۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۶ صبح
رز نمیشه اون قسمتو کلا حذف کنی انگار که اصلا نبوده؟
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
|
۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۶ صبح
رز نمیشه اون قسمتو کلا حذف کنی انگار که اصلا نبوده؟
۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۸ صبح
رز این چیزایی که میگی درک میکنم تا حدودی. چون مشابه همین رفتار باهام میشه. ولی فکر نکنم به خاطر خانوادت این رفتار رو داشته باشن. ببین من که خانوادم همه جوره دارن ساپورتم میکنن بازم رفتاری که باهام میشه مشابه شما هست
کلا اونا از یه چیز دیگه دارن میسوزن (حالا نمیدونم خودت دلیلشو میدونی یا نه. و نتیجش میشه این رفتارا) مثلا در مورد من. مادرشوهرم فکر میکنه اگر من نبودم، میتونست خودشو بزنه به مریضی و غش و ضعف. شوهرمو ببره پیش خودشون. همونجا براش زن بگیره و پسرشو هر روز ببینه. که خدایی من تو این موضوع کلا بی تقصیرم. شوهرم 18 سالش بوده اومده تهران. با من آشنا شد 28 سالش بود. کلا تهران درس خونده و استخدام شده.یعنی انتخاب کرده بود تهران زندگی کنه وقتی با هم آشنا شدیم. ولی چون مادرشوهرم تحصیلاتی نداره و در جریان مسائل اداری هم نیست فکر میکنه شوهرم یه درخواست مینویسه. با همین حقوق و شرایط و رده شغلی منتقلش میکنن اونجا به همین راحتی. حالا باید ببینی مشکلشون باهات چیه دیگه. یا برطرفش کنی. یا مثل من سرتق بازی دراری.
۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۹ صبح
رز جون مطمئنم الان بیشتر از هر چیزی تزته که داره اذیتت میکنه. من تو اون دوران با هر شکست درسی بدجور فرو میریختم. اما مطمئن باش یه مسیر بهتر پیدا میکنی. درسته هم رشتهای نیستیم اما این موضوع بین همه مشترکه. باور کن.
در مورد خانواده همسرت هم همین رویه که پیش گرفتی به نظرم درسته. باید برای خودت احترام بسازی و الان یکم سختتره کارت. چون از اول صمیمانه برخورد کردی اونا با خودشون میگن چه عوض شده. چه کارها! محل نذار، حتی اگه پشت سرت حرف باشه ناچارن تو روت با احترام باهات برخورد کنن. حالا پشت سر حرص بخورن خودشون اذیت میشن، نه تو.
۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۱۲ صبح
حرف کژال درسته رز
احتمالا هم به خاطر شخصیت قوی خودته, همیشه همه کارا خودت کردی اونا هم شونه خالی میکنن باور کن دختر هیچکی نمیره خونه م ش آتیش درست کنه , کباب بپزه ... حتما یه عااالمه خدمت دیگه هم کردی یا هدیه خریدی که هوا برشون داشته دیگه
۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۴۶ صبح
(۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۱۲:۵۵ صبح)mona70 نوشته است: رز عزیز سعی میکنم که درکت کنم عزیزی بن سای جان ![]() امیدم به اینه که شب بخوابم، صبح دردم کم شده باشه، و تا شنبه بگن که یه روزنه ای پیدا شده... میخوام غم آینده رو نیومده نخورم... ولی فوق العاده سختمه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم (۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۶ صبح)Mari90 نوشته است: رز نمیشه اون قسمتو کلا حذف کنی انگار که اصلا نبوده؟والا بعید می دونم چاره ی دیگه ای بمونه...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم (۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۸ صبح)(کژال) نوشته است: رز این چیزایی که میگی درک میکنم تا حدودی. چون مشابه همین رفتار باهام میشه. ولی فکر نکنم به خاطر خانوادت این رفتار رو داشته باشن. ببین من که خانوادم همه جوره دارن ساپورتم میکنن بازم رفتاری که باهام میشه مشابه شما هست
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم (۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۰۹ صبح)Targol نوشته است: رز جون مطمئنم الان بیشتر از هر چیزی تزته که داره اذیتت میکنه. من تو اون دوران با هر شکست درسی بدجور فرو میریختم. اما مطمئن باش یه مسیر بهتر پیدا میکنی. درسته هم رشتهای نیستیم اما این موضوع بین همه مشترکه. باور کن....
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم (۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۱:۱۲ صبح)Mari90 نوشته است: حرف کژال درسته رز...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
با گریه بزادیم و به فریاد بمیریم با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم ![]() • (کژال)، 2015، Mari90، nona، youtab،
۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۴:۵۷ صبح
رز جون منم با ترگل موافقم فکر کنم بیشترین فشار، فشار تزته که روته
عزیزم چون گفتی معدن میپرسم الان با چی مشکلت حل میشه؟ |