی بکنه، هی جلو چشم من زنگ میزد ملتو دعوت می کرد و با خواهر همسر مشورت می کرد که مراسم و اینها بگیره، ما هم قاطی کردیم که اولا ما اومدیم یکم کمک بگیریم ازتون نه اینکه با این حال و احوال بدون هیچ مشورتی با ما داری مراسم می گیری... واقعا من رفته بودم یکم بچه رو از بغلم بگیرن یا یکم بخوابم ولی زحمتم بیشتر شده بود که کمتر نشده بود... و دیگه دو روزه فرار کردیم برگشتیم... منم دقیقا مثل مونا جان درک می کنم که میگه ملت خودشونو می کشن کنار یعنی چی... خواهرهمسر که همش اونجا ولو بود کللللل زمان با گوشیش مشغول بود، تا صدای غذاو سفره انداختن میومد بچه رو می گرفت می گفت شما غذا بخور!!!! و من با شکمی که وااااااقعا پاره بود باید می رفتم خم و راست میشدم و ظرف میشستم که با دوستم مشورت کردم گفت واسه چی پا شدی اصلا؟ اولا که بچه رو که می گرفت مهم نیست، تو زن زائو بودی می نشستی کنار و اونا کارا رو می کردن... بعدشم از این به بعد که حالت بهترم میشه دیگه بهانه داری، بچه رو بگیر بغلت برو مثلا جیشش رو عوض کن یا دست و صورتشو بشور و کلا باهاش سرگرم شو اصلا درگیر کارا نکن خودتو و نگاه که کردم، دیدم دقیقا کاریه که خواهر همسر می کرد و تا صدای سفره میومد می نشست ما جلوش باید سفره رو پهن می کردیم و او با دو تا بچه می نشست و اول از همه هم می ریخت و می خورد و به بچه هاش میداد... بعد غذا هم با بچه ها مشغول بود ما باید ظرفا رو هم میشستیم و او غذای فرداشو هم مامانش بهش میداد که ببره...
من حتی غذای مناسب هم در اختیارم نبود، خودم یهو ضعف می کردم می رفتم یه چیزی می خوردم... کلا مامانش خودشو بعد از بچه دار شدنمون از چشممون انداخت... و واقعا هیچ کمکی نکرد...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mona70، nona، youtab، شماره مجازی تیندر، پری سیما، کتایون خانم
پاسخ
قربونت کژال Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، mona70، nona، شماره مجازی تیندر
پاسخ
وای رز به من بگن بچه رو نگه میداریم برو غذا استقبال میکنمممم. غذامو میخورم و بعدش میرم بچه رو میگیرم ازشون. بابا انقد از خودتون کار نکشید تو جمع. من الان که بچه‌هام یکم بزرگتر شدن اونقدی حساس نیستم که همش وصل باشن به خودم. میدم بغل خواهر و برادرهام، خواهرشوهر یا حتی شوهر خواهرشوهر. خودمم میشینم مثل مهمون. ولله.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mona70، nona، Rose، youtab، آیسان ۹۶، ستی‌لیته، شماره مجازی تیندر، نسیمه جااان، کتایون خانم
پاسخ
آفرین ترگل جون خوب کاری میکنی من اوایل خیلی به خودم سخت گرفتم الان مثل چی پشیمونم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، mona70، nona، Targol، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
رز اینکه میگی بعد از بچه دار شدن از چشمم افتادن دقییییقا میفهمم چی میگی. با اینکه تو بارداری و بعد از زایمان هیچ برخوردی با هم نداشتیم ولی واقعا از همین الان غصم گرفته که بخوام عید باهاشون وقت بگذرونم.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Targol، youtab، آیسان ۹۶، شماره مجازی تیندر، پری سیما
پاسخ
بچه ها البته من هم یه هفته خونه مادرشوهرم بودم دست به سیاه و سفید نزدم. فقط یه بار عصر قابلمه ها و ماهیتابه که تو ماشین جا نشده بود رفتم شستم. تا شب هم یه کرم مرطوب کننده دستم گرفتم گفتم دستکش نبود ،دستم خشک شد
عصرها هم ساعت 6 بچه رو میبردم تو اتاق که بخوابونم.10 میومدم بیرون.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، mona70، Nedaa28، nona، Rose، Targol، youtab، آیسان ۹۶، شماره مجازی تیندر، شیطون خانم، نسیمه جااان، پری سیما
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 12 مهمان