امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ و گفت مامانهای ۱۴۰۰
نه بابا فاطمه جان ارتفاعی ندارخ بالش روی پات تازمین که, نگران نباش فقط ترسیده Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، Rose، شماره مجازی تیندر
پاسخ
اوهوم
خداکنه فعلا که بالاسرشم
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
وابسید اومدم

رز جون نشد توضیح بدم میگم اگه از معدنی نمونه برداری ای چیزی میخوای اگه نمونه های قبلی برداشت شده بهت کمک میکنه میخوای اسم معدنو‌بهم بگو بهره بردارش ببینم کیه اطلاعات بگیرم برات.

یه دهنتون سرویسم به جمیعتون بگم و برم بابا دو دقیقه وایسید عکس میذارید شاید یه بدبختی کارای آخر سالش تلنبار شده رو هم یه دو ساعت ناونه بیاد اینجا
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، Rose، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
نوناجان من امشب عکس میذارم باشی که زود پاک میکنم
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ساعت دقیق بگو فاطمه جان Smile
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
خب میخوام نونا و بقیه هم باشن.نمیدونم۱۱ خوبه؟
ندا تو عکس گذاشتی؟
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
بله
من بیشتر از خودتون دلم میخواد عکس نی نی هاتون ببینم انقدر در موردشون حرف زدیم دلم غش میره واسشون
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • (کژال)، 2015، mona70، nona، youtab، شماره مجازی تیندر، کتایون خانم
پاسخ
(۱۴۰۰/۱۲/۱۲، ۰۹:۵۳ عصر)Rose نوشته است: آره دقیقا همینطوره
من کل بارداری نمی تونستم برنج و گوشت بخورم
مادربزرگ همسر فوت شد و برای 40 مراسم داشتن و ما رفتیم شهرستان...
خودشون قورمه سبزی گذاشته بودن... فوووووووق خوشمزه شده بود با اینکه من معمولا دوست ندارم قورمه هاشون رو ولی به شدتتتت خوشم اومد...
دو بار برنج ریختم خوردم، بعد به مادرهمسر گفتم من خیلی خوشم اومد میشه برام بگیرید ببرم تهران؟ گفت باشه، فرداش گفتم گرفتید؟ گفت آره، بیا ایناهاش، اندازه دو تا پیاله بود، به خدا یه تیکککککککه گوشت هم نداشت و همش چربی بود.. دقیقا معلوم بود تهش بود... گفتم فقط همین؟ می خواستم ببرم تهران هر موقع هوس کردم بخورم... گفت نخورده که نیستیم!!!!! اینم مال بقیه رو دادن، گفتم برای منم بذارید!!!!! در حالیکه نمی گفت هم همیشه بهش میدادن!!!! بعدشم بازم میای اینجا برات درست می کنم!!! و نشون به اون نشون که اصلا نشد بریم تا بعد از تولد پسرم...
جالب اینه که خواهر همسر باز مثل همیشه ادای حال بدا رو در میاورد (من حامله بودم اون حالش بد بود!!!! من کل بارداری ویار داشتم، اداهاش مال اون بود و کلا همیشه باید یه جوری توجه همه رو جلب کنه)  خواست بره، همون اول کار 4 تا پرس برنج و یه قابلمه خورش دادن بهش که ببره!!!!!! مال من کوچکترین سایز این ظرفای لعابی هستن، از اونا از ته مونده ی قابلمه گرفته بود اونوقت!!!!!! الان نگاه می کنم باید می گفتم نمیخوام بدید خودشون انگار بیشتر نیاز داشتن... و شاید می رفتم بیرون می خوردم بهتر بود... ولی وقتی هوس می کنی تی بارداری دیگه دست خودت نیست... اصلا نمی تونم مامانش رو ببخشم سر این قضیه... من هیچوقت نگفته بودم چیزی می خوام یا هوس کردم، فقط همون یه قورمه سبزی بود........................

رز عزیز،
چون این داستان رو چندین دفعه تو سایت تعریف کردی نظرم رو مینویسم برات. البته قطعا ناراحت میشی و قبول هم نمیکنی، ولی من تلاشم رو میکنم.
ببین، تو خودت واقعاً و رسماً عین نخورده‌ها شده بودی سر این غذا (گیرم حامله بودی، وظیفه همسرته که ویارت رو برطرف کنه، نه خانواده‌ش). و بعد از این که کلی هم خوردی رفتی گفتی برات اضافه بذارن ببری. بعد اونام زحمت کشیدن هر چی مونده دادن بهت، بعد گیر دادی به گوشت نداشتن خورش؟ خب حتماً گوشتی نمونده بوده که بذارن. چرا فکر میکنی از قصد کاری کردن؟ این مشکل فقط ناشی از توقع نابجا و اشتباه خودت بوده. معلومه که بهتر بود از بیرون خودتون وقتی برگشتین خونه قورمه سبزی بخرین ولی این تقاضا رو نکنی. اگر کسی در توانش بود و باملاحظه بود خب برای زن حامله غذای اضافه میذاره ببره، ولی اگر نذاشت اون زن به خاطر حامله بودن همچین توقعی نباید داشته باشه، که بعد اگر برآورده نشد شاکی بشه. 
یه کم توقعت زیاد و اشتباه بوده. من از مامانم هم بعد یه مهمونی بزرگ انتظار ندارم باکیفیت‌ترین بخش غذا رو برام اضافه بذاره ببرم. یه کم درکِ صاب‌مجلس برات سخت بوده چون فقط حاملگی خودت رو می‌دیدی و فکر میکردی مهمترین چیز اینه که تو حامله هستی. 
و در جواب ترگل بگم که منم اگر میدیدم عروسم از چیزی که با شرمساری براش از صاب‌مجلس گرفتم ناراضیه بعدش هم میگفتم به درک، منم برای رفع هوسش دیگه زحمت نمیکشم. تا الان شترمرغ میگرفتم که بهش برسم، الان خیلی دیگه پرتوقع شده.
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • Targol، شماره مجازی تیندر
پاسخ
نداجان من عکستو ندیدم...چه حیف... امشب تو هم بذار عکست رو من ببینمت
فاطمه هستم
Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • youtab، شماره مجازی تیندر
پاسخ
ندایی من اگه تونستم بذارم عکس دوتایی با پسری رو میذارم به عشق خودت, اما یادت باشه من ندیدمتاااااااااا  Heart Big Grin
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • 2015، Nedaa28، شماره مجازی تیندر
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان