(۱۴۰۰/۱۲/۱۳، ۱۱:۵۸ صبح)ستیلیته نوشته است: رز عزیز،
چون این داستان رو چندین دفعه تو سایت تعریف کردی نظرم رو مینویسم برات. البته قطعا ناراحت میشی و قبول هم نمیکنی، ولی من تلاشم رو میکنم.
ببین، تو خودت واقعاً و رسماً عین نخوردهها شده بودی سر این غذا (گیرم حامله بودی، وظیفه همسرته که ویارت رو برطرف کنه، نه خانوادهش). و بعد از این که کلی هم خوردی رفتی گفتی برات اضافه بذارن ببری. بعد اونام زحمت کشیدن هر چی مونده دادن بهت، بعد گیر دادی به گوشت نداشتن خورش؟ خب حتماً گوشتی نمونده بوده که بذارن. چرا فکر میکنی از قصد کاری کردن؟ این مشکل فقط ناشی از توقع نابجا و اشتباه خودت بوده. معلومه که بهتر بود از بیرون خودتون وقتی برگشتین خونه قورمه سبزی بخرین ولی این تقاضا رو نکنی. اگر کسی در توانش بود و باملاحظه بود خب برای زن حامله غذای اضافه میذاره ببره، ولی اگر نذاشت اون زن به خاطر حامله بودن همچین توقعی نباید داشته باشه، که بعد اگر برآورده نشد شاکی بشه.
یه کم توقعت زیاد و اشتباه بوده. من از مامانم هم بعد یه مهمونی بزرگ انتظار ندارم باکیفیتترین بخش غذا رو برام اضافه بذاره ببرم. یه کم درکِ صابمجلس برات سخت بوده چون فقط حاملگی خودت رو میدیدی و فکر میکردی مهمترین چیز اینه که تو حامله هستی.
و در جواب ترگل بگم که منم اگر میدیدم عروسم از چیزی که با شرمساری براش از صابمجلس گرفتم ناراضیه بعدش هم میگفتم به درک، منم برای رفع هوسش دیگه زحمت نمیکشم. تا الان شترمرغ میگرفتم که بهش برسم، الان خیلی دیگه پرتوقع شده.
ستی جان شما باردار نبودی و درک نمی کنی من چی می گم
اکثر مواقع هم با گفتن اینکه می دونم ناراحت میشی ولی میگم، هر جوری میخوای نظرت رو اعلام می کنی... اینهمه صراحت واقعا دل طرفت رو می شکنه...
ببین توی ویار بارداری، فقط و فقط همون چیزی رو که دیدی رو میخوای... امیدوارم هیچوقت تجربه ش نکنی، ولی تنها غذایی بود که من می خواستم... در کل 9 ماه بارداری تا خود صبح زایمان من تهوع داشتم... نمی تونستم راحت چیزی بخورم... تنها غذایی بود که با لذت خوردم... درست نیست میگی عین نخورده ها شده بودی... فکر می کنی من لنگ یه وعده قورمه سبزی بودم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ فکر می کنی کم روش های مختلف رو تست می کردم؟ همسرم از کانادا و آلمان بعضا قرص هام رو برام پیدا می کرد و دوستامون میاوردنش... از زیر سنگ داروهام رو پیدا می کرد... واقعا همچین فکری در مورد من می کنی نمی تونست برام قورمه سبزی بخره؟؟؟؟؟؟؟ واقعا این مدل صحبت کردن خیلی زشته...
بعدم خواهرش بوده، همسایه ی هفت پشت غریبه که نبوده!!!!!! همینجوریش هم مادرهمسر و ما اصلا سهم داشتیم!!!! یعنی من نمی گفتم هم مسلما به مامان همسرم سهم می دادن... اصلا خود خاله ی همسر اینقدر پرسید می تونی بخوری؟ خوشمزه شده و... من کلی تعریف کردم... واقعا اینقدر درک یک فردی که بارداره سخته؟ ما حتی غریبه هم باشیم، نسبت به زنان باردار، نسبت به معلولین، نسبت به افراد مسن، حتی نسبت به مادری که یه بچه همراهشه مسئولیت داریم!!!! واقعا یه مسئولیت اجتماعیه... چون زن باردار، داره نسل بعدی رو به وجود میاره، مادر داره نسل بعدی رو با گذشتن از عمر خودش، تربیت می کنه، آدم مسن یک عمر به جامعه خدمت کرده...
چرا شرمسار باشه؟ خیلی هم باید خوشحال باشن که دل یه مادر باردار شاد شده... شاید توی فرهنگ شما شاد کردن دل کسی که ویار داره مسخره باشه ولی ما برای زن باردار خیلییی عزت و احترام قائلیم... توی همون مراسم همه روی زمین نشسته بودن،ولی من با اینکه می تونستم روی زمین بشینم، نذاشتن و مثل خانمهای سن بالا روی مبل نشوندنم... چرا چون باردار بودم... اینجور بگم که افتخاریه که یه خانم باردار یه غذایی از دستپخت کسی رو پسندیده باشه... یعدشم نگفتم که بیان 9 ماه برای من غذا بیارن... گفتم توی اون ۹ ماه تنها غذاییه که خوشم اومده... من کل بارداری توی غربت بودم خدا خودش شاهده یک لیوان آب هیچکس هیچکس دستم نداد... جز همون چند روز که عید هم بود و به احترام اونها ۵۰۰ کیلومتر راه رفتم شهرستان چون مادربزرگ همسر فوت کرده بود!!! هیچکس انتظار نداشت من رو ببینه، توی ماه ۶ سفر رفتن می دونی یعنی چی؟ مسلما نه... وقتی هم فقط از یه غذایی خوشت اومده، ببین یه دیگ هم یه بار دیگه درست کنن، بری یه دیگ بیرون بخوری، خودت درست کنی وووو... هیچکدوم برات اون غذا نمیشه..........
اگر مادرشوهر من بخاطر اینکه بهش گفتم چرا کمه، گفته به درک، منم دیدن نوه ش رو میگم به درک... یه چیزی میدی یه چیزی می گیری... کسی که رفع نیاز زنی که وابسته به اوست و داره ذخیره ی ژنی او رو هم روی زمین میاره مهم نیست، حتما اون نوه هم براش بی ارزشه... من هیچ هوسی جز همون قورمه سبزی نداشتم که بخواد رفع هوس کنه... توی نوشته هام هم خیلی از بچه ها متوجه شدن که گفتن تو خیلی سهل گرفتی و هر چی آوردن برات خوردی ووو... و واقعا هم همینه... من اصلا ایرادگیر توی غذا نیستم، واقعا حتی تخم مرغم بوده بی چون و چرا خوردم... ولی هوس بارداری................................. نمی دونم برات آرزو کنم تجربه کنی یا نکنی................... ولی ولی ولی غیر قابل توصیفه...
اگر هم تا شترمرغ گشته بود پیدا کنه، اولا کار سختی نبود، ما خودمون هم گشتیم، پیدا هم کردیم، گفتیم شاید از مزرعه باشه بتونم بخورم که همون هم نشد... بعدشم نتونستم همون رو هم بخورم... در وهله ی بعد هم او داشت برای نگهداری ژن های خودش هم تلاش می کرد... این یه موضوع ثابت شده اس و بعنوان اثر مادربزرگ هست (اثر مادربزرگ در توالید نسل و ادامه دادن ژن ها که بخصوص در بچه های دختری حتی در شامپانزه ها ثابت شده اس... می تونی کتاب علیه تربیت فرزند رو بخونی قشنگ نصفش درباره ی همین موضوعه... که نگهداری و کمک به مادر باردار و بچه دار، برای زنانی که تجربه ی بچه داری دارن، یک افتخار و یک پوئن مثبت بوده که ژنشون رو با قدرت به نسل بعد متنقل کنن و تازه مادری که توان ادامه دادن نسل رو داره، بتونه بیشتر زاد و ولد کنه تا هم کمیت و هم کیفیت نسل بالاتر بره)...
در کل بله ناراحت شدم. امیدوارم که در لحن کلامت یک دقتی بکنی و از این به بعد، با کمی تفکر بیشتر صحبت کنی... بشین و بفرما و بتمرگ هر سه یه معنا رو میده ستی لیته عزیز و این هوشمندی صاحب کلام هست که از کدوم استفاده کنه... شما با همین لحنت و حساسیت هات بچه هایی مثل آنشرلی یا سودا و جوجه خوشگله رو از بچه ها دور کردی و با این صراحت خیلی برخورنده ت از سایت پاشون رو بریدی... شما توی نصیحت هات دائم درباره ی کنار اومدن با بقیه میگی ولی توی سایت با صراحتی مثال زدنی، نظرت رو می کوبی توی صورت طرف مقابلت.... کنار اومدنهات برای خانواده ی همسرته، حرص هات و نظرات دل شکننده ت مال سایت؟ آدم پشت مانیتور نشسته ما ربات نیستیم...