امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 2
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
گپ خانم های باردار 1401
ممنون سیما جانم❤❤❤

رخشید ما که فعلا تا خونه دار نشدیم حرفشم نمیزنیم Sad
تا به کجا کشد مرا ، مستی بی امان تو Heart
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • sims s، خانم فسقلی، رخشید
پاسخ
رخشید منم هم ترس داشتم و هم شاید زیاد به دلم نبود به خاطر شرایطی که داشتم. اما خب همسرم خیلی بچه دوست داشته و داره. نزدیک ۳ سال هم ریز میگفت اما خب شرایط من میدید، دیگه از ی جایی به بعد حس کردم اون بنده خدا هم حقی داره و خیلی به خاطر من پا رو علاقه اش گذاشته و از طرفی چون ناباروری اطرافم داشتم، میترسیدم، مشکلی داشته باشم و فرصت از دست بره و اگر ی زمانی هم بخوام دیگه فرصت درمان نباشه. خلاصه‌ با تمام این شرایط از ی جایی دل زدم به دریا و سعی کردم فقط انجامش بدم و زیاد بهش فکر نکنم. بارداری به نسبت راحتی داشتم یعتی سخت نبود. راستش تا تقریبا زمان تولد هم حسی نداشتم. اما کم کم از ۴-۵ ماهگی به بعد به جای حس وظیفه ، عشق تو من به وجود اومد. طوری که الان خیلی دوست دارم شرایط زندگی ام اجازه بده و ۳-۴ تا بچه داشته باشم خخخخ

رخشید مدل شخصیتی من هم کلا آدم بچه دوستی نیستم. یعنی بچه های خواهر و برادر و پسر خودم خیلی دوست دارن ولی از این تیپایی که نی نی میبینم قش کنم اصلاااا نیستم
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی، رخشید
پاسخ
رخشید چند سالته؟
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی
پاسخ
رخشید بچه ها بیشتر از تردیداشون گفتند اما من اصلا از پروسه اقدام جهت بارداری و خود بارداری وحشت شدید داشتم
کلا بجز سرد بودنم و دوست نداشتن رابطه نوع خاصی از واژینیسمم بودم و هستم احساس میکردم با اقدام جدی جهت بارداری و خود بارداری حتی ممکنه بمیرم
دوست داشتم چشم باز کنم از روز اول تولد یه بچه تحویلم بشه فکر میکردم وحشتناکترین قسمتش اقدام و بارداریه
سالها صبر کردم اما به محض تصمیم گرفتن که واقعا دیگه دلم بچه میخواست به چشم یکی از مهمترین پروژه هام نگاه کردم روی دسکتاپ کامپیوتر شرکتم اولویت ۱ اینو زدم دیگه به ترسم و امتناعم از رابطه مداوم غلبه کردم چون بچه اولویت شده بود برام دو‌سه ماه بعدم باردار شدم بارداری راحتیم داشتم بجز ماه شش و هفت که مشکل ویژه برامون پیش اومد و جراحی اورژانسی داشتم
امااااا باز بعدش همه چی خوب بود و واقعاااااااااااا شیرین ترین و لذت بخش ترین دوران زندگیم بود فکر میکردم دوره طلایی بعد تولد باشه اما قطعا همون دوره بارداری بود.

سیما جان به به مبارکه بسلامتی ۹ ماه رو‌ژی کنی
کی بشه من بیام اینجا Smile
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • sims s، خانم فسقلی، رخشید
پاسخ
مرسی نونا جون
منتظریم شمام بیای به جمعمون
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • nona، خانم فسقلی
پاسخ
بچه ها ممنون از اشترا‌ک تحربیاتتون خوشحالم که از این مرحله عبور کردین و غلبه کردین بر ترسی که داشتین
نسیمه ۳۵
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • sims s، خانم فسقلی
پاسخ
رخشید جان،ایشالا شمام به زودی بیای این تاپیک و لنگر بندازی Big Grin
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • خانم فسقلی، رخشید
پاسخ
همه چی به خیر و خوشی باشه واست ماهور جان
پسر ۱۹ ماه ❤
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، خانم فسقلی
پاسخ
عه ،ماهور خوب کاری کردی
ایشالا زود زود میای اینجا
گوش کن! نبض دلم زمزمه اش با تو یکیست ♥︎
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، خانم فسقلی
پاسخ
ماهووور به سلامتی بیا بیا که تعدادمون بره بالاتر
[-] کاربرانی که از این پست تشکر کردند
  • **ماهور**، خانم فسقلی، نسیمه جااان
پاسخ


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان